کلمه جو
صفحه اصلی

defalcate


معنی : کسر کردن، اختلاس کردن، دستبرد زدن
معانی دیگر : (دزدیدن پول امانتی) خیانت در امانت کردن، (پول) بلندکردن، بالا کشیدن، کش رفتن، کسر کردن ازپول یا حساب، دستبردزدن به پول

انگلیسی به فارسی

کسر کردن (از پول یا حساب)، اختلاس کردن، دستبردزدن(به پول)


خاتمه دادن، کسر کردن، اختلاس کردن، دستبرد زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: defalcates, defalcating, defalcated
مشتقات: defalcator (n.)
• : تعریف: to misappropriate funds; embezzle.
مشابه: appropriate, embezzle, misappropriate

• embezzle, steal money

مترادف و متضاد

کسر کردن (فعل)
derogate, mute, deduct, subduct, detract, write off, defalcate

اختلاس کردن (فعل)
embezzle, defalcate, misappropriate

دستبرد زدن (فعل)
rob, steal, defalcate


کلمات دیگر: