کلمه جو
صفحه اصلی

carry on


معنی : ادامه دادن
معانی دیگر : 1- رفتار کردن، پرداختن به 2- (مثل سابق) عمل کردن، ادامه دادن 3- (عامیانه) ادا و اصول در آورن، رفتار بچگانه یا افراط آمیز داشتن 4- رابطه ی نامشروع داشتن 5- انجام دادن، رفتار غیراخلاقی یا خل وار یا افراط آمیز، رابطه ی نا مشروع

انگلیسی به فارسی

مثل گذشته ادامه دادن یا عمل کردن


بردن چمدان به هواپیما


داشتن یا نگه داشتن


ادا و اصول درآوردن، رفتار افراط آمیز برای جلب توجه


رابطه‌ی نامشروع داشتن


ادامه دادن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to persist or persevere.
مشابه: manage, muddle through, proceed

- She carried on despite the loss.
[ترجمه ترگمان] او با وجود باخت، ادامه داد
[ترجمه گوگل] او علیرغم تلفات انجام داد

(2) تعریف: to behave, esp. verbally, in an unsuitable or hysterical manner.
مشابه: act up, spout
صفت ( adjective )
• : تعریف: of luggage, small enough to be stored in the passenger cabin of an airplane.
اسم ( noun )
• : تعریف: a piece of luggage small enough to be stored in the passenger cabin of an airplane.

• continue; behave wildly or childishly
small piece of luggage that is allowed inside the cabin of a passenger airplane
a carry-on is behaviour that you think is annoying and unnecessary; an informal use.
carry-on luggage can be taken onto a plane with you, instead of being stored in the luggage hold.
small luggage that is brought aboard of airplane or train

مترادف و متضاد

ادامه دادن (فعل)
further, run, bring on, keep, maintain, continue, hang on, carry on, extend, hold over, run on

continue activity


Synonyms: achieve, endure, hang on, keep going, last, maintain, perpetuate, persevere, persist, proceed


Antonyms: discontinue, stop


manage operations


Synonyms: administer, conduct, direct, engage in, keep, operate, ordain, run


Antonyms: mismanage


lose control emotionally


Synonyms: act up, be indecorous, blunder, cut up, lose it, make a fuss, misbehave, rage, raise Cain


Antonyms: be calm


Take baggage or luggage onto an airplane


Have an illicit sexual relationship


جملات نمونه

1. please put your carry-on luggage either under your seat or in the overhead compartment
لطفا چمدان های (کوچک) خود را یا زیر صندلی یا در اشکاف بالاسر قرار دهید.

2. I'll certainly carry on living here for the foreseeable future.
[ترجمه ترگمان]من مطمئنا برای آینده اینجا زندگی می کنم
[ترجمه گوگل]من مطمئنا برای آینده قابل پیش بینی اینجا زندگی خواهم کرد

3. Can the human race carry on expanding and growing the same way that it is now?
[ترجمه ترگمان]آیا نژاد بشر می تواند به همین شکل رشد کند و رشد کند؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم نژاد بشر را در حال گسترش و رشد در همان حال که در حال حاضر است؟

4. They'll carry on with their plan.
[ترجمه ترگمان]اونا نقشه شون رو اجرا می کنن
[ترجمه گوگل]آنها با طرح خود ادامه خواهند داد

5. You'll finish up dead if you carry on drinking like that.
[ترجمه ترگمان]اگه اینطوری مشروب بخوری می میری
[ترجمه گوگل]اگر نوشیدنی مثل آن را ادامه دهید، مرده اید

6. Let's carry on this discussion at some other time.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید در زمان دیگری این بحث را ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]بگذارید این بحث را در برخی موارد دیگر ادامه دهیم

7. Carry on until you get to the junction, then turn left.
[ترجمه ترگمان]ادامه بده تا اینکه به نقطه اتصال برسی، بعد به چپ بپیچ
[ترجمه گوگل]تا زمانی که به محل اتصال برسید، حرکت کنید و سپس به سمت چپ بروید

8. Sorry to interrupt, do carry on .
[ترجمه ترگمان]ببخشید که مزاحم شدم، ادامه بده
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش برای وقفه، ادامه دهید

9. There was no one left to carry on the tradition .
[ترجمه ترگمان]دیگه کسی نمونده بود که این سنت رو اجرا کنه
[ترجمه گوگل]هیچ کسی برای ادامه دادن به این سنت نبود

10. If he wants to carry on living here, he's going to have to change his ways and learn to be a bit more tidy.
[ترجمه ترگمان]اگر او بخواهد اینجا زندگی کند، باید راهش را عوض کند و یاد بگیرد کمی more باشد
[ترجمه گوگل]اگر او بخواهد زندگی خود را در اینجا ادامه دهد، باید شیوه های خود را عوض کند و یاد بگیرد که کمی آرام تر شود

11. If you carry on in that way, you'll get the school a bad name.
[ترجمه ترگمان]اگه این طوری ادامه بدی، به مدرسه اسم بدی پیدا می کنی
[ترجمه گوگل]اگر اینطور ادامه دهید، مدرسه نام بد بدست می آید

12. If you carry on driving like that, it'll only be a matter of time before you have an accident.
[ترجمه ترگمان]اگر تو این طوری رانندگی کنی، فقط زمان کمی طول می کشد تا تو تصادف کنی
[ترجمه گوگل]اگر شما در حال رانندگی مانند، آن را تنها یک موضوع از زمان قبل از اینکه شما یک حادثه

13. We must carry on hoping for the best.
[ترجمه ترگمان]باید امید بهترین ها را داشته باشیم
[ترجمه گوگل]ما باید امیدوار باشیم که بهترین است

14. You'll fail all your exams if you carry on truanting.
[ترجمه ترگمان]اگر به truanting ادامه بدهی، تو تمام امتحانات خود را شکست خواهی داد
[ترجمه گوگل]اگر شما در انجام تحقیر باشید، تمام امتحاناتتان را شکست خواهید داد

15. They will carry on their negotiations next week.
[ترجمه ترگمان]آن ها مذاکرات خود را هفته آینده انجام خواهند داد
[ترجمه گوگل]آنها هفته آینده مذاکرات خود را ادامه خواهند داد

پیشنهاد کاربران

اسم ) : بار، چمدان، توشه

ادامه دادن - جر و بحث کردن


continue with some thing

1 - ادامه دادن به یک فعالیت یا تکلیف:you can carry on with a sport as long as you feel comfortable
2 - رفتارکردن به یک شیوه ی خاص:"they carry on in a very adult fashion"
3 - رفتار کردن به شیوه ای خارج از کنترل یا هیجانزده و مضطرب:The children have been carrying on all day
4 - داشتن رابطه جنسی:Rachel and Marcus have been carrying on

carry on something ) to continue doing something ) ادامه دادن چیزی . ادامه دادن انجام چیزی
Carry on. You’re doing fine. خوب داری انجامش میدی ، ادامه بده.
He moved to London to carry on his work. رفت لندن ( نقل مکان کردبه لندن ) تا کارش رو ادامه بده.


to continue something that someone else started برای ادامه چیزی که شخص دیگری شروع کرد
Her daughter intends to carry on her mother’s research.
دخترش قصد دارد تحقیقات مادرش را ادامه دهد.
to behave in an angry, excited, or emotional way برای رفتار در حالت عصبانی، هیجان زده یا عاطفی
‘It’s no good you carrying on, Mother, ’ said Sally. ‘I’m not going to marry him. ’
سالی گفت: مامان ( دیگه ادامش نده ) خوب نیست ادامه بدی، من قصد ازدواج با او رو ندارم.

چمدان دستی، چمدان کوچک ( در سفر با هواپیما )

رسیدن
Carry on to hotel

پیشبرد

ادامه دادن

Begin your story at the beginning, and carry on to the end

ادامه دادن معمولاً برای یک کار سخت

1. Continue
Despite the doctor's advice, he carried on smoking.

2. Complain, moan.
The way you are carrying on, you would think I had slept with your sister!!

3. Have relationship with.
Your brother is carrying on with that friend of his brother.

continue

کار خود را پیش بردن


کلمات دیگر: