کلمه جو
صفحه اصلی

deadhead


معنی : کسیکه بدون بلیط سوار شود، تهی، بی بلیط سفر کردن
معانی دیگر : (امریکا)، بی بلیط (کسی که بدون بلیط وارد ترن و سینما و غیره می شود)، دزدکی وارد شدن، وسیله ی ترابری (اتوبوس یا کامیون) که بدون بار یا مسافر به پایانه وارد می شود، (بدون مسافر یا بار) وارد پایانه شدن، بی بار، بی مسافر، کسیکه بدون بلیط سوار ترن و غیره شود

انگلیسی به فارسی

کسی که بدون بلیط سوار (ترن و غیره) شود، بی‌بلیط سفرکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a person who uses a free ticket for transportation, admission, or the like; nonpaying customer.

(2) تعریف: a vehicle, such as a train or truck, carrying no freight or passengers.

(3) تعریف: a slow-witted or dull person.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deadheads, deadheading, deadheaded
• : تعریف: to drive or pilot (a vehicle carrying no payload) from one place to another.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a vehicle, to return without a payload.

• plane carrying no passengers or freight; vehicle (such as a bus, train or taxi) that travels empty (with no passengers); one who goes to a performance without paying the admission fee; fan of the rock band "the grateful dead"; faded flower head; (slang) unintelligent person
go to a performance without paying the admission fee; fly a plane carrying no passengers or freight; drive a vehicle (such as a bus, train or taxi) empty (with no passengers); pull out dead flowers from a plant
with no passengers or freight
dull and inefficient person (slang)

مترادف و متضاد

کسی که بدون بلیط سوار شود (اسم)
deadhead

تهی (صفت)
basic, barren, void, null, empty, hollow, vain, vacuous, jejune, devoid, inane, deadhead, indigent

بی بلیط سفر کردن (فعل)
deadhead

جملات نمونه

1. The train carried coal to Qinhuangdao and then deadheaded back to Tianjin to pick up another load.
[ترجمه ترگمان]قطار برای Qinhuangdao زغال سنگ حمل کرد و سپس دوباره به تیانجین رفت تا بار دیگر را بردارد
[ترجمه گوگل]این قطار ذغال سنگ را به Qinhuangdao حمل می کرد و سپس به تایلند منتقل شد تا بار دیگری را انتخاب کند

2. Don't forget to deadhead the pansies.
[ترجمه ترگمان]یادت نره از pansies استفاده کنی
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که مورچه ها را ببندید

3. Dead-head roses as the blooms fade.
[ترجمه ترگمان]گل رز به رنگ گل سرخ محو می شود
[ترجمه گوگل]گل سرخ سرخ سرخ می شود

4. Everything was lush; the lawn needed mowing; the geraniums needed dead-heading; the runner beans needed picking.
[ترجمه ترگمان]همه چیز با شکوه بود؛ چمن به چمن زنی نیاز داشت؛ the به dead نیاز داشتند
[ترجمه گوگل]همه چیز با شکوه بود؛ چمن نیاز به کاشت؛ مرغ ها نیاز به مرغ دارند؛ لوبیای دونده نیاز به چیدن دارند

5. Doubtless there are grizzled old dead-heads who got sober listening to the plangent harmonies of Dark Star.
[ترجمه ترگمان]بی شک there پیر مرده ای که هوشیار و هوشیار به گوش می رسد، به harmonies plangent ستارگان گوش می دهند
[ترجمه گوگل]بدون تردید، مرده های قدیمی که در حال غرق شدن هستند، گوش دادن به هماهنگی های رنگارنگ تاریک ستاره را آرام می کنند

6. They will need little or no pruning beyond dead-heading and keeping them within bounds.
[ترجمه ترگمان]اونا به یه کم هرس کردن نیاز دارن یا نه از اون طرف میرن و اونا رو در محدوده خودشون نگه میدارن
[ترجمه گوگل]آنها نیاز به کمی یا بدون هرس کردن دارند و به مراتب از بین می روند

7. Who is the deadhead in the red pants?
[ترجمه ترگمان]اون کیه که شلوار قرمز پوشیده؟
[ترجمه گوگل]چه کسی دودکش در شلوار قرمز است؟

8. The deadhead cabbie had no passengers all day long.
[ترجمه ترگمان]راننده deadhead تمام روز مسافر نداشت
[ترجمه گوگل]کابین مرده در تمام طول روز هیچ مسافرتی نداشت

9. Are you my deadhead?
[ترجمه ترگمان]تو deadhead منی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما deadhead من هستید؟

10. Employing to suspect, but also use the suspect; Laity both; Deadhead not; Different people must use.
[ترجمه ترگمان]با سو استفاده از این مظنون، اما از این مظنون هم استفاده کنید؛ Laity هر دو؛ و نه؛ افراد مختلف باید از آن استفاده کنند
[ترجمه گوگل]استفاده از مظنون، اما همچنین از مظنون استفاده کنید شریعت هر دو؛ سرکش نیست افراد مختلف باید استفاده کنند

11. It's a role he relishes, particularly for the cognitive dissonance It'serves up : A Republican Deadhead?
[ترجمه ترگمان]این نقشی است که او به ویژه برای ناهماهنگی شناختی از آن لذت می برد: یک deadhead جمهوری خواه؟
[ترجمه گوگل]این نقش او را دوست دارد، به ویژه برای اختلافات شناختی که به دست می آید: یک جانباز جمهوری خواه؟

پیشنهاد کاربران

شخص کسل کننده، خسته کننده


کلمات دیگر: