کلمه جو
صفحه اصلی

decentralize


معنی : غیر متمرکز کردن، عدم تمرکز دادن، حکومت محلی دادن به، از حالت تغلیظ خارج کردن
معانی دیگر : تمرکز زدایی کردن، کانون زدایی کردن

انگلیسی به فارسی

غیرمتمرکزکردن، حکومت محلی دادن به، از حالت انباشتگی در‌آوردن


غیر متمرکز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: decentralizes, decentralizing, decentralized
مشتقات: decentralist (n.), decentralization (n.)
(1) تعریف: to assign the powers and functions of (a central organization or service) to various local branches or entities.
متضاد: centralize

- Our company decentralized its sales department.
[ترجمه ترگمان] شرکت ما بخش فروش خود را غیر متمرکز کرد
[ترجمه گوگل] شرکت ما مرکز فروش خود را غیر متمرکز کرده است
- The group proposed that government decentralize the energy supply.
[ترجمه ترگمان] این گروه پیشنهاد کرده است که دولت تامین انرژی را افزایش دهد
[ترجمه گوگل] این گروه پیشنهاد کرد که دولت منابع انرژی را تامین کند

(2) تعریف: to withdraw or scatter (something) from a centralized concentration.
متضاد: centralize

- The growth of suburbs decentralizes city populations.
[ترجمه ترگمان] رشد جمعیت شهر decentralizes
[ترجمه گوگل] رشد حومه شهرها جمعیت شهر را غیرمتمرکز می کند

• distribute administrative powers (of a central authority) among local authorities; make less central (also decentralise)
to decentralize a large organization means to move some of its departments away from the main administrative area, or to give more power to local departments.

مترادف و متضاد

غیر متمرکز کردن (فعل)
decentralize

عدم تمرکز دادن (فعل)
decentralize

حکومت محلی دادن به (فعل)
decentralize

از حالت تغلیظ خارج کردن (فعل)
decentralize

جملات نمونه

1. the government has decided to decentralize education and give more power to the provinces
دولت تصمیم گرفته است که آموزش را تمرکز زدایی کرده و به شهرستان ها اختیارات بیشتری بدهد.

2. If we decentralize, the provinces will have more autonomy.
[ترجمه ترگمان]اگر ما شکست بخوریم، استان ها خودمختاری بیشتری خواهند داشت
[ترجمه گوگل]اگر ما تمرکز نداشته باشیم، استان ها دارای استقلال بیشتری خواهند بود

3. The city government is looking for ways to decentralize.
[ترجمه ترگمان]دولت این شهر به دنبال راه هایی برای decentralize است
[ترجمه گوگل]دولت شهر به دنبال راه های غیرمتمرکز کردن است

4. The focus of the so-called reform is to decentralize social safety net programs, transferring money and jurisdiction to the 50 states.
[ترجمه ترگمان]تمرکز بر اصلاحات به اصطلاح اصلاحات، تقویت برنامه های شبکه امنیت اجتماعی، انتقال پول و اختیارات قضایی به ۵۰ کشور است
[ترجمه گوگل]تمرکز اصلاحات به اصطلاح به عدم تمرکز برنامه های شبکه های امنیتی اجتماعی، انتقال پول و صلاحیت به 50 ایالت است

5. Which functional resources to centralize or decentralize
[ترجمه ترگمان]کدام یک از منابع کاربردی برای متمرکز کردن یا تمرکز کردن
[ترجمه گوگل]کدام منابع کاربردی برای تمرکز یا عدم تمرکز

6. New technology allows companies to decentralize, contract out and break up large factories which have unionized workforces.
[ترجمه ترگمان]تکنولوژی جدید به شرکت ها اجازه می دهد تا decentralize، قرارداد بیرون و کارخانه های بزرگ که workforces را تشکیل می دهند را درهم بشکند
[ترجمه گوگل]تکنولوژی جدید اجازه می دهد تا شرکت ها به عدم تمرکز، قراردادن و شکستن کارخانه های بزرگ که نیروی کار اتحادیه را دارند

7. There may. be a need to decentralize and set up semi-autonomous subsidiaries or affiliates.
[ترجمه ترگمان]ممکن است نیاز به decentralize و تاسیس شرکت های تابعه یا وابسته - وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است وجود داشته باشد نیاز به تمرکز و تنظیم یک شرکت تابعه یا وابسته نیمه مستقل است

8. If you were a manager, would you decentralize authority?
[ترجمه ترگمان]اگه تو مدیر برنامه بودی قدرت decentralize رو از دست می دادی؟
[ترجمه گوگل]اگر شما یک مدیر بودید، آیا شما قدرت را متمرکز میکنید؟

9. And as businesses decentralize and downsize, information systems follow suit.
[ترجمه ترگمان]و همچنان که کسب و کارها کاهش می یابد و اندازه می گیرد، سیستم های اطلاعاتی نیز به دنبال آن هستند
[ترجمه گوگل]و به عنوان کسب و کار غیر متمرکز و کاهش، سیستم های اطلاعات پیروی از آن است

10. This ability to decentralize solar energy is something that fossil fuel burning cannot match.
[ترجمه ترگمان]این توانایی برای تولید انرژی خورشیدی چیزی است که سوزاندن سوخت های فسیلی نمی تواند با آن تطابق داشته باشد
[ترجمه گوگل]این توانایی برای غیرمتمرکز کردن انرژی خورشیدی چیزی است که سوزاندن سوخت فسیلی نمی تواند مطابقت داشته باشد

11. He is trying to decentralize the vastest concentration of industry the world has ever seen by establishing small accessory plants in rural districts where workers can live on the land.
[ترجمه ترگمان]او در تلاش است تا با تاسیس نیروگاه های کوچک و کوچک در مناطق روستایی که کارگران بتوانند در آن زندگی کنند، تمرکز بیشتری بر روی صنعت داشته باشد
[ترجمه گوگل]او تلاش می کند تا غلبه بر غلظت گسترده صنعت که جهان تا به حال با ایجاد گیاهان لوازم جانبی کوچک در مناطق روستایی که کارگران بتوانند در این سرزمین زندگی کنند، متمرکز شده است

12. The complexity and decentralize of fixed assets management of power network challenge more for the enterprise.
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی و پیچیدگی مدیریت دارایی های ثابت شبکه قدرت بیشتر برای شرکت به چالش می کشد
[ترجمه گوگل]پیچیدگی و عدم تمرکز مدیریت دارایی های ثابت شبکه های برق بیشتر برای شرکت در معرض خطر است

13. Modern technology has made it easy for us to decentralize.
[ترجمه ترگمان]تکنولوژی مدرن آن را برای ما آسان کرده است
[ترجمه گوگل]تکنولوژی مدرن برای ما غیرمتمرکز شده است

14. However a structural reform was undertaken in an attempt to decentralize the workings of the party.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اصلاحات ساختاری در تلاش برای خنثی کردن عملکرد حزب انجام شد
[ترجمه گوگل]با این حال یک اصلاحات ساختاری در تلاش برای تمرکززدایی کار حزب انجام شد

The government has decided to decentralize education and give more power to the provinces.

دولت تصمیم گرفته است که آموزش را تمرکززدایی کرده و به شهرستان‌ها اختیارات بیشتری بدهد.



کلمات دیگر: