کلمه جو
صفحه اصلی

bay


معنی : خلیج کوچک، اسب کهر، کهیر، خندق، خور، سرخ مایل به قرمز، عاجز کردن، عوعو کردن، دفاع کردن در مقابل، زوزه کشیدن
معانی دیگر : انحنای کناره، خمکناره، شاخابه، (در هواپیما و ناو فضایی و غیره) محفظه، کوپه، جا، (معماری) فرورفتگی دیوار (که مجسمه یا میز در آن قرار می دهند)، پنجره ی درون فرورفتگی دیوار (bay window هم می گویند)، بخش برآمده ی ساختمان، جناح بنا، (در انبار) پستو، کاهدان، اتاقک فرعی، انبارک، آخورک، (در پمپ بنزین) جای ماشین (در جلو پمپ)، (ناله ی گرگ و سگ و غیره) مویه، واق واق توام با ناله، واق واق توام با عوعو، (به طور طولانی) عوعو کردن، (شکار و غیره را) در گوشه ای گیرانداختن، درتنگنا قرار دادن، به ستوه آوردن، ناچار به نبرد کردن، افتخار، شرف، سربلندی، رجوع شود به: laurel، (گیاهانی مثل برگ بو و دهمست که در یونان و روم باستان از برگ آن برای شعرا و فاتحان تاج می ساختند) برگتاج، (بیشتر در مورد اسب) قهوه ای مایل به قرمز، کهر، سر  مایل به قرمز، زوزه کشیدن سگ

انگلیسی به فارسی

سرخ مایل به قرمز، کهیر، خلیج کوچک، عوعوکردن، زوزه کشیدن(سگ)، دفاع کردن درمقابل، عاجزکردن، اسب کهر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a body of water partly surrounded by land, esp. a recessed area along a shoreline; large cove.
مترادف: bight, cove, inlet
مشابه: basin, firth, ford, gulf, harbor, loch

- We watched the sailboats glide across the bay.
[ترجمه ترگمان] قایق را تماشا کردیم که از خلیج دور شده بودند
[ترجمه گوگل] ما قایق های دریایی را در سراسر خلیج تماشا کردیم
اسم ( noun )
(1) تعریف: a part of a room that juts out from the rest of the building, usually containing a set of windows.
مترادف: alcove, nook
مشابه: bay window, bow window, dormer, niche, oriel, window seat

- The study contains a bay with a beautiful set of windows.
[ترجمه ترگمان] این مطالعه شامل یک خلیج با مجموعه ای زیبا از پنجره ها است
[ترجمه گوگل] این مطالعه شامل یک خلیج با مجموعه ای زیبا از ویندوز است

(2) تعریف: a compartment in a building or other structure.
مترادف: compartment
مشابه: cell, closet, cubbyhole, cubicle, stall

- The garage has two bays.
[ترجمه ترگمان] گاراژ دو دهانه دارد
[ترجمه گوگل] گاراژ دو بانه دارد
- The truck backed into the loading bay.
[ترجمه ترگمان] کامیون به محوطه بارگیری باز گشت
[ترجمه گوگل] کامیون به بار خالی بازگشته است

• small arm of the sea where the shore curves inward; laurel (type of shrub); chamber, compartment; compartment containing a drive (computers); howl of a hunting dog; dark reddish-brown color; bay-colored horse
bark, howl
having a dark reddish-brown color (as of a horse)
a bay is a part of a coastline where the land curves inwards.
a bay is also a space or area used for a particular purpose.
if you keep something frightening or upsetting at bay, you prevent it from reaching you.
when a dog or wolf bays, it howls.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دهانه - چشمه - پهلوگاه - کارگاه - مخزن پشت آبگیر - تقسیم بندی بام - فاصله بین دوستون
[کامپیوتر] قفسه - محفظه - محلی در درون جعبه کامپیوتر برای یک گرداننده دیسک یا نوار
[نساجی] سرخ مایل به قرمز
[آب و خاک] خلیج

مترادف و متضاد

خلیج کوچک (اسم)
bay, inlet, cove, firth, bight, frith

اسب کهر (اسم)
bay, dun

کهیر (اسم)
bay, hives, wheal

خندق (اسم)
bay, hole, dike, gallery, ditch, trench, moat, pit, entrenchment, fosse

خور (اسم)
bay, inlet, cove, firth, estuary, gulf

سرخ مایل به قرمز (صفت)
bay

عاجز کردن (فعل)
annoy, hassle, harass, bay, disable, importune, weaken, make unable

عوعو کردن (فعل)
bay, bark, bow-wow, yap, yowl

دفاع کردن در مقابل (فعل)
bay

زوزه کشیدن (فعل)
bay, yap, yowl, howl, whimper, yip, ululate

shoreline indentation


Synonyms: anchorage, arm, basin, bayou, bight, cove, estuary, fiord, firth, gulf, harbor, inlet, lagoon, loch, mouth, narrows, sound, strait


alcove in wall


Synonyms: bow window, compartment, niche, nook, opening, oriel, recess


howl


Synonyms: bark, bellow, clamor, cry, growl, howl, ululation, wail, yelp


جملات نمونه

1. a bay horse
اسب کهر

2. bomb bay
انبارک (یا مخزن) بمب (در هواپیما)

3. cargo bay
جای باروبنه

4. at bay
1- در تنگنا،بدون راه فرار،مجبور به جنگ

5. bring to bay
راه فرار را گرفتن،گیرانداختن،به تنگ آوردن

6. a crown of bay
تاج افتخار

7. a deer at bay
آهوی محاصره شده

8. the ship put into the bay to avoid the storm
برای احتراز از توفان،کشتی به داخل خلیج رفت.

9. the sweeping curve of the bay
انحنای گسترده ی خلیج

10. those rocky shores shelter a peaceful bay
در آن کرانه های پر صخره خلیج با صفایی وجود دارد.

11. columbus anchored his ship in a shallow bay
کلمبوس با کشتی خود در خلیج کم عمق لنگر انداخت.

12. we must cooperate to keep chaos at bay
باید برای جلوگیری از هرج و مرج همکاری کنیم.

13. at dunkirk, the germans tried to bring the british to bay
در دانکرک آلمان ها کوشیدند راه گریز را بر انگلیسی ها ببندند.

14. A section of the Bay Bridge had collapsed.
[ترجمه ترگمان]قسمتی از پل خلیج ویران شده بود
[ترجمه گوگل]بخشی از پل خلیج فرو ریخت

15. They built a barrage across the bay.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر روی خلیج یک سیل بند ساختند
[ترجمه گوگل]آنها یک بمب در خلیج ساخته شده است

16. We sailed into a beautiful, secluded bay.
[ترجمه ترگمان]به سوی خلیج کوچک و خلوتی رفتیم
[ترجمه گوگل]ما به خلیج زیبا و منزوی رفتیم

17. Put the equipment in No 3 bay.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات را در خلیج شماره ۳ قرار دهید
[ترجمه گوگل]تجهیزات را در خلیج سوم قرار دهید

18. The room had a great bay window.
[ترجمه ترگمان]اتاق پنجره بزرگی داشت
[ترجمه گوگل]اتاق پنجره ای بزرگ داشت

19. The moon is raying across the bay.
[ترجمه ترگمان]ماه بر فراز خلیج گسترده شده است
[ترجمه گوگل]ماه در سراسر خلیج نفس می کشد

20. The length of the bay is approximately 200 miles.
[ترجمه ترگمان]طول این خلیج تقریبا ۲۰۰ مایل است
[ترجمه گوگل]طول خلیج حدود 200 مایل است

cargo bay

جای باروبنه


bomb bay

انبارک (یا مخزن) بمب (در هواپیما)


In full bay, the hounds followed the fox.

سگ‌های تازی زوزه‌کنان در تعقیب روباه بودند.


Wolves baying at the moon.

گرگ‌هایی که بر ماه زوزه می‌کشیدند.


indeed, when a cat is at bay, she will claw a tiger's eyes away

نبینی که چون گربه عاجز شود - بر آرد به چنگال چشم از پلنگ


a deer at bay

آهوی محاصره‌شده


We must cooperate to keep chaos at bay.

باید برای جلوگیری از هرج و مرج همکاری کنیم.


At Dunkirk, the Germans tried to bring the British to bay.

در دانکرک آلمان‌ها کوشیدند راه گریز را بر انگلیسی‌ها ببندند.


a crown of bay

تاج افتخار


a bay horse

اسب کهر


اصطلاحات

at bay

1- در تنگنا، بدون راه فرار، مجبور به جنگ


at bay

2- متوقف


bring to bay

راه فرار را گرفتن، گیرانداختن، به تنگ آوردن


پیشنهاد کاربران

عنصری مکانی در داخل سازه که در فواصل منظم تکرار میشود و حدود آن را تیر یا دنده و تکیه کاههای آنها مشخص میکند.

یعنی جایی که آب دریا شن ساحل رو پررنگ میکنه نسبت به جاهای خشک دیگر شن ساحل که از دریا دوره ، همانجایی که وقتی میری دریا پات می ره تو شن خیس و پررنگتره

خلیج: بخشی از دریا که در آب پیش رفته باشد. متضاد: دماغه: بخشی از خشکی که در دریا پیش رفته باشد.

دهانه، قاب

خلیج، خلیج کوچک

شعبات مختلف موجود در کارگاه تعمیر و نگهداری هواپیما

قاب بندی یا طاق نماها ( در معماری اسلامی )

شِبه خلیج

بندر

Bay is a part of the coast, having an inward land curve, in such a way that the sea is enclosed by land on three sides. Contrary to this, gulf represents a large and deep coastal indentation, such that land surrounds the sea from the maximum part, leaving one narrow opening

مترادف=gulf

این واژه می تواند معانی دیگری نیز داشته باشد:
1. فریادزدن: " . . . He bayed and jeered as much as was necessary at the Prime Minister"
2. اصرار در درخواست چیزی: "Now he's baying for a Senate select committee, as if this were Watergate or Iran - contra, which it ". isn't
3. دور نگه داشتن چیزی: "antibiotics kept the infection at bay"
4. دفع کردن چیزی یا کسی: "politicians keeping reporters at bay"

تاقچه

خلیج کوچک. gulf بزرگتره

خلیج
A large area of ocean that is partly surrounde by land, often used in proper names of the persion.

خلیج
A large area of water that is part of the an ocean or lake and partly surrounded by land.

( کنترل کردن ) معنی میده مثل آهنگی از سیا خواننده امریکایی به نام flames:
Gotta keep those tears at bay
باید اشکاتو کنترل کنی


کلمات دیگر: