کلمه جو
صفحه اصلی

defile


معنی : گذرگاه، گردنه، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، رژه رفتن، ملوی کردن، الوده کردن
معانی دیگر : نجس کردن، بی طهارت کردن، ناپاک کردن، کثیف کردن، آلوده کردن، آلودن، فاسد کردن، گمراه کردن، از راه به در بردن، (ارتش) تنگراه، گردنه (جای باریکی که قشون باید از آن رد شود)، دربند، گدوک، گریوه، (به صف یک نفره) رژه رفتن، دفیله رفتن، رژه (در صف های یک نفره)

انگلیسی به فارسی

آلوده کردن، بی‌حرمت کردن، بی‌عفت کردن، گردنه، رژه رفتن، گذرگاه


فروریختن، گردنه، گذرگاه، الوده کردن، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، رژه رفتن، ملوی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: defiles, defiling, defiled
مشتقات: defiled (adj.), defilement (n.), defiler (n.)
(1) تعریف: to make unclean, foul, or filthy.
مترادف: befoul, foul, soil
متضاد: cleanse
مشابه: begrime, contaminate, dirty, pollute, sully, taint

- The food was defiled by rats.
[ترجمه ترگمان] غذا توسط موش ها آلوده شده بود
[ترجمه گوگل] غذا توسط موشها تهدید شد

(2) تعریف: to destroy the perfection or purity of.
مترادف: blemish, sully
متضاد: purify
مشابه: debase, degrade, mar, profane, rot, spoil, taint, vitiate

- Clusters of billboards defiled the landscape.
[ترجمه ترگمان] Clusters از بیلبورد منظره را مورد بی حرمتی قرار دادند
[ترجمه گوگل] خوشه های بیلبورد ها چشم انداز را نادیده گرفتند

(3) تعریف: to dishonor or disgrace; sully.
مترادف: besmirch, blacken, dirty, disgrace, dishonor, foul, smirch, soil, stain, sully, taint, tarnish
مشابه: cloud, degrade, mar, profane

- Malicious rumors defiled his good name.
[ترجمه ترگمان] شایعات malicious نام خوبش را آلوده کرده بود
[ترجمه گوگل] شایعات مخرب نام او خوب است

(4) تعریف: to violate the sacredness of; desecrate.
مترادف: desecrate, profane, violate
متضاد: sanctify
مشابه: abuse

- The soldiers defiled and sacked the temple.
[ترجمه ترگمان] سربازان معبد را آتش زدند و غارت کردند
[ترجمه گوگل] سربازان معبد را نابود کردند و اخراج کردند

(5) تعریف: to violate the chastity of.
مترادف: deflower, violate
مشابه: assault, rape, ravish, rot

- The invaders defiled the young village maidens.
[ترجمه ترگمان] مهاجمان دختران جوان روستا را defiled کردند
[ترجمه گوگل] مهاجمان جوانان روستای جوان را خنثی کردند
اسم ( noun )
(1) تعریف: a narrow passage or valley, as between mountains.
مترادف: pass
مشابه: gorge, gulch, notch, passage, trail, valley

(2) تعریف: a march in a line or in columns.
مشابه: file, line, march, rank
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: defiles, defiling, defiled
• : تعریف: to march in a line or in columns.
مترادف: file

• narrow passage between mountains
soil, pollute; desecrate; rape; violate; march in a line
if you defile something precious or holy, you spoil it or damage it.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] دره تنگ عمیق اصطلاحی که کاربرد آن با دقت و اعتبار چندانی همراه نیست، ولی معمولا به یک دره تنگ عمیق، دره تنگ کوچک یا گذرگاه باریک اطلاق می شود

مترادف و متضاد

گذرگاه (اسم)
pass, passage, defile, bypass, bus, pathway, causeway, passageway, gangway

گردنه (اسم)
stem, defile, neck, cervix, col, ghat, ghaut

بی حرمت کردن (فعل)
defile, desecrate

بی عفت کردن (فعل)
defile, maculate

رژه رفتن (فعل)
troop, parade, file, defile

ملوی کردن (فعل)
bedaub, besmear, contaminate, defile, deflower, pollute

الوده کردن (فعل)
imbrue, defile, befoul, infect, envenom, mess, muck, smutch

corrupt, violate


Synonyms: abuse, adulterate, befoul, besmirch, contaminate, debase, deflower, degrade, desecrate, dirty, discolor, disgrace, dishonor, hurt, maculate, make foul, mess up, molest, muck up, pollute, profane, rape, ravish, scuzz up, seduce, shame, smear, soil, stain, sully, taint, tar, tarnish, trash, vitiate


Antonyms: clean, clease, hallow, honor, purify, sanctify


جملات نمونه

1. one should not defile a sacred place
کسی نباید محل مقدسی را نجس کند.

2. You can’t touch pitch without being defiled.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی بدون اینکه مورد تجاوز قرار بگیری به زمین دست بزنی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید زمین را لمس کنید بدون اینکه ناپاک باشید

3. Touch pitch, and you will be defiled.
[ترجمه ترگمان]پیج تماس را لمس کنید و شما را مورد توهین قرار خواهید داد
[ترجمه گوگل]لمس زمین، و شما را خفه خواهد شد

4. The platoon debouched from the defile into the plain.
[ترجمه ترگمان]جوخه از the بیرون آمدند و به جلگه رسیدند
[ترجمه گوگل]جوخه از دشمن به دشت رها شده است

5. I felt defiled by the filth.
[ترجمه ترگمان]آن را کثیف و کثیف احساس کردم
[ترجمه گوگل]من احساس گناه کردم

6. Hallam's tomb had been defiled and looted.
[ترجمه ترگمان]مقبره s مورد تجاوز و غارت قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]آرامگاه هالام بی رحمانه و غارت شده بود

7. The altar had been defiled by vandals.
[ترجمه ترگمان]altar توسط vandals مورد تجاوز قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]محراب توسط خرابکارها رنجیده شده بود

8. Insults alone cannot defile a person's honour.
[ترجمه ترگمان]به تنهایی نمی شود شرافت یک نفر را آلوده کرد
[ترجمه گوگل]توهین به تنهایی نمیتواند احترام شخص را تحقیر کند

9. The soldiers deliberately defiled all the holy places.
[ترجمه ترگمان]سربازان عمدا همه مکان های مقدس را آلوده کردند
[ترجمه گوگل]سربازان عمدا همه اماکن مقدس را خنثی کردند

10. He had defiled the sacred name of the Holy Prophet.
[ترجمه ترگمان]نام مقدس پیام امروز را لکه دار کرده بود
[ترجمه گوگل]او نام مقدس پیامبر اکرم را نادیده گرفت

11. The defile itself continues but you, unless you are hardy and ambitious, do not.
[ترجمه ترگمان]این گردنه تا پای شما ادامه خواهد یافت مگر آنکه شما دلیر و جاه طلب باشید
[ترجمه گوگل]خودکشی خود ادامه می دهد، اما شما، مگر اینکه شما سخت گیر و بلند پرواز هستید، انجام ندهید

12. The road up is a defile, steep, rugged and curvaceous, with a vast pine forest on the left hand.
[ترجمه ترگمان]جاده ای که بالا می رود، defile است، پرشیب، ناهموار، با جنگلی عظیم در دست چپش
[ترجمه گوگل]راه جاده ای ناامید است، شیب دار، ناهموار و پیچ دار، با جنگل گسترده ای در سمت چپ

13. He was convicted of abduction with intent to defile and could be sentenced to 20 years to life imprisonment.
[ترجمه ترگمان]او متهم به آدم ربایی با قصد آلوده کردن است و می تواند به ۲۰ سال حبس ابد محکوم شود
[ترجمه گوگل]او به ربودن محکوم شد و قصد داشت آن را محکوم کند و می توان به 20 سال زندان محکوم کرد

One should not defile a sacred place.

کسی نباید محل مقدسی را نجس کند.


He defiled the honor of his family.

او آبروی خانواده‌ی خود را لکه‌دار کرد.


پیشنهاد کاربران

برهم زدن نظم
ایجاداغتشاش

- ناپاک کردن، طهارت چیزی را از بین بردن، نجس کردن
Impure, maculate
- بی حرمتی کردن ( به مقدسات )
- آلوده کردن، befoul, pollute, to make dirty
- لکه دار کردن stain
- بدنام کردن, زیر سوال بردن taint ، to put under suspicion



کلمات دیگر: