کلمه جو
صفحه اصلی

dehumanize


معنی : نا انسانی کردن، فاقد احساسات انسانی کردن، فاقد صفات انسانی شدن، از خصاصی انسانی محروم شدن
معانی دیگر : (فاقد صفات انسانی کردن) ناانسانی کردن، مردمی زدایی کردن، غیرانسانی کردن، ماشین مانند کردن، از خصائص انسانی محروم شدن

انگلیسی به فارسی

نامردی کردن، از خصائص انسانی محروم شدن، بدون احساسات انسانی کردن، فاقد صفات انسانی شدن


بی عاطفه کردن، نا انسانی کردن، فاقد احساسات انسانی کردن، فاقد صفات انسانی شدن، از خصاصي انسانی محروم شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dehumanizes, dehumanizing, dehumanized
مشتقات: dehumanization (n.)
• : تعریف: to deprive of individuality, spirit, or other human qualities; render routine or mechanical.

- They claim that factory work dehumanizes employees and is better suited to robots.
[ترجمه ترگمان] آن ها ادعا می کنند که کارخانه کار کارمندان را به کار می اندازد و برای ربات ها مناسب است
[ترجمه گوگل] آنها ادعا می کنند که کارخانه کارکنان را غیرممکن می کند و به روبات ها مناسب تر است

• deprive of human character or spirit; make mechanical, make routine, mechanize (also dehumanise)
something that dehumanizes people takes away from them the qualities which are often thought of as being best in human beings, such as kindness and individuality.
if an activity is dehumanized, it is made dull and mechanical, with no originality or variation.

مترادف و متضاد

ناانسانی کردن (فعل)
dehumanize

فاقد احساسات انسانی کردن (فعل)
dehumanize

فاقد صفات انسانی شدن (فعل)
dehumanize

از خصاصی انسانی محروم شدن (فعل)
dehumanize

جملات نمونه

1. Torture always dehumanizes both the torturer and his victim.
[ترجمه ترگمان]شکنجه همیشه هر دو شکنجه دهنده و قربانی هاش رو درمان می کنه
[ترجمه گوگل]شکنجه هرگز شکنجه و قربانی او را غیرمنتظره می کند

2. The years of civil war have dehumanized all of us.
[ترجمه ترگمان]سال های جنگ داخلی همه ما را از دست داده اند
[ترجمه گوگل]سال های جنگ داخلی همه ما را بی عاطفه کرده است

3. It's a totalitarian regime that reduces and dehumanizes its population.
[ترجمه ترگمان]این یک رژیم استبدادی است که جمعیت آن را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]این یک رژیم توتالیتر است که جمعیت آن را کاهش می دهد

4. Printed exhortations can convey the same dehumanizing views; but print is limited in its manipulating power by the factor of delay.
[ترجمه ترگمان]توصیه های چاپی می توانند دیدگاه های مشابهی را بیان کنند؛ اما چاپ در قدرت دستکاری آن با ضریب تاخیر محدود است
[ترجمه گوگل]اعترافات چاپی می تواند دیدگاه های غیر انسانی را بیان کند؛ اما چاپ در قدرت دستکاری آن با عامل تأخیر محدود است

5. Terkel says today's society has been dehumanized by technology.
[ترجمه ترگمان]Terkel می گوید که جامعه امروز از طریق فن آوری مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]Terkel می گوید جامعه امروز با تکنولوژی بیگمان مانده است

6. No wonder the mere reminder of this dehumanizing principle is offensive to many blacks, particularly black women.
[ترجمه ترگمان]تعجبی ندارد که یادآور این اصل dehumanizing برای بسیاری از سیاهان، به خصوص زنان سیاه پوست، توهین آمیز است
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که یادآوری ساده این اصل غیر انسانی برای بسیاری از سیاه پوستان، به خصوص زنان سیاه پوست، تهاجمی است

7. One woman writing anonymously to a women's magazine told of her distress at a particularly dehumanizing gynaecological examination.
[ترجمه ترگمان]زنی که به طور ناشناس به مجله زنان نامه نوشت، از پریشانی او در امتحان dehumanizing particularly خبر داد
[ترجمه گوگل]یک زن به طور ناشناس به یک مجله زن گفت که در مورد پریشانی او در معاینه زنان بخصوصی غیر انسانی

8. Power without morality is a dehumanizing weapon. Freedom without morality is dangerous to human development. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]قدرت بدون اخلاق یک سلاح dehumanizing است آزادی بدون اخلاق برای توسعه انسانی خطرناک است دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]قدرت بدون اخلاق یک سلاح غیر انسانی است آزادی بدون اخلاق برای توسعه انسانی خطرناک است دکتر T P Chia

9. Either they are so dehumanized that they don't care or else they have learned to live comfortably with their guilt.
[ترجمه ترگمان]خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه نا خواه با گناه خود زندگی کنند
[ترجمه گوگل]به هر حال آنها به نحوی غیرمنتظره هستند که به آنها اهمیت نمی دهند و یا آنها آموخته اند که به آسانی با گناه خود زندگی کنند

10. In both cases the result of improvement is a dehumanized landscape and something like a moral vacuum.
[ترجمه ترگمان]در هر دو مورد نتیجه بهبود یک منظر غیر انسانی و چیزی شبیه خلا اخلاقی است
[ترجمه گوگل]در هر دو مورد، نتیجه بهبود یک چشم انداز غیر انسانی و چیزی شبیه یک خلاء اخلاقی است

11. They would have to replace them for medical technicians, both dehumanized and mediocre with a superficial glaze of competence.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور می شدند جای آن ها را برای تکنسین های پزشکی، که هر دو جنبه انسانی خود را از دست داده بودند و از نظر مهارت سطحی متوسط بودند، تعویض کنند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور به جایگزین کردن آنها برای تکنسین های پزشکی هستند، هرچند غیرقابل انسانی و نیمه متمدن با لایه ای سطحی از شایستگی

12. Writers of the time talked about how factories and mills dehumanized workers.
[ترجمه ترگمان]نویسندگان زمان در مورد نحوه عملکرد کارخانه ها و کارخانه ها صحبت کردند
[ترجمه گوگل]نویسندگان آن زمان درباره چگونگی کارخانه ها و کارخانه های غیرمجاز کارگران صحبت کردند

13. This seems to contradict the common belief that computers dehumanize the individual.
[ترجمه ترگمان]این به نظر می رسد با اعتقاد رایج بر این باور است که کامپیوترها فرد را کنترل می کنند
[ترجمه گوگل]این به نظر می رسد با اعتقاد رایج که کامپیوتر ها فرد را انهدام می کند، مخالف است

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

15. Any genocidal movement that has left behind a written record has been shown to use the mechanism of disgust to dehumanize people and make them easier to kill.
[ترجمه ترگمان]هر گونه جنبش genocidal که پشت یک سابقه نوشته شده باقی مانده است، نشان داده شده است که از مکانیزم انزجار مردم برای کشتن مردم استفاده کرده و آن ها را به راحتی می کشند
[ترجمه گوگل]هر جنبش نسلکشی که رکورد کتبی را پشت سر گذاشته است، نشان داده است که از مکانیسم انزجار برای غیر انسانی کردن مردم استفاده می کند و آنها را برای قتل عام آسان تر می کند

War dehumanizes humans.

جنگ انسان‌ها را ددمنش می‌کند.


the dehumanizing effects of colonialism

آثار ضد بشری استعمار


پیشنهاد کاربران

ناانسانی کردن

ماشینی شدن

غیرانسانی

فاقد صفات انسانی کردن
انسان زدایی کردن
از صفات انسانی انداختن


کلمات دیگر: