کلمه جو
صفحه اصلی

calory


معنی : کالری، واحد سنجس گرما
معانی دیگر : رجوع شود به: calorie، calorie : واحد سنجس گرما

انگلیسی به فارسی

(calorie =) واحد سنجس گرما، کالری


انگلیسی به انگلیسی

• unit of heat energy; amount of energy needed to raise one gram of water one degree

مترادف و متضاد

کالری (اسم)
calorie, calory, heat unit

واحد سنجس گرما (اسم)
calorie, calory

جملات نمونه

1. One can eat only 1500 calories a day on this diet.
[ترجمه ترگمان]انسان می تواند تنها ۱۵۰۰ کالری در روز در این رژیم غذایی بخورد
[ترجمه گوگل]در این رژیم می توانید تنها 1500 کالری در روز بخورید

2. An ounce of sugar has about 100 calories.
[ترجمه ترگمان]یک اونس قند حدود ۱۰۰ کالری دارد
[ترجمه گوگل]یک اونس شکر حدود 100 کالری دارد

3. There are about fifty calories in an apple.
[ترجمه ترگمان]حدود پنجاه کالری در یک سیب وجود دارد
[ترجمه گوگل]حدود یکصد کالری در سیب وجود دارد

4. What is your daily intake of calories?
[ترجمه ترگمان]مصرف روزانه کالری شما چیست؟
[ترجمه گوگل]مصرف روزانه کالری شما چقدر است؟

5. Sweets and biscuits have a lot of empty calories in them.
[ترجمه ترگمان]سوییتز \"و بیسکوئیت یه عالمه کالری دارن\"
[ترجمه گوگل]شیرینی ها و بیسکویت ها کالری خالی زیادی در آنها دارند

6. An average potato has about 90 calories.
[ترجمه ترگمان]یک سیب زمینی متوسط حدود ۹۰ کالری دارد
[ترجمه گوگل]متوسط ​​سیب زمینی حدود 90 کالری دارد

7. Walking briskly can burn off a lot of calories.
[ترجمه ترگمان]خیلی سریع می تونیم کالری هامون رو آتیش بزنیم
[ترجمه گوگل]راه رفتن سریع می تواند کالری زیادی بسوزاند

8. This will improve your performance and help you burn off calories.
[ترجمه ترگمان]این کار عملکرد شما را بهبود خواهد بخشید و به شما کمک خواهد کرد تا کالری burn
[ترجمه گوگل]این عملکرد شما را بهبود می بخشد و به کاهش کالری کمک می کند

9. This particular type of fish has less than 200 calories per portion.
[ترجمه ترگمان]این نوع خاص از ماهی بیش از ۲۰۰ کالری در هر بخش دارد
[ترجمه گوگل]این نوع خاص ماهی کمتر از 200 کالری در هر بخش است

10. You need to exercise more to burn off the calories.
[ترجمه ترگمان]شما باید بیشتر ورزش کنید تا کالری را خاموش کنید
[ترجمه گوگل]شما باید کالری بیشتری بسوزانید

11. My wife convinced me to finally start counting calories .
[ترجمه ترگمان]همسرم مرا قانع کرد که در نهایت کالری را شمردن کنم
[ترجمه گوگل]همسر من من را متقاعد کرد تا بالاخره شمارش کالری را آغاز کند

12. We can measure the energy that food provides in calories.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم انرژی را اندازه گیری کنیم که غذا کالری فراهم می کند
[ترجمه گوگل]ما می توانیم انرژی را که غذا در کالری ها فراهم می کند اندازه گیری کنیم

13. The diet is based on counting calories.
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی مبتنی بر شمردن کالری است
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی بر اساس شمارش کالری است

14. The number of calories in different brands of drinks varies enormously.
[ترجمه ترگمان]تعداد کالری موجود در انواع مختلف نوشیدنی ها به میزان زیادی تغییر می کند
[ترجمه گوگل]تعداد کالری در مارک های مختلف نوشیدنی بسیار متفاوت است


کلمات دیگر: