کلمه جو
صفحه اصلی

decoy


معنی : دام، تله، وسیله تطمیع، بدام انداختن، فریفتن
معانی دیگر : (مجازی - وسیله ی به دام انداختن) دام انداز، به دام کشاندن، به سوی تله کشاندن، گول زدن، دام کشی کردن، (محلی که مرغابی وحشی و غیره را به آن جلب کرده و می گیرند) گیراندازگاه، مصیده، ملواح، (حیوان اهلی یا جسم جاندار نمایی که با آن شکار را جلب می کنند) مرغ دام، دام آور، گول زنه (دستگاه گمراه سازی رادارهای دشمن)، طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر

انگلیسی به فارسی

طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر،(مجازاً) تله، دام، وسیله تطمیع، به دام انداختن، فریفتن


دلپذیر، دام، تله، وسیله تطمیع، بدام انداختن، فریفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: something or someone used to lure, entice, or misdirect, as into danger or a trap, esp. an artificial bird or animal used to lure live birds or animals within gunshot or into a trap.
مترادف: bait, enticement, lure, snare, trap
مشابه: attraction, stool pigeon

- The criminals used one car as a decoy and another as the real getaway car.
[ترجمه ترگمان] مجرمان از یک خودرو به عنوان طعمه و دیگری به عنوان خودروی فراری استفاده کردند
[ترجمه گوگل] جنایتکاران یک ماشین را به عنوان یک ماشین مجلل و دیگری به عنوان ماشین گشت و گذار واقعی استفاده می کنند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: decoys, decoying, decoyed
• : تعریف: to lure, entice, or misdirect, as into danger or a trap, with or as if with a decoy.
مترادف: bait, ensnare, entice, entrap, lure, snare, trap
مشابه: allure, seduce, tempt
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: decoyer (n.)
• : تعریف: to be lured, enticed, or misdirected by a decoy.

• lure, bait; trap, snare
lure, bait; ensnare, entrap
a decoy is a person or object that you use to lead someone away from where they intended to go, especially so that you can catch them.
if you decoy someone, you lead them away from where they intended to go, often by means of a trick.

مترادف و متضاد

دام (اسم)
net, toil, ambush, trap, snare, pitfall, decoy, hook, noose, quicksand, grin, springe

تله (اسم)
trap, snare, pitfall, decoy, hook, snarl, noose, quicksand, fox trap

وسیله تطمیع (اسم)
lure, decoy, gudgeon

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

bait, trap


Synonyms: allurement, attraction, beard, blind, blow off, booster, camouflage, catch, chicane, chicanery, come-on, deception, drawing card, ensnarement, enticement, facade, fake, front, imitation, inducement, inveiglement, lure, nark, plant, pretense, seducement, shill, sitting duck, snare, stick, stoolie, stool pigeon, temptation, trick, trickery


bait, entrap


Synonyms: allure, come on, con, deceive, delude, egg one on, ensnare, ensorcell, entice, fascinate, inveigle, lead on, lead up garden path, lure, mislead, mousetrap, rope in, seduce, shill, steer, suck in, tempt, toll, tout, trap, wile


جملات نمونه

1. a police decoy to lure drug dealers
تله ی پلیس برای به دام انداختن قاچاقچیان

2. Officer Langley acted as a decoy to catch the rapist.
[ترجمه ترگمان]افسر \"لانگلی\" به عنوان یه طعمه برای گرفتن متجاوز اقدام کرد
[ترجمه گوگل]افسر لنگلی به عنوان یک طعمه برای گرفتن مهاجم عمل کرد

3. He used a whistle to decoy the birds within range.
[ترجمه ترگمان]او از یک سوت برای شکار پرندگان در محدوده استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او با استفاده از سوت برای پر کردن پرندگان در محدوده

4. The girls decoy more easily than most other children.
[ترجمه ترگمان]دخترها آسان تر از سایر بچه ها به دام می افتند
[ترجمه گوگل]دختران راحت تر از بیشتر بچه های دیگر

5. They used a girl hitch-hiker as the decoy to get him to stop.
[ترجمه ترگمان]اونا از یه دختر پیاده به عنوان طعمه استفاده کردن تا جلوش رو بگیره
[ترجمه گوگل]آنها از یک hitch-hiker دختر به عنوان طعمه استفاده کردند تا او را متوقف کند

6. Police said the message was a decoy to distract attention from the real danger area.
[ترجمه ترگمان]پلیس گفت که این پیام یک تله برای منحرف کردن حواس از منطقه خطرناک است
[ترجمه گوگل]پلیس گفت که این پیام منحصر به فرد بود تا توجهات را از منطقه خطر واقعی منحرف کند

7. They use them as a decoy for surface to air missiles and they will do that during training.
[ترجمه ترگمان]آن ها از آن ها به عنوان طعمه برای پرتاب موشک به عنوان طعمه استفاده می کنند و این کار را در طول آموزش انجام می دهند
[ترجمه گوگل]آنها از آنها به عنوان یک هدیه برای سطح موشک های هوا استفاده می کنند و این کار را در طول آموزش انجام می دهند

8. Decoy and sabotage have moved far beyond Saddam's cardboard tanks and missile launchers.
[ترجمه ترگمان]Decoy و خرابکاری به مراتب فراتر از تانک ها و خمپاره انداز صدام حرکت کرده اند
[ترجمه گوگل]طعمه و خرابکاری بسیار فراتر از تانک های مقوایی صدام و موشک پرتاب شده اند

9. But now the decoy helps to preserve the duck population.
[ترجمه ترگمان]اما اکنون طعمه به حفظ جمعیت اردک کمک می کند
[ترجمه گوگل]اما حالا جادوگر به حفظ جمعیت اردک کمک می کند

10. The burglars started the fire as a decoy so that they could escape from police.
[ترجمه ترگمان]سارقان آتش را به عنوان طعمه آتش زدند تا بتوانند از دست پلیس فرار کنند
[ترجمه گوگل]سارقین آتش را به عنوان یک طعمه آغاز کردند تا بتوانند از پلیس فرار کنند

11. It was a decoy to hide the fact that they were also killing members of the political opposition.
[ترجمه ترگمان]این یک تله برای پنهان کردن این حقیقت بود که آن ها همچنین اعضای اپوزیسیون سیاسی را نیز می کشند
[ترجمه گوگل]این یک جادو بود که این واقعیت را پنهان کند که آنها همچنین اعضای مخالفان سیاسی را به قتل رساندند

12. Decoy the enemy past there and on southwards for Kalemouth, another long mile.
[ترجمه ترگمان]این دشمنی که دشمن از آنجا می گذرد و در جنوب به سمت جنوب به سمت جنوب ادامه می دهد، یک میل طولانی دیگر
[ترجمه گوگل]دشمن را در آنجا و در جنوب به سمت کلاموث، یکی دیگر از جاده های طولانی بکشید

13. You act as a decoy and we'll sneak out the back.
[ترجمه ترگمان]تو به عنوان یک دام عمل می کنی و ما از پشت فرار می کنیم
[ترجمه گوگل]شما به عنوان یک کت و شلوار عمل می کنید و از پشت به دزدی می رویم

14. In war this general is excellent at decoy tactics.
[ترجمه ترگمان]در جنگ این ژنرال در مورد تاکتیک decoy بسیار عالی است
[ترجمه گوگل]در جنگ این طور کلی در تاکتیک های کلاهبرداری عالی است

a police decoy to lure drug dealers

تله‌ی پلیس برای به دام انداختن قاچاقچیان


He was decoyed and lead into a police trap.

او را گول زدند و به دام پلیس کشاندند.


پیشنهاد کاربران

فریبگر

decoy ( علوم نظامی )
واژه مصوب: فریبگر
تعریف: بدل یک شخص یا شی‏ء یا پدیده که هدف آن فریب تجهیزات مراقبتی و جاسوسی دشمن یا گمراه کردن عملیات ارزیابی آنهاست

decoy: آلت دست دیگران ــ در اصطلاح حقوقی کسی که به جای شخص دیگری ظاهر می شود.
سویدی ( سوئدی ) : bulvan


کلمات دیگر: