کلمه جو
صفحه اصلی

decamp


معنی : خیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن
معانی دیگر : فرار کردن، گریختن، اردوگاه را ترک کردن، رهسپار شدن

انگلیسی به فارسی

خیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن


decamp، خیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: decamps, decamping, decamped
مشتقات: decampment (n.)
(1) تعریف: to go away suddenly or secretly.
مشابه: abscond

(2) تعریف: to pack up gear and leave a camp.

• break up camp; leave quickly and abruptly; abscond
if you decamp, you go away from somewhere secretly or suddenly.

مترادف و متضاد

خیمه بر بستن (فعل)
decamp, dislodge, move stakes, pull up stakes

رخت بر بستن (فعل)
depart, decamp

کوچ کردن (فعل)
flight, immigrate, decamp, migrate, vamoose

هزیمت کردن (فعل)
decamp

depart suddenly


Synonyms: beat it, bolt, break camp, clear out, depart, disappear, escape, evacuate, flee, head for the hills, hightail, hit the road, make a break for it, make oneself scarce, make tracks, run away, scram, skedaddle, slip away, vamoose


جملات نمونه

1. She has decamped with all our money.
[ترجمه ترگمان]او با همه پول ما فرار کرده است
[ترجمه گوگل]او با تمام پول ما خراب شده است

2. The treasurer decamped with part of the company's payroll.
[ترجمه ترگمان]خزانه دار با قسمتی از حقوق شرکت رفته است
[ترجمه گوگل]خزانه دار با بخشی از حقوق و دستمزد شرکت کاهش پیدا کرد

3. The band of thieves decamped in the night.
[ترجمه ترگمان]گروه دزدان شبانه از اینجا فرار کرده اند
[ترجمه گوگل]گروهی از دزدان در شب غوطه ور شد

4. They decamped before rain began.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه باران شروع شود، از آنجا می روند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از باران شروع به خندیدن کردند

5. He decamped from the hotel with someone else's luggage.
[ترجمه ترگمان]او با چمدان کس دیگری از هتل فرار کرد
[ترجمه گوگل]او از مسافرخانه با چمدان دیگران رد شد

6. We all decamped to the pub.
[ترجمه ترگمان]همه با هم به مهمانخانه رفتیم
[ترجمه گوگل]همه ما به میخانه افتادیم

7. The wealthier inhabitants decamped to the suburbs.
[ترجمه ترگمان]ساکنان ثروتمند به حومه شهر کوچ کردند
[ترجمه گوگل]ساکنان ثروتمند به حومه شهر رفته اند

8. She decamped with a lover.
[ترجمه ترگمان]با یک معشوقه فرار کرده است
[ترجمه گوگل]او با عاشق دمیده بود

9. Much energy-intensive industry would then decamp to the third world.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، بخش عمده ای از صنعت انرژی به جهان سوم decamp
[ترجمه گوگل]سپس صنایع با انرژی فراوانی به جهان سوم خواهد رسید

10. The soldiers decamped at dawn.
[ترجمه ترگمان]سربازها تا سپیده دم حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]سربازان در سپیده دم

11. Local car owners quietly decamped to Sanford for better service.
[ترجمه ترگمان]مالکان خودروهای محلی بی سر و صدا به طرف Sanford فرار کردند تا خدمات بهتری ارائه کنند
[ترجمه گوگل]صاحبان خودرو محلی به طور صحیح برای خدمات بهتر به Sanford Decamped شدند

12. Herded by a robed priest, other techs decamped from the catwalks.
[ترجمه ترگمان]Herded با یک کشیش پوش دیگه، بخش فنی از اون راهرو فرار کرده
[ترجمه گوگل]تکنسین های دیگری که از سوی کشیش ربوده شده اند، از زمین لرزه ها رد شدند

13. The secretary decamped with the organization's money.
[ترجمه ترگمان]منشی با پول سازمان رفت
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه با پول سازمان جاسوسی کرد

14. They all decamp to Karen Farnan's in Wiltshire Lane.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها به خانه کارن Farnan در ویل تشر زدند
[ترجمه گوگل]همه آنها به کارن فرنان در ویلتشایر لین می روند

15. Some, however, are being offered double that to decamp to rivals.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی از آن ها به طور مضاعف پیشنهاد می شوند که به رقبای خود decamp
[ترجمه گوگل]با این حال، بعضی از آنها دو برابر می شوند تا به رقبا برسند

When she retuned, she discovered that the maid had picked her own clothes and decamped.

وقتی بازگشت دریافت که کلفت لباس‌های خود را برداشته و پا به فرار گذاشته است.


پیشنهاد کاربران

یواشکی رفتن


کلمات دیگر: