1. I was overcome with bashfulness when I met her.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دیدم از خجالت سرخ شدم
[ترجمه گوگل]وقتی با او ملاقات کردم با غم و اندوه غلبه کردم
2. Hareton, with all his bashfulness, isn't a model of nice behaviour.
[ترجمه ترگمان]هیرتن با همه حجب و حجب و حیا یک نمونه رفتار خوب نیست
[ترجمه گوگل]هارتون، با تمام خستگی هایش، یک مدل رفتار خوب نیست
3. It was the Swedish boy who showed a bashfulness.
[ترجمه ترگمان]این پسر سوئدی بود که a را به وی نشان داد
[ترجمه گوگل]این پسر سوئدی بود که خشمگین بود
4. Or the bashfulness he expressed through his laugh?
[ترجمه ترگمان]یا حجب و حیا او را از خنده روده بر می کرد؟
[ترجمه گوگل]یا خشم او از طریق خنده او بیانگر؟
5. Bashfulness is an enemy to poverty.
[ترجمه ترگمان]bashfulness دشمن فقر است
[ترجمه گوگل]استبداد دشمن فقر است
6. Though modesty be a virtue, yet bashfulness is a vice.
[ترجمه ترگمان]اگرچه حجب و حیا یک فضیلت است، با این حال، حجب و حیا یک عیب است
[ترجمه گوگل]اگرچه متوسط بودن یک فضیلت است، اما خشم و غضب بودن یک معانی است
7. The bashfulness contrasting with his usual happy audacity had charmed her.
[ترجمه ترگمان]حجب و حیا با جسارت معمول خویش او را مجذوب کرده بود
[ترجمه گوگل]غضبناکی که با غم و اندوهی معمولش مبارزه کرد، او را جذب کرد
8. Men of great ability so often feel bashfulness in addressing a large assembly.
[ترجمه ترگمان]مردان توانا و توانا غالبا در خطاب به مجلس بزرگ شرم دارند
[ترجمه گوگل]مردان با توانایی های زیاد اغلب احساس خجالت در برخورد با یک مجمع بزرگ دارند
9. No cause more frequently produces bashfulness than too high an opinion of our own importance.
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" بیش از حد از اهمیت خود شرمنده است \" \" \"
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی باعث ایجاد غم انگیزتر از نظرات بسیار مهم اهمیت ما نمی شود
10. Laurie forgot his bashfulness, and grew sociable at once.
[ترجمه ترگمان]لاری bashfulness را از یاد برد و بلافاصله با هم معاشرت کرد
[ترجمه گوگل]لوری فراموشی خود را فراموش کرد و یکبار هم به اشتراک گذاشت
11. Laurie's bashfulness soon wore off.
[ترجمه ترگمان]حجب و حیا لاری خیلی زود برطرف شد
[ترجمه گوگل]خجالت لوری به زودی خاموش شد