کلمه جو
صفحه اصلی

bamboozle


معنی : فریب، گول زدن، ریشخند کردن
معانی دیگر : کلاه برداری کردن، اغفال کردن

انگلیسی به فارسی

گول زدن، ریشخند کردن


bamboozle، فریب، گول زدن، ریشخند کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bamboozles, bamboozling, bamboozled
مشتقات: bamboozler (n.)
(1) تعریف: (informal) to trick by deceptive claims, flattery, or the like; deceive.
مشابه: bluff, hoax

- They bamboozled him into believing they were policemen.
[ترجمه ترگمان] آن ها او را وادار کردند تا باور کنند که پلیس هستند
[ترجمه گوگل] آنها به او اعتقاد داشتند که پلیس بودند

(2) تعریف: to mystify or confuse.
مشابه: baffle, bewilder, mystify

- This problem utterly bamboozles me.
[ترجمه ترگمان] این مشکل کاملا منو گیج میکنه
[ترجمه گوگل] این مسئله به من مربوط است

• cheat, swindle; confuse
if you bamboozle someone, you confuse them or trick them; an informal word.

مترادف و متضاد

فریب (اسم)
bewitchment, conjuration, cheat, humbuggery, wile, allurement, lure, enticement, deception, deceit, fraud, delusion, temptation, seducement, magic, sorcery, bluff, bamboozle, bilk, bob, humbug, brogue, cantrip, imposture, swindle, defraudation, diabolism, hocus-pocus, goety, hoodoo, inveiglement

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

ریشخند کردن (فعل)
praise, blandish, coax, bamboozle, cajole, carny, lout, blarney, carney, sweet-talk, wheedle

fool; cheat


Synonyms: baffle, befuddle, bilk, con, confound, confuse, deceive, defraud, delude, dupe, flimflam, hoax, hoodwink, hornswoggle, mystify, perplex, puzzle, stump, swindle, trick


Antonyms: be honest


جملات نمونه

1. their speeches were intended to bamboozle the workers into obedience
منظور از نطق های آنها این بود که با فریب کارگران را وادار به اطاعت کنند.

2. He bamboozled Mercer into defeat.
[ترجمه ترگمان]اون رو به شکست تبدیل کرده
[ترجمه گوگل]او مرسر را شکست داد

3. She was bamboozled into telling them her credit card number.
[ترجمه ترگمان]او را فریب داده بود تا شماره کارت اعتباریش را به آن ها بگوید
[ترجمه گوگل]او با ترفند به او گفت که شماره کارت اعتباری خود را به او می گوید

4. You've completely bamboozled me.
[ترجمه ترگمان]تو کاملا مرا فریب دادی
[ترجمه گوگل]شما #39 ؛ کاملا مرا بامبول کردی

5. He was bamboozled by con men.
[ترجمه ترگمان]او گول مردان را فریب داده بود
[ترجمه گوگل]او توسط مردان متقلب بامبول شد

6. He was bamboozled into joining the club.
[ترجمه ترگمان]او را فریب داده بودند تا به باشگاه ملحق شود
[ترجمه گوگل]او را برای پیوستن به این باشگاه بامبول کردند

7. Canny salespeople may try to bamboozle you with jargon, so it's worth getting to grips with a few key features before you hit the shops.
[ترجمه ترگمان]فروشندگان دوره گرد ممکن است سعی کنند با اصطلاحات فنی به شما کمک کنند، بنابراین ارزش آن را دارد که قبل از اینکه به مغازه ها صدمه بزنید، با چند ویژگی کلیدی دست و پنجه نرم کنید
[ترجمه گوگل]فروشندگان هوس فروش ممکن است سعی کنند با اصطلاحات اصطلاحاً شما را بامبول کنند ، بنابراین #39 ؛ ارزش این را دارد که قبل از ورود به مغازه ها با چند ویژگی اساسی کنار بیایید

8. You have no reason to bamboozle me!
[ترجمه ترگمان]تو دلیلی برای گول زدن من نداری!
[ترجمه گوگل]شما دلیلی ندارید که مرا بامبول کنید!

9. Bamboozle has nothing at all to do with wooden drinking cups.
[ترجمه ترگمان]bamboozle هیچ ربطی به خوردن فنجون wooden نداره
[ترجمه گوگل]بامبوزل هیچ ارتباطی با لیوان های چوبی نوشیدنی ندارد

10. Etymonline agrees with the slang origin but also offers a couple of words from Scottish dialect and French that could have lead to bamboozle.
[ترجمه ترگمان]Etymonline با منشا عامیانه موافق است، اما چند کلمه از لهجه اسکاتلندی و فرانسه که می تواند منجر به bamboozle شود، ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]Etymonline با اصل زبان عامیانه موافق است اما همچنین چند کلمه از گویش اسکاتلندی و فرانسوی ارائه می دهد که می تواند منجر به bamboozle شود

11. Certainly, the strident promoters of globalisation – politicians, big businessmen, and journalists – will have to work much harder now to bamboozle their audiences.
[ترجمه ترگمان]مسلما، ترویج کنندگان گوش خراش جهانی شدن - سیاستمداران، تجار بزرگ، و روزنامه نگاران باید اکنون سخت تلاش کنند تا مخاطبان خود را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه گوگل]مطمئناً ، مروجین سرسخت جهانی سازی - سیاستمداران ، بازرگانان بزرگ و روزنامه نگاران - اکنون مجبور به کار بسیار بیشتری هستند تا مخاطبان خود را مورد سرزنش قرار دهند

12. "Perhaps if I wanted to be understood or to understand I would bamboozle myself into belief, but I am a reporter".
[ترجمه ترگمان]\" شاید اگر بخواهم درک کنم یا درک کنم که خودم را به این باور would، اما من یک خبرنگار هستم \"
[ترجمه گوگل]quot ؛ شاید اگر می خواستم درک شوم یا بفهمم خودم را باور می کنم ، اما من یک گزارشگر هستم

13. "Perhaps if I wanted to be understood or to understand I would bamboozle myself into belief, but I am a reporter" (Graham Greene).
[ترجمه ترگمان]\"شاید اگر بخواهم درک کنم یا درک کنم که خودم را به این باور would، اما من یک خبرنگار هستم\" (گراه ام گرین)
[ترجمه گوگل]quot؛ شاید اگر می خواستم درک شوم یا بفهمم خودم را باور می کنم ، اما من یک گزارشگر هستم (گراهام گرین)

14. Defence bosses are toying with the flexible firearms in a bid to bamboozle satellites and surveillance aircraft into thinking its forces are more powerful than they actually are.
[ترجمه ترگمان]روسای دفاع در تلاش برای bamboozle ماهواره ها و هواپیماهای تجسس، با سلاح های گرم انعطاف پذیر بازی می کنند و فکر می کنند که نیروهای آن قدرتمندتر از آن چیزی هستند که واقعا هستند
[ترجمه گوگل]روسای دفاع در تلاشند ماهواره ها و هواپیماهای نظارتی را باهوش و با استفاده از سلاح گرم قابل انعطاف بازی کنند تا فکر کنند که نیروهای آن از آنچه در حال حاضر هستند قدرتمندتر هستند

Their speeches were intended to bamboozle the workers into obedience.

منظور از نطق‌های آنها این بود که با فریب کارگران را وادار به اطاعت کنند.


پیشنهاد کاربران

خر گیر آوردن

سر کسی را شیره مالیدن


کلمات دیگر: