کلمه جو
صفحه اصلی

deject


معنی : پژمان کردن، افسردن، دل شکسته کردن
معانی دیگر : محزون کردن، سرافکنده و دلسرد کردن، اندوهگین کردن، مغموم کردن، adj : پژمان کردن، نژند، افسرده، محزون ومغموم

انگلیسی به فارسی

پژمان، نژند، افسرده، ناراحت وغمگین


پژمان کردن، افسردن، دل‌شکسته کردن


منفور، پژمان کردن، افسردن، دل شکسته کردن


انگلیسی به انگلیسی

• depress, dishearten, discourage, sadden

مترادف و متضاد

پژمان کردن (فعل)
deject

افسردن (فعل)
deject

دل شکسته کردن (فعل)
deject

جملات نمونه

1. A man used to vicissitudes is not easily dejected.
[ترجمه ترگمان]مردی که در این فراز و نشیب های زندگی به کار می رود، به آسانی افسرده نیست
[ترجمه گوگل]مردی که به ندرت اتفاق می افتد آسان نیست

2. Everyone has days when they feel dejected or down.
[ترجمه ترگمان]هر کسی روزهایی دارد که افسرده و افسرده به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]هر کس روزهایی را میبیند که احساس کنند یا خسته شدهاند

3. Repeated failure had left them feeling very dejected.
[ترجمه ترگمان]شکست پی درپی آن ها را ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]شکست تکرار شده آنها را بسیار حساس کرده است

4. Peter was dejected,his confidence in tatters.
[ترجمه ترگمان]پیتر افسرده و اعتماد به دریده بود
[ترجمه گوگل]پیتر در حال نابود کردن است، اعتماد به نفس او را در خشم

5. The unemployed stood at street corners, dejected.
[ترجمه ترگمان]عاطل و باطل در گوشه خیابان ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]بیکاران در گوشه خیابان ایستادند

6. The old man seemed dejected and spiritless.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد افسرده و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]پیر مرد به نظر می رسید انحراف و بی روح است

7. She looked a bit dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه ترگمان]او کمی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه گوگل]او وقتی به او گفته شد که او کار را نکرد، نگاه کمی کرد

8. She looked very dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه ترگمان]او خیلی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه گوگل]وقتی او به او گفت که او کار را نداشته است، خیلی زشت به نظر می رسید

9. They were thoroughly dejected and miserable.
[ترجمه ترگمان]همه افسرده و افسرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها کاملا انحراف و بدبختی داشتند

10. He was understandably dejected after losing in the first round to an unseeded American.
[ترجمه ترگمان]او پس از باخت در دور اول به یک آمریکایی unseeded غمگین بود
[ترجمه گوگل]او پس از شکست در دور اول به یک آمریکایی که نامش فاش نشده بود، فریب خورده بود

11. She looked so dejected when she lost the game.
[ترجمه ترگمان]وقتی بازی را از دست می داد، خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]وقتی او بازی را از دست داد، به نظر می رسید

12. She looked sorrowful and dejected.
[ترجمه ترگمان]غمگین و افسرده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او غمگین و بی رحمانه نگاه کرد

13. Greg sounded dejected. "Anything wrong?" I said.
[ترجمه ترگمان]گرگ غمگین به نظر می رسید: \" همه چیز غلط است؟ او گفت: \" من گفتم
[ترجمه گوگل]گرگ صدای زنگ زد 'هر چیزی اشتباه است؟' گفتم

14. Kirkwood was a particularly dejected figure after their defeat.
[ترجمه ترگمان]بعد از شکست آن ها، Kirkwood یک شخص افسرده و افسرده بود
[ترجمه گوگل]کرکوود بعد از شکست خود به خصوص به عنوان یک شخصیت شناخته شده بود

The thought of death dejected his spirits.

فکر مرگ روحیه‌ی او را افسرده کرد.


پیشنهاد کاربران

بیچاره


کلمات دیگر: