کلمه جو
صفحه اصلی

deify


معنی : خدا دانستن، مقامالویت قائل شدن، پرستیدن
معانی دیگر : به رتبه ی خدایی رساندن، خدا انگاشتن، در زمره ی خدایان شمردن، خدا کردن، (بیش از حد) بزرگ داشتن، تعظیم و تکریم کردن، (مانند صنم) خواستار بودن، (به عنوان خدا) پرستیدن، مقام الوهیت قائل شدن برای

انگلیسی به فارسی

خدا دانستن، پرستیدن، مقام الوهیت قائل شدن(برای)


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deifies, deifying, deified
مشتقات: deifier (n.)
(1) تعریف: to raise to the rank of a god; consider to be a god.
مشابه: exalt, idolize

- Some ancient tribes deified their kings.
[ترجمه علی] برخی قبایل باستانی پادشاهان خود را خدا می پنداشتند
[ترجمه ترگمان] بعضی از قبایل باستانی پادشاهان خود را می سازند
[ترجمه گوگل] برخی از قبایل قدیم، پادشاهان خود را ادیان دادند

(2) تعریف: to worship, adore, glorify, or idealize as one might a god.
مشابه: exalt, idolize

- Some business people deify money.
[ترجمه ترگمان] برخی از افراد کسب و کارها پول خود را از دست می دهند
[ترجمه گوگل] بعضی از افراد کسب و کار پول را درک می کنند

• idolize, worship, glorify, venerate, raise to the level of a deity
if you deify someone or something, you consider them to be a god and treat them as an object of worship; a formal word.

مترادف و متضاد

خدا دانستن (فعل)
deify

مقامالویت قائل شدن (فعل)
deify

پرستیدن (فعل)
worship, deify, idolize

elevate, glorify


Synonyms: adore, apostheosize, consecrate, ennoble, enthrone, exalt, extol, idealize, idolize, immortalize, venerate, worship


Antonyms: degrade, dishonor, lower


جملات نمونه

1. they deify gold and silver and have forgotten god
آنان طلا و نقره را می پرستند و خدا را فراموش کرده اند.

2. The Romans used to deify their emperors.
[ترجمه ترگمان]رومیان از امپراطوران خود deify
[ترجمه گوگل]رومیان برای مقابله با امپراطوران خود استفاده می کردند

3. It would not do to deify a rebel against Rome.
[ترجمه ترگمان]این کار برای جلوگیری از شورش بر ضد روم کافی نیست
[ترجمه گوگل]این کار را نمی کند برای مقابله با شورشی در برابر رم

4. Some people deify power.
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم قدرت خود را از دست می دهند
[ترجمه گوگل]بعضی مردم قدرت را تحقیر می کنند

5. But because both systems deify one aspect of reality they produce problems which are insoluble within their own terms of reference.
[ترجمه ترگمان]اما به این دلیل که هر دو سیستم به یک جنبه از واقعیت تبدیل می شوند، مشکلاتی را تولید می کنند که در شرایط مرجع خود غیرقابل حل هستند
[ترجمه گوگل]اما به این دلیل که هر دو سیستم یک جنبه از واقعیت را ادعا می کنند، مشکلی ایجاد می کنند که درون مرجع خودشان غیر قابل حل است

6. Nothing could have been more natural than to deify this powerful and benevolent force.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز طبیعی تر از این نبود که این نیروی قدرتمند و خیر را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز طبیعی تر از این نیست که بتوان نیروی قدرتمند و خیرخواهانه را درک کرد

7. I don't think anybody will deify kennedy.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم کسی کندی کندی داشته باشد
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم کسی کسی را تحقیر کند

8. I deify anyone to work walk out the brofferlers brothels or to work walk out the orphanage leaving those people behind and .
[ترجمه ترگمان]من به کسی اجازه دادم که برای بیرون کردن فاحشه خانه brofferlers کار کند و یا برای بیرون رفتن از یتیم خانه، این افراد را پشت سر بگذارد
[ترجمه گوگل]من هر کسی را به کار می کشم که از طریق فاحشه خانه ها به خانه بیرون بیایند و یا برای کار کردن از خانه ی یتیم خانه بیرون بیایند و این افراد را پشت سر بگذارند

9. Some supervisors even require the workers to deify their supervisor's name badges.
[ترجمه ترگمان]بعضی از سرپرستان حتی به کارگران نیاز دارند تا نام سرپرست خود را deify کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از ناظران حتی از کارگران نیز درخواست می کنند تا اسم نام سرپرست خود را افتراق دهند

10. These young men deify financial success.
[ترجمه ترگمان]این مردان جوان موفقیت مالی خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل]این مردان جوان، موفقیت مالی را تحقیر می کنند

11. How does Nature deify us with a few and cheap elements!
[ترجمه ترگمان]چگونه طبیعت با چند عنصر ساده و ارزان به ما کمک می کند!
[ترجمه گوگل]طبیعت چگونه با چند عنصر ارزان و ارزان می شود!

12. Attempt to deify the man known as the great man who should be the ulterior motives of the person or people with some kind of complex.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای deify مردی که به عنوان مرد بزرگ شناخته می شود که باید انگیزه های پنهان فرد و یا افراد با نوعی پیچیده باشد
[ترجمه گوگل]تلاش برای فریب دادن مردی که به عنوان مرد بزرگ شناخته می شود و باید انگیزه های نامحدودی از شخص یا افراد با نوعی پیچیده باشد

13. At that time, statues of Mao served to deify him.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، مجسمه ها به او خدمت می کردند
[ترجمه گوگل]در آن زمان، مجسمه های مائو خدمت به او را تعلیم دادند

14. Again we have seen only too clearly in some other countries what can happen if you personify and almost deify the State.
[ترجمه ترگمان]دوباره ما در برخی از کشورهای دیگر به وضوح دیدیم که چه اتفاقی ممکن است رخ دهد اگر شما personify و تقریبا تمام دولت را سرکوب کنید
[ترجمه گوگل]در برخی از کشورها ما دوباره شاهد آن هستیم که اگر شما شخصیت و تقریبا دولت را بدست آورید، اتفاق می افتد

15. This is a vital part of the archetypal martyr/messiah myth: to mythologize and deify the martyr.
[ترجمه ترگمان]این بخش مهمی از افسانه کهن شهید \/ مسیح است که شهید می شود و شهید را محکوم می کند
[ترجمه گوگل]این یک بخش حیاتی از اسطوره شهادت / مسیحیه عرفانی است: به اسطوره سازی و تشویق شهید

Ancient Egyptians deified Alexander and began to worship him.

مصریان باستان اسکندر را خدا انگاشتند و او را پرستش کردند.


They deify gold and silver and have forgotten God.

آنان طلا و نقره را می‌پرستند و خدا را فراموش کرده‌اند.


پیشنهاد کاربران

خدادانستن، مقام الوهیت قائل شدن

معروف کردن، بت ساختن از چیزی یا کسی


کلمات دیگر: