کلمه جو
صفحه اصلی

dazed


معنی : خیره، ژولیده
معانی دیگر : گیج کردن، خیرگی، (دراثرضربت یا سرما ویا نور زیادوغیره)

انگلیسی به فارسی

متزلزل، خیره، ژولیده


انگلیسی به انگلیسی

• stunned, stupefied; extremely confused and unable to think clearly as a result of a shock; in a condition of being mentally numb

مترادف و متضاد

خیره (صفت)
brave, bold, amazed, stubborn, dazed, insolent, impudent, disobedient, self-willed, puzzled

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

جملات نمونه

1. the news of my father's death dazed me
خبر مرگ پدرم مرا منگ کرد.

2. the blow he received on the head dazed him for a while
ضربه ای که به سرش وارد شد تا مدتی او را گیج کرد.

3. The splendor of the palace dazed him.
[ترجمه ترگمان]شکوه کاخ او را گیج کرد
[ترجمه گوگل]شکوه و جلال قصر او را خیره کرد

4. After the accident John was dazed.
[ترجمه ترگمان]بعد از تصادف، جان گیج شده بود
[ترجمه گوگل]پس از حادثه یخ زده شد

5. Dazed survivors staggered from the wreckage.
[ترجمه ترگمان]بازمانده های Dazed از لاشه هواپیما به لرزه افتادند
[ترجمه گوگل]بازماندگان متزلزل از خرابکاری متلاشی شده اند

6. The blow on the head dazed him for a moment.
[ترجمه ترگمان]ضربه سر لحظه ای او را گیج کرد
[ترجمه گوگل]ضربه به سر او را برای یک لحظه مضطرب کرد

7. His dazed eyes stare at the eels, which still writhe and entwine.
[ترجمه ترگمان]چشمان مبهوت او به مارماهی خیره می شود که هنوز به خود می پیچید و درهم می پیچید
[ترجمه گوگل]چشم های خیره کننده اش به قارچ ها، که هنوز هم نوازش می کنند، چشم دوخته اند

8. Jimmy was still dazed by the blow to his head.
[ترجمه ترگمان]جیمی هنوز گیج و مبهوت بود
[ترجمه گوگل]جیمی هنوز با ضربه به سرش خیره شده بود

9. He looked dazed as he spoke to reporters, managing only a weak smile.
[ترجمه ترگمان]وقتی با خبرنگار صحبت می کرد گیج به نظر می رسید، و تنها لبخند ضعیفی بر لب داشت
[ترجمه گوگل]او به عنوان خبرنگار صحبت کرد و فقط یک لبخند ضعیف را کنترل کرد

10. She looked dazed and frightened.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او زخمی شد و ترسید

11. I still felt a little dazed.
[ترجمه ترگمان]هنوز احساس گیجی می کردم
[ترجمه گوگل]من هنوز کمی احساس خجالت کردم

12. They were dazed but did not seem to be badly hurt.
[ترجمه ترگمان]آن ها گیج بودند، اما به نظر نمی رسید که آسیب بدی دیده باشند
[ترجمه گوگل]آنها خجالت کشیدند اما به نظر نمی رسید به شدت آسیب ببینند

13. She stood dazed and weak-kneed beside the coffin.
[ترجمه ترگمان]او گیج و بی حال در کنار تابوت ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود متورم و ضعیف زانو در کنار تابوت

14. At the end of the interview I was dazed and exhausted.
[ترجمه ترگمان]در پایان مصاحبه من گیج و کوفته بودم
[ترجمه گوگل]در انتهای مصاحبه من خشمگین شدم و خسته شدم

15. Survivors waited for the rescue boats, dazed and frightened.
[ترجمه ترگمان]زنده موندن برای قایق های نجات، گیج و سردرگم منتظر بودند
[ترجمه گوگل]بازماندگان قایق های نجات را انتظار داشتند، مضطرب و ترسناک بودند

پیشنهاد کاربران

گیج و منگ

unable to think clearly
گیج

گیج، شوکه
حالتی که شخص نمی تواند خوب فکر کند.

بهت زده

unable to think becease of a shock


کلمات دیگر: