کلمه جو
صفحه اصلی

daub


معنی : اندودن، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن
معانی دیگر : (با چیزی چسبان و غلیظ) اندودن، (رنگ و غیره) مالیدن، (با بی دقتی یا ناشیگری) نقاشی کردن، رنگ زدن، (هرچیزی که روی چیز دیگر مالیده شده باشد) رنگ، گچ، کرم (وغیره)، اندوده

انگلیسی به فارسی

اندودن، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن


داوب، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن، اندودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: daubs, daubing, daubed
(1) تعریف: to smear or cover with soft sticky material such as plaster.
مترادف: bedaub, smear
مشابه: coat, cover, paint, plaster, slap on, smudge

(2) تعریف: to smear with mud, dirt, or the like.
مترادف: muddy, smear, smirch, smudge
مشابه: begrime, blotch, dirty, splotch, spot, sully

(3) تعریف: to paint with thick, crude strokes.
مشابه: paint
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to smear or cover something.
مترادف: smear
مشابه: paint, splotch

(2) تعریف: to paint something unskillfully or crudely.
مشابه: paint
اسم ( noun )
مشتقات: dauby (adj.), daubingly (adv.), dauber (n.)
(1) تعریف: something daubed on; a single stroke or smear of this.
مشابه: blot, blotch, dab, smear, smirch, smudge, splotch, spot, stroke

(2) تعریف: a crude painting.
مشابه: painting

• material which is spread on walls; act of daubing; painting which was poorly done
cover with plaster or mud; soil, dirty; paint in an unskillful manner
when you daub a substance on something, you carelessly spread it on that thing.

مترادف و متضاد

اندودن (فعل)
coat, bedaub, besmear, plate, daub, emboss, parget

مالیدن (فعل)
rub, scrub, curry, knead, daub, polish

ناشیانه رنگ زدن (فعل)
daub

coat; make dirty


Synonyms: begrime, besmear, bespray, blur, cover, dab, deface, dirty, fleck, grime, paint, plaster, slap on, smear, smirch, smudge, spatter, speckle, splatter, spot, spread, stain, sully, variegate, varnish


جملات نمونه

1. Don't daub your paint on like that.
[ترجمه دکتر رجایی] نقاشی تون رو مثل اون رنگ نکنید.
[ترجمه ترگمان]رنگ و رنگ خودت رو این شکلی نکن
[ترجمه گوگل]رنگ خود را مانند آن نگذارید

2. Young men risked their lives to daub buildings with anti-government slogans.
[ترجمه ترگمان]مردان جوان جانشان را به خطر انداختند و با شعارهای ضددولتی، زندگی خود را خراب کردند
[ترجمه گوگل]جوانان زندگی خود را به خطر انداختن ساختمان ها با شعار ضد دولتی

3. This daub could have come from one of three distinct periods.
[ترجمه ترگمان]این رنگ بد می توانست از یکی از سه دوره مشخص بیرون بیاید
[ترجمه گوگل]این گودال ممکن است از یک دوره سه گانه متفاوت باشد

4. The consistency of the mud and straw daub for the walls was arrived at through experiment.
[ترجمه ترگمان]هماهنگی گل و لای و گل و لای برای دیوارها از طریق تجربه وارد شده بود
[ترجمه گوگل]سازگاری گلدان و کاسه ای برای دیوارها به وسیله آزمایش انجام شد

5. Three pieces of daub were dated and provided an average age and standard error of 830 plus/minus 40 years.
[ترجمه ترگمان]سه قطعه کاغذ بر روی کاغذ نوشته شده بود و میانگین سنی و خطای استاندارد ۸۳۰ \/ من های ۴۰ سال را داشت
[ترجمه گوگل]سه قطعه داوف از تاریخ و به طور متوسط ​​سن و خطای استاندارد 830 به علاوه / منهای 40 سال ارائه شده است

6. Take a suitable amount of this product and daub on pudendum, gently wipe and wash, and then rinse off with water.
[ترجمه ترگمان]مقدار مناسبی از این محصول را بردارید و بر روی pudendum عکس بگیرید، به آرامی پاک کنید و بشویید و سپس با آب بشویید
[ترجمه گوگل]مقدار مناسبی از این محصول را بر روی پودندوم بگذارید، به آرامی پاک کنید و شستشو داده و سپس با آب بشویید

7. Wound from in outwards daub by mercurochrome, dry, don't dip in water.
[ترجمه ترگمان]زخم به سمت بیرون که توسط mercurochrome، خشک و خشک ایجاد می شود، در آب فرو نمی رود
[ترجمه گوگل]از درون بیرون زده به وسیله مارکورچروم، خشک شود، در آب فرو بریزید

8. To splash or daub with blobs; splotch.
[ترجمه ترگمان]برای پاشیدن یا عکس کشیدن با لکه های رنگ
[ترجمه گوگل]برای چلپ چلوپ کردن یا غرق شدن با حباب ها؛ جفت کردن

9. Usage: daub to your lips after cleaning, keep for 3 - 5 minutes, then rinse off.
[ترجمه ترگمان]کاربرد: رنگ بر روی لبه ای شما پس از تمیز کردن، به مدت ۳ تا ۵ دقیقه نگه دارید، سپس با آب بشویید
[ترجمه گوگل]استفاده: پس از تمیز کردن لب ها، به مدت 3 تا 5 دقیقه، پس از آن بشویید

10. Thepatients were instructed to daub Dyclonine solution on the penis skin 20 and minutes before sexual contact.
[ترجمه ترگمان]به Thepatients دستور داده شد که بر روی پوست کیر ۲۰ و چند دقیقه قبل از تماس جنسی بر روی پوست آلت عمل کنند
[ترجمه گوگل]بیماران بستری در محلول دیوکلونین در پوست آلت تناسلی 20 و چند دقیقه قبل از تماس با جنین را آموزش دادند

11. Can be used in the morning and then daub day cream.
[ترجمه ترگمان]می تواند در صبح و بعد خامه روز استفاده شود
[ترجمه گوگل]می توان در صبح و سپس استفاده از کرم روز استفاده کنید

12. The children were encouraged to daub the colors in liberally.
[ترجمه ترگمان]بچه ها تشویق شدند که رنگ ها را آزادانه خراب کنند
[ترجمه گوگل]بچه ها تشویق شدند که رنگ ها را به صورت آزاد بپوشند

13. Labial ministry: Daub of colour of lip of peachblossom lipstick collocation is whole labial ministry.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، وزارت امور خارجه: daub رنگ از رژ گونه رژلب peachblossom، کل وزارت سحر و جادو است
[ترجمه گوگل]وزارت بهداشت Labial: Daub از رنگ لب از دسته بندی رژ لب peachblossom کل وزارت لبنیات است

14. Summer, before sunbathe, appear place should oil of daub embellish skin or vanishing cream.
[ترجمه ترگمان]در تابستان، قبل از sunbathe، محل ظاهر شدن رنگ و یا خامه در حال محو شدن است
[ترجمه گوگل]تابستان، قبل از آفتاب زدن، به نظر می رسد محل باید روغن ماسک پوست را تمیز کند و یا کرم ناپدید می شود

The children had daubed yogurt all over the wall.

بچه‌ها به تمام سطح دیوار ماست مالیده بودند.


The women daubed their faces with cream.

خانم‌ها به صورت خود کرم مالیدند.


The picture looked as if a child had daubed it.

تصویر آنچنان می‌نمود که گویی کودکی آن را کشیده است.



کلمات دیگر: