کلمه جو
صفحه اصلی

bartender


معنی : متصدی بار، میخانهدار
معانی دیگر : میخانه چی، ساقی، کسی که در بار مشروبات برای مشتریان می ریزد

انگلیسی به فارسی

کسی که در بار مشروبات برای مشتریان می‌ریزد، متصدی بار


کاردان، متصدی بار، میخانهدار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who prepares and distributes drinks at an establishment or counter serving alcoholic beverages.

• bar attendant; waiter
a bartender is a person who serves drinks in a bar; used in american english.

مترادف و متضاد

متصدی بار (اسم)
bartender

میخانهدار (اسم)
bartender

جملات نمونه

1. a bartender
متصدی بار (مشروب فروشی)

2. I'll settle up with the bartender, then let's go.
[ترجمه ترگمان]من با متصدی بار کنار میام، پس بیا بریم
[ترجمه گوگل]من با متصدی روستا روبه رو خواهم شد، سپس برویم

3. I'm glad the bartender cut Tommy off - he's already had too much to drink.
[ترجمه سیامک] خوشحالم که متصدی بار تامی رو محروم کرده او قبلا خیلی مشروب میخورد
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که متصدی بار تامی رو قطع کرده - اون قبلا خیلی مشروب خورده بود
[ترجمه گوگل]من خوشحالم که متصدی متخلف متوقف شد تامی - او در حال حاضر بیش از حد برای نوشیدن بود

4. If they sell cocktails would you ask the bartender to mix a Harvey Wallbanger?
[ترجمه ترگمان]اگه مشروب بخورن از اون متصدی بار میخوای که یه کافه هار وی Wallbanger رو با هم مخلوط کنه؟
[ترجمه گوگل]اگر کوکتل ها را به فروش برسانند، از بوفه می خواهید هاروی والنبورن را مخلوط کنید؟

5. Ted got a job as a bartender.
[ترجمه ترگمان]تد یه شغل به عنوان متصدی بار پیدا کرده
[ترجمه گوگل]تد به عنوان یک متصدی کار می کرد

6. Matthews was doing a stint as a bartender at the club, and writing songs.
[ترجمه ترگمان]متیوز به عنوان متصدی بار در باشگاه کار می کرد و ترانه می نوشت
[ترجمه گوگل]متیوز به عنوان یک متصدی بار در باشگاه و نوشتن آهنگ ها فعالیت می کرد

7. Dunne motioned to the bartender, who refilled their glasses again.
[ترجمه ترگمان]دانی به متصدی بار اشاره کرد که دوباره عینکش را پر کرد
[ترجمه گوگل]داون به بارمن رفت و دوباره عینک خود را دوباره پر کرد

8. Jimmy waved to Emilio and then to the bartender, who said hi and sent Rosa over with another beer.
[ترجمه ترگمان]جیمی به امیلیو و سپس به متصدی بار اشاره کرد که سلام و احوال پرسی کرد و رو زا را با آبجو دیگری فرستاد
[ترجمه گوگل]جیمیم به امیلیو و سپس به متصدی دستپاچه رفت و گفت که سلام و روازا را با یک آبجو دیگر فرستاد

9. The bartender left a glass of cloudy, yellowish water in front of him and stood back.
[ترجمه ترگمان]متصدی بار یک لیوان آب کدر و زرد در جلویش جا گذاشت و عقب ایستاد
[ترجمه گوگل]بارنر یک لیوان آب ابری و زرد رنگ در مقابل او گذاشت و پشت سر گذاشت

10. The bartender put two more beers before them and they drank a while.
[ترجمه ترگمان]متصدی بار دوتا آبجو بیشتر در مقابل آن ها گذاشت و مدتی نوشیدند
[ترجمه گوگل]بارنتر دو آبجو دیگر را در مقابل آنها گذاشت و مدتی نوشیدند

11. Stewart Tanner, the popular bartender who was supposed to meet Goldman the night of his murder, testified at both trials.
[ترجمه ترگمان]استوارت تنر، متصدی باری که قرار بود \"Goldman\" رو در شب قتل ببینه، در هر دو محاکمه شهادت داده
[ترجمه گوگل]استوارت تنر، متصدی محبوب که قرار بود شب گلدمن را به قتل برساند، در هر دو جلسه دادگاه شهادت داد

12. Bill Dailey, 5 a bartender at the downtown Radisson Hotel, also bounded back from a massive stroke.
[ترجمه ترگمان]بیل Dailey، ۵ نفر متصدی بار در مرکز شهر radisson نیز از یک سکته شدید عقب جست
[ترجمه گوگل]بیل دایلی، 5 متصدی در مرکز شهر رادیسون، همچنین از یک سکته عظیم رنج می برد

13. The bartender had to go round standing up all the stools that had been knocked down in the fight.
[ترجمه ترگمان]متصدی بار مجبور شد تمام چهار پایه را که در جنگ کشته شده بودند جمع کند
[ترجمه گوگل]متصدی باران بایستی دورتر از همه مدفوع هایی که در مبارزه به ضرب گلوله کشته شده بودند ایستادند

14. The bartender picked up the crate of empties and took it down to the cellar.
[ترجمه ترگمان]متصدی بار جعبه خالیش را برداشت و آن را به سرداب برد
[ترجمه گوگل]متصدی باران از جعبه چاه بیرون آمد و آن را به انبار برد

15. The bartender leapt over the bar and tried to stop the fight.
[ترجمه ترگمان]متصدی بار روی پیشخوان پرید و سعی کرد مبارزه را متوقف کند
[ترجمه گوگل]متصدی باربر از بالای نوار افتاد و سعی کرد مبارزه را متوقف کند

پیشنهاد کاربران

متصدی بار

He'd had too much to drink and tried to pick a fight with the bartender


کلمات دیگر: