کلمه جو
صفحه اصلی

calumny


معنی : رسوایی، بد نامی، بهتان افترا
معانی دیگر : بهتان، تهمت، افترا، دروغ پراکنی

انگلیسی به فارسی

بدنامی، رسوایی، بهتان افترا


ترسناک، رسوایی، بهتان افترا، بد نامی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: calumnies
(1) تعریف: a harmful statement, known by the maker to be false.
مترادف: defamation, libel, slander
متضاد: vindication
مشابه: accusation, aspersion, barb, discredit, falsehood, lie, mudslinging, obloquy, scandal, smear, tale, untruth

- He resented these calumnies about his business dealings.
[ترجمه ترگمان] او از این اتهامات در مورد معاملات تجاری خود ناراحت بود
[ترجمه گوگل] او از این پرونده ها درباره معاملات تجاری خود متنفر بود

(2) تعریف: the making of such a statement.
مترادف: defamation, denigration, slander
مشابه: accusation, libel, malediction, misrepresentation, smearing

• slander, libel; defamation, slur
calumny or a calumny is an untrue statement made about someone in order to reduce other people's respect and admiration for them; a formal word.

مترادف و متضاد

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

بد نامی (اسم)
ignominy, infamy, notoriety, blot, calumny, depravation, discredit, disrepute, odium, unpopularity

بهتان افترا (اسم)
calumny

slander


Synonyms: defamation, lie


جملات نمونه

1. calumny was his favorite weapon
حربه ی محبوب او تهمت و افترا بود.

2. his claims were nothing but calumny
ادعاهای او چیزی جز بهتان نبود.

3. Calumny require no proof.
[ترجمه ترگمان]calumny نیازی به اثبات ندارد
[ترجمه گوگل]Calumny نیاز به هیچ اثبات ندارد

4. He was subjected to the most vicious calumny, but he never complained and never sued.
[ترجمه ترگمان]در معرض شدیدترین calumny قرار گرفت، ولی هرگز شکایت نکرد و هرگز شکایت نکرد
[ترجمه گوگل]او تحت تعقیب وحشیانه قرار گرفت، اما هرگز شکایت نمیکرد و هرگز شکایت نمیکرد

5. Calumny is answered best with silence.
[ترجمه ترگمان]calumny با سکوت جواب می دهد
[ترجمه گوگل]Calumny بهترین پاسخ با سکوت است

6. He was the victim of calumny.
[ترجمه ترگمان]او قربانی تهمت و افترا بود
[ترجمه گوگل]او قربانی فتنه بود

7. Calumny, even from the mouth of a fool, will sometimes cut into unguarded feelings.
[ترجمه ترگمان]calumny، حتی از دهان یک احمق گاهی دچار احساسات بی unguarded می شود
[ترجمه گوگل]محبت، حتی از دهان یک احمق، بعضی اوقات به احساسات بی نظیر تبدیل می شود

8. Never lead a ready ear to calumny.
[ترجمه ترگمان]هرگز یک گوش آماده برای تهمت زدن پیدا نکنید
[ترجمه گوگل]هرگز سرنوشت خویش را هدایت نکن

9. Act uprightly and despise calumny. Dirt may stick to a mud wall, but not polished marble.
[ترجمه ترگمان]از این تهمت نفرت دارد و از calumny نفرت دارد خاک می تواند به دیوار گلی چسبیده باشد، اما سنگ مرمر صیقل نداده است
[ترجمه گوگل]به طور مرتب عمل کنید و تسلیم شوید خاک ممکن است به دیوار گلدان برسد، اما نه سنگ مرمر جلا

10. Your calumny against the great is impious.
[ترجمه ترگمان]calumny در مقابل این بزرگ impious است
[ترجمه گوگل]عذاب تو در برابر بزرگی است بیگانه

11. Act uprightly, and despise calumny. Dirt may stick to mud wall, but not polish'd marble.
[ترجمه ترگمان]از این تهمت نفرت دارد و از calumny نفرت دارد خاک می تواند به دیوار گل فرو رود، اما نه صیقل دادن سنگ مرمر
[ترجمه گوگل]به طور مرتب عمل کنید و به تلخی برانگیخته شوید خاک ممکن است به دیواره گل بچسبد، اما سنگ مرمر لهستانی نیست

12. No flame rises without smoke, no fame without calumny.
[ترجمه ترگمان]هیچ آتشی در کار نیست، بدون دود، بدون calumny
[ترجمه گوگل]بدون شعله بدون دود بالا میرود، بدون شهرت بدون تسلیم شدن

13. This is a malicious calumny.
[ترجمه ترگمان]این تهمت malicious است
[ترجمه گوگل]این یک تبهکار مخرب است

14. Calumny requires no proof.
[ترجمه ترگمان]calumny دلیلی برای اثبات نداره
[ترجمه گوگل]Calumny مستلزم اثبات نیست

His claims were nothing but calumny.

ادعاهای او چیزی جز بهتان نبود.



کلمات دیگر: