کلمه جو
صفحه اصلی

debauch


معنی : هرزگی، عیاشی، خوش گذرانی، هرزه کردن، الواطی کردن، فاسد کردن، خراب کردن
معانی دیگر : از راه به در بردن، (از نظر اخلاقی و شهوانی) گمراه کردن، به فساد کشاندن، شهوترانی، عیش و نوش مفرط، هرزگی و بی بند و باری، الواطی، فسق و فجور، رجوع شود به: debauchery

انگلیسی به فارسی

هرزگی، هرزه کردن، فاسد کردن، الواطی کردن، عیاشی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: debauches, debauching, debauched
• : تعریف: to lead or seduce into immorality or intemperance; corrupt.
مشابه: pollute

- The parents feared that listening to this wild music would debauch their children.
[ترجمه ترگمان] والدین می ترسیدند که گوش دادن به این موسیقی وحشی بچه های خود را از بین ببرد
[ترجمه گوگل] پدر و مادرها ترسیدند که گوش دادن به این موسیقی وحشی، فرزندانشان را محکوم کنند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to engage willingly in immoral behavior.
مشابه: wanton

- The pirates left the ship and debauched in the town through the night.
[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی کشتی را ترک کردند و شب را در شهر هرزه یافتند
[ترجمه گوگل] دزدان دریایی کشتی را ترک کردند و شب را در شهر گریختند
اسم ( noun )
مشتقات: debaucher (n.), debauchment (n.)
• : تعریف: an act or period of debauched behavior; orgy.

- Syphilis was the result of his frequent debauches.
[ترجمه ترگمان] سیفلیس ناشی از debauches مکرر او بود
[ترجمه گوگل] سیفلیس نتیجه آن است که او اغلب اوقات

• corrupt by sensuality, seduce away from duty, pervert, lead-astray

مترادف و متضاد

هرزگی (اسم)
beastliness, ribaldry, debauch, debauchery, lechery, reprobation, depravity, profligacy, harlotry, incontinence, incontinency, prurience, pruriency, libertinage, saturnalia

عیاشی (اسم)
debauch, spree, orgy, debauchery, binge, revelry, carousal, carouse, dissipation, jollity, saturnalia

خوش گذرانی (اسم)
debauch, binge, randan, toot, life of endless frivolity, self-indulgence

هرزه کردن (فعل)
debauch

الواطی کردن (فعل)
debauch

فاسد کردن (فعل)
ruin, addle, corrupt, rot, spoil, bastardize, canker, debauch, deprave, taint, vitiate, erode

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

deprave, corrupt


Synonyms: abuse, bastardize, bestialize, betray, brutalize, debase, defile, deflower, demoralize, fornicate, fraternize, go bad, go to hell, intrigue, inveigle, lead astray, live in the gutter, lure, pervert, pollute, ravish, ruin, seduce, subvert, tempt, violate, vitiate, warp


Antonyms: clean, cleanse, improve, purify, upgrade


جملات نمونه

1. they went on a drunken debauch for three full days
سه روز آزگار بدمستی و عیاشی کردند.

2. Bad companions had debauched the young girl.
[ترجمه ترگمان]رفقای بد دخترک هرزه را گمراه کرده بودند
[ترجمه گوگل]اصحاب بد، دختر جوان را گمراه کرده بودند

3. The young man's honesty was debauched by the prospect of easy money.
[ترجمه ترگمان]صداقت این مرد جوان از تصور پول راحت بی بهره بود
[ترجمه گوگل]صداقت مرد جوان با چشم انداز پول آسان فرو ریخت

4. He is a one-man debauch. - See him, the drunkard, his huge shaggy head filled with nonsenses!
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم one این سر بزرگ و shaggy و nonsenses و nonsenses و nonsenses و nonsenses و nonsenses!
[ترجمه گوگل]او مردی یک مرد است - او را مستبد ببینید، سرش را بلند کرد و سرش را پر کرد

5. Your lips are soft and sweet. Your debauch is peerless in the world.
[ترجمه ترگمان]لبات نرمه debauch بی نظیر است
[ترجمه گوگل]لب های شما نرم و شیرین است دفاعیات شما در جهان بی اعتبار است

6. "Majesty, " debauch Chinese answers, "A pieceoftableisdiffered only between them.
[ترجمه ترگمان]debauch پاسخ می دهد: \"اعلیحضرت،\" debauch \"، فقط بین آن ها
[ترجمه گوگل]'اعلیحضرت،' به چینی پاسخ می دهد، 'فقط یک قطعه کاغذی بین آنها متفاوت است

7. No one should have the power to debauch the currency and gut the economy as they do.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نباید قدرت استفاده از پول را داشته باشد و اقتصاد را آنگونه که آن ها انجام می دهند، مورد استفاده قرار دهد
[ترجمه گوگل]هیچ کس نباید قدرت را داشته باشد که پول و اقتصاد را همانطور که هستند انجام دهد

8. Printing money would worsen inflation, debauch the currency and bring a balance - of - payments crisis.
[ترجمه ترگمان]پول چاپ، تورم را بدتر می کند، پول را از بین می برد و بحران پرداخت ها را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]پول چاپ تورم را تشدید می کند، پول را تخریب می کند و بحران تعادل را فراهم می کند

9. Luxury shall overspread the land, and fornication shall not cease to debauch mankind.
[ترجمه ترگمان]این شانس بر روی زمین خواهد بود، و فحشا تن به نوع بشر نخواهد داد
[ترجمه گوگل]لوکس باید سرزمین را بیش از پیش گسترش دهد و فساد نباید بشریت را از بین ببرد

10. The monk who cultivated himself diligently and saw the debauch as harmful, walks like the flames destroying all the bondage.
[ترجمه ترگمان]راهب که با کوشش بسیار خود را پرورش می داد و کار debauch را مانند شعله های آتش که تمام the را نابود می کرد می دید
[ترجمه گوگل]راهبان که خود را مستحکم کشتند و دباغ را مضر می دانند، مانند آتش سوزی که همه اسارت ها را نابود می کند، پیاده می رود

11. You can hardly expect unquestioning obedience from last night's partner in a debauch.
[ترجمه ترگمان]تو به سختی می تونی انتظار اطاعت بی چون و unquestioning از شریک عشق بازی دیشب داشته باشی
[ترجمه گوگل]شما به سختی می توانید اطاعت بی تردید از طرف شریک شب گذشته را در یک قصاص انتظار داشته باشید

12. All the blood and lymph had been drained out of him by an enormous debauch of work, leaving only a frail structure of nerves, bones, and skin.
[ترجمه ترگمان]همه خون و لنف از او بیرون کشیده و تنها یک ساختار ضعیف اعصاب و استخوان و پوست باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]تمام خون و لنفها از طریق غرق شدن کارهای زیاد از او خارج شده و تنها یک ساختار ضعیف اعصاب، استخوان ها و پوست را ترک کرده اند

13. Do you can whatever you like if you are rich enough------to kill to dissipate to debauch. . . money is the activator of corruption.
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید هر چیزی که دوست دارید را دوست داشته باشید اگر به اندازه کافی غنی هستید - - برای از بین رفتن و یا از دست دادن پول، پول فعال کننده رشوه خواری است
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید هر چیزی که دوست دارید، اگر به اندازه کافی ثروت دارید - - برای کشتن برای از بین بردن پول عامل فساد است

He debauched the daughter of one of the villagers.

او دختر یکی از روستاییان را از راه به در کرد.


They went on a drunken debauch for three full days.

سه روز آزگار بدمستی و عیاشی کردند.


پیشنهاد کاربران

غر زدن

پنهان راضی کردن و بردن زن فاحشه و امرد. ( فرهنگ نظام ) . فریفتن.
غر زدن دختری یا زنی را ؛ او را فریفتن به امری نامشروع. گول زدن و از راه بردن دختر یا زنی.


کلمات دیگر: