کلمه جو
صفحه اصلی

bandage


معنی : نوار زخم بندی، فتق بند، مشمع روی زخم، قنداق کردن، پانسمانکردن، دسته کردن، با نوار بستن
معانی دیگر : (زخم را) نوارپیچی کردن، زخم بند بستن، نواربندی کردن، باند، تنزیب

انگلیسی به فارسی

نوارپیچی، نوار زخم‌بندی، با نوار بستن


باند، نوار زخم بندی، فتق بند، مشمع روی زخم، قنداق کردن، با نوار بستن، دسته کردن، پانسمانکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a strip of fabric used to protect or bind a wound or other injury.

- The nurse put a clean bandage on the wound.
[ترجمه 000000] پرستار باند را روی زخم گذاشته است
[ترجمه N.A] پرستار یک باند تمیز روی زخم گذاشت .
[ترجمه ترگمان] پرستار بانداژ را روی زخم گذاشت
[ترجمه گوگل] پرستار یک باند تمیز بر روی زخم قرار داده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bandages, bandaging, bandaged
• : تعریف: to cover (an injury) with a bandage.
مشابه: bind

- She bandaged her son's leg.
[ترجمه ناشناس] او پای پسرش را پانسمان کرد.
[ترجمه ترگمان] پای پسرش را پانسمان کرد
[ترجمه گوگل] او دندان پاهایش را پس گرفت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: bandager (n.)
• : تعریف: to apply a bandage to a wound or other injury.

• strip of cloth used to cover a wound, plaster
cover a wound, wrap a wound
a bandage is a long strip of cloth which is wrapped around a wounded part of someone's body to protect it.
if you bandage a wound or part of someone's body, you tie a bandage around it.
if you bandage someone up, or if you bandage up their wounds, you wrap their wounds up completely in a bandage.

مترادف و متضاد

نوار زخم بندی (اسم)
band, bandeau, bandage

فتق بند (اسم)
truss, belt, band, bandage, swathe

مشمع روی زخم (اسم)
bandage, patch

قنداق کردن (فعل)
bandage, swathe, swaddle, wrap

پانسمان کردن (فعل)
dress, bandage

دسته کردن (فعل)
truss, fagot, sheaf, band, bandage, cluster, bundle, bunch, sheave

با نوار بستن (فعل)
band, tape, bandage

covering for wound


Synonyms: cast, compress, dressing, gauze, plaster


cover a wound


Synonyms: bind, dress, swathe, truss, wrap


جملات نمونه

1. to double the bandage
نوار زخم بندی را دولا کردن

2. she is winding the bandage on her finger
او دارد نوار زخم بندی را دور دستش می پیچد.

3. his blood soaked through the bandage on his hand
خون او از باند پیچی دستش نشت کرده بود.

4. She trussed him quickly with stolen bandage, and gagged his mouth.
[ترجمه ترگمان]به سرعت او را با باندپیچی دزدیده و دهانش را بست
[ترجمه گوگل]او به سرعت با باند دزدیده شده او را خرپا کرد و دهانش را گره زد

5. Wrap the bandage firmly around the injured limb.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را محکم دور دست مجروح ببندید
[ترجمه گوگل]باند را محکم به دور اندام آسیب دیده بپیچید

6. We put some ointment and a bandage on his knee.
[ترجمه ترگمان] یه مقدار پماد و یه بانداژ روی زانویش میذاریم
[ترجمه گوگل]مقداری پماد و بانداژ روی زانوی او قرار دادیم

7. Lucy had a bandage round her knee.
[ترجمه ترگمان]لوسی پانسمان روی زانویش را پانسمان کرده بود
[ترجمه گوگل]لوسی دور زانوی خود باند بسته بود

8. Some smiles are like bandage which covers the wound,the heart still hurts,though.
[ترجمه ترگمان]بعضی لبخند مثل bandage که زخم را می پوشاند، قلب هنوز درد می کند
[ترجمه گوگل]برخی از لبخندها مانند باند است که زخم را می پوشاند ، اما قلب هنوز درد دارد

9. She wound a bandage round my wounded arm.
[ترجمه ترگمان]او بانداژ را دور بازوی مجروح من پیچید
[ترجمه گوگل]او یک باند را از دور بازوی زخمی من زخمی کرد

10. I twisted the bandage round her knee.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را دور زانوی او حلقه کردم
[ترجمه گوگل]باند را دور زانویش پیچاندم

11. The nurse eased the bandage off.
[ترجمه ترگمان]پرستار بانداژ را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]پرستار پانسمان را راحت کرد

12. The nurse lapped a bandage about his wrist.
[ترجمه ترگمان]پرستار روی مچ دستش باندپیچی شده بود
[ترجمه گوگل]پرستار از ناحیه مچ دست خود را بست

13. You ought to bandage that cut.
[ترجمه بهار] شما باید آن زخمرا پانسمان کنید
[ترجمه ترگمان]باید زخم رو پانسمان کنی
[ترجمه گوگل]شما باید آن برش را باند کنید

14. I twisted the bandage round his leg.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را دور پایش پیچ دادم
[ترجمه گوگل]باند را دور پای او پیچاندم

15. Don't bandage the wound too tightly.
[ترجمه ترگمان]زخم رو خیلی محکم پانسمان نکن
[ترجمه گوگل]# 39 ؛ زخم را خیلی محکم باند نکنید

a man with a bandaged arm

مردی با بازوی نوارپیچی شده


پیشنهاد کاربران

پانسمان

بانداژ

پانسمان کردن

باند زخم،

پانسمان، باند زخم

Lie still while I put the bandage on
دراز کشیدن درحالی که پانسمان دارید

بیشتر معنی پانسمان یا بانداژ میده
ولی به انوان چسب زخم هم دربعضی از جا ها معنی میدهد.


کلمات دیگر: