کلمه جو
صفحه اصلی

declamation


معنی : خوانندگی، دکلماسیون
معانی دیگر : خوشخوانی، دکلمه

انگلیسی به فارسی

عبارت‌پردازی، دکلماسیون


دکلمه، خوانندگی، دکلماسیون


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of declaiming.

(2) تعریف: speech or writing for oratorical effect, often without sincerity or sound argument.

• formal declaration; formal speech

مترادف و متضاد

خوانندگی (اسم)
singing, declamation

دکلماسیون (اسم)
declamation

discourse


Synonyms: lecture, address, oration, tirade, speech


ranting


Synonyms: haranguing, spouting, oratory, speechmaking, speechifying


جملات نمونه

1. The most successful newspaper stories are often declamations of patriotism.
[ترجمه ترگمان]موفق ترین داستان های روزنامه ها غالبا declamations میهن پرستی است
[ترجمه گوگل]داستان های موفق ترین روزنامه ها اغلب سخنان وطن پرستی هستند

2. Declamations against the press are common enough.
[ترجمه ترگمان]Declamations در مقابل مطبوعات به اندازه کافی معمولی هستند
[ترجمه گوگل]اعترافات علیه مطبوعات به اندازه کافی رایج است

3. Were you present at the declamation contest of Freshmen?
[ترجمه ترگمان]شما در مسابقه declamation سال اولی ها حاضر بودید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما در مسابقه فریبنده روزنامه نگاری حضور داشتید؟

4. Declamation is a traditional method of reading in our country. Declamatory teaching is a traditional Chinese teaching method.
[ترجمه ترگمان]declamation یک روش سنتی خواندن در کشور ما است تدریس declamatory یک روش تدریس سنتی چینی است
[ترجمه گوگل]اعلان یک روش سنتی برای خواندن در کشور ما است تدریس تذکرات یک روش آموزش سنتی چینی است

5. Declamation is a traditional Chinese teaching method.
[ترجمه ترگمان]declamation یک روش تدریس سنتی چینی است
[ترجمه گوگل]اعلان یک روش آموزش سنتی چینی است

6. Let every declamation turn upon the beauty of liberty and virtue, and the deformity, turpitude, and malignity of slavery and vice.
[ترجمه ترگمان]بگذارید که every به زیبایی آزادی و فضیلت تبدیل شود، و نقص بدنی اش،، و شرارت برده داری و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و فساد و
[ترجمه گوگل]بگذار هر شکوفایی بر زیبایی آزادی و فضیلت، و بدبختی، سستی و بدبختی برده داری و معصوم باشد

7. He subjected us to half an hour of impassioned declamation against the new motorway.
[ترجمه ترگمان]او ما را تا نیم ساعت در مسیر declamation پر شور در مقابل بزرگراه جدید مورد هدف قرار داد
[ترجمه گوگل]او ما را به نیم ساعت از اعمال زشت در برابر بزرگراه جدید اعمال کرد

8. His only mode of conversation was the monologue, and his version of the monologue was declamation.
[ترجمه ترگمان]تنها شیوه گفتگو، یک حرف زدن بود، و his که به گوش می رسید، declamation بود
[ترجمه گوگل]تنها حالت مکالمه او یک تکگویی بود، و نسخه ای از این تکگویی، سخن گفتن بود

9. I see that I have lapsed into parable and ecstatic declamation.
[ترجمه ترگمان]من متوجه شدم که من به تمثیل و declamation شیفتگی روی آورده بودم
[ترجمه گوگل]من می بینم که من به تقلید و طنز تقلید کردم

10. The simplicity of chant, with unison voice and natural declamation, is most common.
[ترجمه ترگمان]سادگی این شعار، با صدای هماهنگ و declamation طبیعی، بسیار رایج است
[ترجمه گوگل]سادگی شعار، با صدای بی صدا و فریب دادن طبیعت، شایع تر است

11. Every Saturday night a meeting is held, in which there are oration, declamation, dialogue, and debate.
[ترجمه ترگمان]هر شنبه شب یک جلسه برگزار می شود، که در آن سخنرانی، خطابه، گفتگو و بحث و جدل وجود دارد
[ترجمه گوگل]هر شنبه شب، یک جلسه برگزار می شود که در آن جلوه، شعر، گفتگو و بحث و گفتگو قرار دارد

پیشنهاد کاربران

دکلمه:
دِکلَمِه به فن خواندن شعر یا متن به طوری که آهنگین و با شور و حرارت باشد و بتواند احساسی متناسب با موضوع نظم ( شعر ) یا نثر ( متن ) مذکور را به مخاطب القا کند، گفته می شود. کسی که دکلمه می کند را دکلماتور می گویند


کلمات دیگر: