camouflage

معنی : پوشش، استتار، پنهان کردن وسایل جنگی، مخفی کردن، پوشاندن

معانی دیگر : (ارتش) استتار، پردگی، پوشیدگی، نهان سازی، پنام، نهانگری، پرده پوشی، تزویر (جانورشناسی) رنگ آمیزی بدن جانور (که به نهانسازی او کمک می کند)، پردگین، استتار کردن، نهانسازی کردن، نهانگری کردن، پردگین کردن، پنام کردن، پنامیدن

انگلیسی به فارسی

استتار، پوشش، پنهان کردن وسایل جنگی، مخفی کردن، پوشاندن

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• (1) تعریف: a method of concealing something such as a person, vehicle, or building, esp. from an enemy military force, by covering it or coloring it so as to imitate its surroundings.
• مشابه: covering, deception, masking, masquerade, screening, stratagem, subterfuge

- Camouflage is crucial to the defense of any army.

[ترجمه ترگمان] دفاع از ارتش برای دفاع از هر ارتش حیاتی است
[ترجمه گوگل] استتار برای دفاع از ارتش بسیار مهم است

- The coats of many animals serve them as a natural form of camouflage.

[ترجمه ترگمان] پوشش بسیاری از حیوانات به عنوان یک شکل طبیعی از استتار به آن ها خدمت می کند
[ترجمه گوگل] کتهای بسیاری از حیوانات به عنوان یک فرم طبیعی استتار به آنها خدمت می کنند

• (2) تعریف: the material, such as paint, fabric, or foliage, used to conceal something by this method.
• مترادف: cover, covering, disguise
• مشابه: blind, cloak, mask, screen, shroud, veil

- The soldiers covered their vehicles with camouflage.

[ترجمه ترگمان] سربازان خودروهای خود را با استتار پوشانده بودند
[ترجمه گوگل] سربازان وسایل نقلیه خود را با استتار حمل می کردند

• (3) تعریف: any method of disguising for the purpose of concealing.
• مترادف: concealment, disguise
• مشابه: blind, deception, mask, masking, masquerade, screen, screening, subterfuge

- His apparent calmness was camouflage for his real fears.

[ترجمه ترگمان] آرامش ظاهری او برای ترس های واقعی پنهان بود
[ترجمه گوگل] آرامش ظاهری او به خاطر ترس واقعی او استبدادی بود

فعل گذرا ( transitive verb )

حالات: camouflages, camouflaging, camouflaged
مشتقات: camouflager (n.)

• (1) تعریف: to conceal by coloring or covering to imitate the surroundings.
• مترادف: cover, disguise
• مشابه: conceal, hide, screen, veil

- In winter the soldiers camouflaged themselves by wearing white.

[ترجمه ترگمان] در زمستان سربازان مشغول پوشیدن لباس سفید بودند
[ترجمه گوگل] در زمستان سربازان خود را با پوشیدن سفید پوشانده بودند

• (2) تعریف: to conceal by disguising.
• مترادف: disguise, mask
• مشابه: cloak, conceal, dissemble, hide, veil

- She camouflaged her true motives.

[ترجمه ترگمان] او انگیزه واقعی او را تحت نظر داشت
[ترجمه گوگل] او انگیزه های واقعی او را محاصره کرد

• disguise; coloring which blends with the surroundings
disguise; hide with camouflage
camouflage consists of things such as leaves, branches, or paint. it is used to make military forces and equipment look like their surroundings, so that it is difficult for the enemy to see them.
to camouflage military forces and equipment means to use camouflage to make them difficult to see.
to camouflage something also means to hide it or make it appear to be something different.
camouflage is also the way in which some animals are coloured and shaped to blend in with their natural surroundings.

مترادف و متضاد

پوشش (اسم)

gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

استتار (اسم)

camouflage

پنهان کردن وسایل جنگی (اسم)

camouflage

مخفی کردن (فعل)

hide, conceal, camouflage, occult, submerge, submerse, hugger-mugger

پوشاندن (فعل)

ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

disguise

Synonyms: beard, blind, cloak, concealment, cover, coverup, deceit, deceptive marking, dissimulation, faking, false appearance, front, guise, mask, masking, masquerade, mimicry, paint, plain brown wrapper, protective coloring, red herring, screen, shade, shroud, smokescreen, veil

disguise, cover

Synonyms: beard, becloud, befog, cloak, conceal, cover up, deceive, dim, dissemble, dissimulate, dress up, hide, mask, obfuscate, obscure, screen, throw on makeup, veil

Antonyms: reveal, show, uncover

جملات نمونه

1. camouflage allowed the tanks to continue their advance without alerting enemy scouts

استتار به تانک ها اجازه داد که بدون آگاه سازی دیدبانان دشمن به پیشروی خود ادامه بدهند.

2. camouflage discipline

(ارتش) انضباط استتار،اصول و مقررات نهانسازی

3. a panther's camouflage

پردگین یوزپلنگ،تغییر رنگ یوزپلنگ (به منظور استتار)

4. a cat's soft paws camouflage sharp claws

پنجه های نرم گربه چنگال های تیزی را پنهان می کند.

5. The men were dressed in camouflage and carrying automatic weapons.

[ترجمه ترگمان]مردها لباس پوشیده بودند و سلاح های اتوماتیک را حمل می کردند
[ترجمه گوگل]مردان در استتار لباس پوشیدند و حمل سلاح های اتوماتیک را انجام دادند

6. They were dressed in camouflage and carried automatic rifles.

[ترجمه ترگمان]آن ها لباس پوشیده بودند و تفنگ هایشان را حمل کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها در استتار لباس پوشیدند و تفنگ های اتوماتیک را حمل کردند

7. The lizard's light brown skin acts as camouflage in the desert sand.

[ترجمه ترگمان]پوست قهوه ای روشن مارمولک به عنوان استتار در ماسه بیابان عمل می کند
[ترجمه گوگل]پوست قهوهای مایل به زرد است که در ماسه بیابان به عنوان استتار فعالیت می کند

8. Many animals have a natural camouflage which hides them from their enemies.

[ترجمه ترگمان]بسیاری از حیوانات یک استتار طبیعی دارند که آن ها را از دشمنانشان مخفی می کند
[ترجمه گوگل]بسیاری از حیوانات یک استتار طبیعی دارند که آنها را از دشمنانش پنهان می کند

9. Maya's cheerful manner just serves / acts as camouflage.

[ترجمه ترگمان]رفتار شاد مایا فقط به عنوان استتار عمل می کند \/ عمل می کند
[ترجمه گوگل]شیوه شادابی مایا فقط به عنوان استتار خدمت می کند / عمل می کند

10. He was wearing army camouflage.

[ترجمه ترگمان]لباس استتار پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او پوشیدن استتار ارتشی بود

11. Some insects have a natural camouflage which hides them from the attack of their enemies.

[ترجمه ترگمان]برخی از حشرات یک استتار طبیعی دارند که آن ها را از حمله دشمنان پنهان می کند
[ترجمه گوگل]برخی از حشرات یک استتار طبیعی دارند که آنها را از حمله دشمنانش پنهان می کند

12. The whiteness of the arctic fox acts as camouflage, hiding it from its enemies.

[ترجمه ترگمان]سفیدی روباه قطبی همانند استتار عمل می کند و آن را از دشمنانش مخفی می کند
[ترجمه گوگل]سفیدی از روباه قطبی به عنوان استتار فعالیت می کند و از دشمنانش پنهان می کند

13. He tried to camouflage his real intentions by talking about friendship and so on.

[ترجمه ترگمان]سعی کرد نیت واقعی اش را با حرف زدن درباره دوستی و این جور چیزها پنهان کند
[ترجمه گوگل]او با صحبت کردن در مورد دوستی و غیره تلاش کرد تا اهداف واقعی خود را مخفی نگه دارد

14. Using smoke as camouflage, the army advanced up the hill.

[ترجمه ترگمان]ارتش با استفاده از دود، از تپه بالا رفت
[ترجمه گوگل]با استفاده از دود به عنوان استتار، ارتش به تپه بالا رفت

15. He believed that her kindness was merely a camouflage for her real intentions.

[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که مهربانی او صرفا برای مقاصد واقعی اوست
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که مهربانی او صرفا یک استتار برای اهداف واقعی اوست

Camouflage allowed the tanks to continue their advance without alerting enemy scouts.

استتار به تانکها اجازه داد که بدون آگاه‌سازی دیدبانان دشمن به پیش‌روی خود ادامه بدهند.

a panther's camouflage

پردگین یوزپلنگ، تغییر رنگ یوزپلنگ (به منظور استتار)

The enemy's artillery was well camouflaged.

توپخانه‌ی دشمن خوب نهان‌سازی شده بود.

A cat's soft paws camouflage sharp claws.

پنجه‌های نرم گربه چنگال‌های تیزی را پنهان می‌کند.

اصطلاحات

camouflage discipline

(ارتش) انضباط استتار، اصول و مقررات نهان‌سازی

پیشنهاد کاربران

لاپوشانی کردن

مخفی کردن یا پنهان کردن

The soldiers camouflaged themselves with leaves and twigs

استتار - استتار کردن

استتار و استتار کردن
هم فعله هم اسم

پوشش، استتار

ماست مالی

کلمات دیگر: