1. the banality of his questions
پیش پا افتادگی (ابتذال) پرسش های او
2. Have in the banality of the life how much solitary of you, I, there will be how much persist expectantly.
[ترجمه ترگمان]در ابتذال زندگی این زندگی که چقدر solitary، من، در انتظار کسانی خواهم بود که expectantly ادامه داشته باشند
[ترجمه گوگل]در عرف زندگی باید چقدر از شما خلوت داشته باشید ، من ، چه مقدار به طور منتظره ادامه خواهم داد
3. It is a mass-producer of banality.
[ترجمه ترگمان]این یک تولید کننده جرم است
[ترجمه گوگل]این یک تولیدکننده انبوه ابتذال است
4. Discover beautiful metre from the banality of the intravenous drop.
[ترجمه ترگمان]متر زیبایی را از the درون وریدی کشف کنید
[ترجمه گوگل]متر زیبایی را از ابتدای قطره وریدی کشف کنید
5. White poplar, the creature far from banality merits all my eulogy.
[ترجمه ترگمان]poplar سفید، موجودی که از banality banality بود تمام eulogy را merits بود
[ترجمه گوگل]صنوبر سفید ، موجودی دور از عرفانی شایسته تمام مداحی های من است
6. Its superficiality and banality could be interpreted as a critique of shopping.
[ترجمه ترگمان]superficiality و banality می تواند به عنوان نقد خرید تفسیر شود
[ترجمه گوگل]سطح و عادی بودن آن را می توان به عنوان انتقاد از خرید تعبیر کرد
7. Frequently banality is the better parts of valor.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات، \"banality\"، \"قسمت های بهتر دلاوری\" است
[ترجمه گوگل]غالباً عرفی بودن قسمتهای بهتری از شجاعت است
8. It's a banality, but you don't possess art, it possesses you.
[ترجمه ترگمان]این یک banality است، اما تو هنر نداری، این تو را دارد
[ترجمه گوگل]این یک امر عادی است ، اما شما هنری ندارید ، شما را در اختیار دارد
9. Instead, they settlefor banality, sensationalism and gut prejudice.
[ترجمه ترگمان]به جای آن، آن ها banality، sensationalism و prejudice را نادیده می گیرند
[ترجمه گوگل]درعوض ، آنها از پیش پا افتادگی ، احساسات و تعصب روده استقبال می کنند
10. But ordinary person, die to all want banality to be a person rather, just, so of live like?
[ترجمه ترگمان]اما یک انسان معمولی، به همه banality که دوست داشتن آدم معمولی بودن، می میرد، درست مثل زندگی کردن؟
[ترجمه گوگل]اما یک فرد معمولی ، برای همه می خواهم که پیش پا افتاده بودن یک فرد باشد ، بلکه فقط مانند یک زندگی؟
11. When in Four Quartets he was concerned to state or develop a theme, he frequently relapsed into flatness or banality.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که در چهار quartets مورد علاقه اش قرار می گرفت و یا موضوع را توسعه می داد، غالبا به flatness یا banality باز می گشت
[ترجمه گوگل]هنگامی که در چهار رباعی به دنبال بیان یا توسعه موضوعی بود ، او مرتباً به حالت صافی یا ابتذال عود می کرد
12. Every Underground movement that goes overground is devoured by banality.
[ترجمه ترگمان]هر حرکت زیرزمینی که از آن خارج می شود، by و باطل می شود
[ترجمه گوگل]هر حرکت زیرزمینی که به زمین فراتر رود ، مشروطیت بلعیده می شود
13. It was a difficult subject done well by a medium that often celebrates the banality and vulgarity of our culture.
[ترجمه ترگمان]این یک موضوع سخت است که به خوبی توسط یک رسانه انجام می شود که اغلب فرهنگ و ابتذال فرهنگ ما را جشن می گیرد
[ترجمه گوگل]این یک موضوع دشوار بود که توسط رسانه ای انجام شد که غالباً جلوی ابتذال و ابتذال فرهنگ ما را می گیرد
14. Rather - for years - he had denied himself banality, as if disbelieving in the possibility of such physical transcendence.
[ترجمه ترگمان]در عوض - سال ها بود که خود را انکار کرده بود، گویی امکان چنین تعالی فیزیکی را باور نمی کرد
[ترجمه گوگل]بلكه - برای سالها - خود را از شرارت منكر كرده بود ، گویی كه به احتمال چنین تعالی جسمی اعتقاد ندارد