1. a barefaced liar
دروغگوی بی شرم
2. a barefaced lie
دروغ شاخ دار
3. Why are you telling such barefaced lies ?
[ترجمه ترگمان]چرا شما چنین دروغی را می گویید؟
[ترجمه گوگل]چرا اینقدر دروغ برهنه می گویی؟
4. It's barefaced robbery asking such a high price for that old bicycle!
[ترجمه ترگمان]این یک سرقت مستقیم برای این دوچرخه قدیمی است!
[ترجمه گوگل]این شماره 39 سرقت بدون لباس است که برای آن دوچرخه قدیمی چنین گرانی می خواهد!
5. It is the parallel and barefaced cheek of their methods to keep hold of political office that really takes the breath away.
[ترجمه ترگمان]این گونه موازی و barefaced روش آن ها برای حفظ اداره سیاسی است که واقعا نفس را می کشد
[ترجمه گوگل]این گونه موازی و بدون صورت روش های آنها برای حفظ سمت سیاسی است که واقعا نفس می کشد
6. Lucien could not endure the thought of appearing barefaced in front of a stranger, especially a person of great status.
[ترجمه ترگمان]لوسین نمی توانست این اندیشه را که در مقابل یک بیگانه، به خصوص شخصی از لحاظ مقام عالی، تحمل کند، تحمل کند
[ترجمه گوگل]لوسین تحمل این فکر را نداشت که جلوی پابرهنه در مقابل یک غریبه ، خصوصاً شخص با موقعیت عالی ظاهر شود
7. For barefaced lying you are really it.
[ترجمه ترگمان]زیرا شما واقعا دارید دروغ می گویید
[ترجمه گوگل]برای دروغ گفتن بدون لباس ، شما واقعاً همین هستید
8. Reach " barefaced affront other is concoctive perhaps the fact is calumniatory other " wait for case.
[ترجمه ترگمان]دسترسی مستقیم به یک توهین مستقیم یا غیر از این، شاید حقیقت این است که \"منتظر ماندن دیگر\" است
[ترجمه گوگل]رسیدن به quot؛ تعرض بدون سر و صورت دیگر خیالی است شاید این واقعیت کالتی دیگر باشد منتظر پرونده باشید
9. The most barefaced collective silk stockings most strong on history is lured!
[ترجمه ترگمان]The جوراب های ابریشمی barefaced که بر تاریخ strong lured!
[ترجمه گوگل]جورابهای ابریشمی دسته جمعی بدون لباس که قوی ترین تاریخ هستند ، فریب داده می شوند!
10. Some politicians will tell their voters many barefaced lies.
[ترجمه ترگمان]برخی سیاستمداران به رای دهندگان خود می گویند که بسیاری از مردم barefaced دروغ می گویند
[ترجمه گوگل]برخی از سیاستمداران به رای دهندگان خود دروغ های برهنه بسیاری می گویند
11. Not barefaced ground takes equestrian wind of the boss.
[ترجمه ترگمان]کنشگری مستقیم نه، باد equestrian رئیس را به سوی خود می کشد
[ترجمه گوگل]زمین بدون پهن و بادی رئیس سوارکاری را می گیرد
12. Oh, come you know, this is too barefaced.
[ترجمه ترگمان]اوه، بی خیال، این خیلی گستاخانه ست
[ترجمه گوگل]اوه ، بیا می دانی ، این خیلی پابرهنه است
13. But now we have a barefaced raid on our cash.
[ترجمه ترگمان]اما الان یه تاخت و تاز حسابی به پول ما داریم
[ترجمه گوگل]اما اکنون ما یک حمله بدون دردسر به پول نقد خود داریم
14. The angulus oris laughing at is bringing the barefaced pallor along.
[ترجمه ترگمان]The خندان به این سو و آن سو می دوند و pallor را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]آنگولوس اوریس که می خندد ، رنگ پریدگی بدون برهنه را به همراه دارد