کلمه جو
صفحه اصلی

deferred


معنی : دیرفرست
معانی دیگر : (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

انگلیسی به فارسی

معوق


تعطیل، دیرفرست


انگلیسی به انگلیسی

• postponed, delayed, put off to a later date

دیکشنری تخصصی

[حقوق] معوق، موجل، به بعد موکول شده

مترادف و متضاد

دیرفرست (صفت)
deferred

put off till a later time


Synonyms: adjourned, assessed, charged, delayed, funded, held up, indebted, in waiting, negotiated, on hold, on the shelf, pigeonholed, postponed, prolonged, protracted, remanded, renegotiated, retarded, scrubbed, stalled, staved off, temporized


Antonyms: advanced, forwarded, furthered, hastened, hurried


جملات نمونه

A deferred annuity.

سهامی که سود آن با تأخیر معینی پرداخت می‌شود.


1. deferred payment
(خرید کالا) خرید قسطی،خرید به شرط پرداخت در آینده

2. deferred shares
(سهام) سهامی که سود آن را پس از پرداخت سود سهام دیگران می دهند

3. a deferred annuity
سهامی که سود آن با تاخیر معینی پرداخت می شود

4. he deferred his departure
او رفتن خود را به تاخیر انداخت.

5. she always deferred to the wishes of her husband
او همیشه تسلیم خواسته ی شوهرش بود.

6. the project was deferred not relinquished
طرح به تاخیر افتاد ولی از آن صرفنظر نشد.

7. she wanted me to jump first and i deferred
او می خواست که من اول بپرم و من قبول کردم.

8. The department deferred the decision for six months.
[ترجمه ترگمان]این اداره این تصمیم را به مدت شش ماه به تعویق انداخت
[ترجمه گوگل]اداره این تصمیم را به مدت شش ماه به تعویق انداخت

9. The decision has been deferred indefinitely.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم برای مدت نامعلومی موکول شده است
[ترجمه گوگل]تصمیم به طور نامحدود به تعویق افتاده است

10. The decision has been deferred by the board until next month.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم تا ماه آینده به تعویق افتاد
[ترجمه گوگل]این تصمیم تا ماه آینده توسط هیئت مدیره به تعویق افتاده است

11. The ship deferred its sailing because of bad weather.
[ترجمه ترگمان]کشتی به خاطر هوای بد به حرکت خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]کشتی به علت آب و هوای بد ناشی از قایقرانی است

12. Diagnosis was deferred pending further assessment.
[ترجمه ترگمان]این تشخیص برای ارزیابی بیشتر معوق ماند
[ترجمه گوگل]تشخیص به تعلیق بیشتر منتهی شد

13. They were deferred to just because they were men.
[ترجمه ترگمان]آن ها را به خاطر این که انسان بودند، به تعویق انداخته بودند
[ترجمه گوگل]آنها فقط به این دلیل که مردان بودند، تعویض شدند

14. Sentence was deferred for six months.
[ترجمه ترگمان] محکوم به اعدام شش ماه مجازات شد
[ترجمه گوگل]حکم به مدت شش ماه تعلیق شد

15. We deferred the decision to her.
[ترجمه ترگمان]ما این تصمیم را به او موکول کردیم
[ترجمه گوگل]ما این تصمیم را به او تحمیل کردیم

16. We have already discussed the problem of making deferred aversive consequences effective.
[ترجمه ترگمان]ما قبلا درباره مشکل ایجاد پیامدهای aversive معوق بحث کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما قبلا در مورد چگونگی تأثیرات عواقب ناشی از تعطیلات بحث کرده ایم

پیشنهاد کاربران

نازل کردن


نقل شده ( مثل پرداخت های به تعویق افتاده ) - معوق ( مثل حساب های معوق ) - به تاخیر افتاده

به بعد موکول شده

به تعویق افتاده . معوقه

پرداختنی - مانند مالیات معوق یا مالیات پرداختنی

موجل ( حقوق )



کلمات دیگر: