کلمه جو
صفحه اصلی

defame


معنی : خوار کردن، بد نام کردن
معانی دیگر : (قدیمی) بدنام کردن، آبروی کسی را بردن

انگلیسی به فارسی

بدنام کردن


دروغ گفتن، بد نام کردن، خوار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: defames, defaming, defamed
مشتقات: defamer (n.)
(1) تعریف: to damage or destroy the reputation of (a person, group, or institution) by making unfavorable and unjust statements.

- He was accused of seeking to defame the government.
[ترجمه ترگمان] او به دنبال بدنام کردن دولت بود
[ترجمه گوگل] او متهم به تلاش برای فرار از دولت شد

(2) تعریف: to attack the reputation of; denigrate; libel.
متضاد: laud
مشابه: assassinate, attack, blacken, cloud, denigrate, libel, malign, smear, spatter, traduce, vilify, wrong

- These political ads defame the character of the opponent.
[ترجمه ترگمان] این تبلیغات سیاسی شخصیت حریف را بدنام می کنند
[ترجمه گوگل] این تبلیغات سیاسی متضمن شخصیت حریف است

• slander, libel, discredit, malign
if you defame someone or something, you say something bad and untrue about them; a formal word.

مترادف و متضاد

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

بد نام کردن (فعل)
vilify, blemish, attaint, asperse, defame, denigrate, malign, traduce, calumniate, lynch

inflict libel or slander


Synonyms: asperse, bad-mouth, belie, besmirch, blacken, blister, calumniate, cast aspersions on, cast slur on, denigrate, detract, discredit, disgrace, dishonor, disparage, do a number on, knock, malign, pan, put zingers on, roast, scandalize, scorch, slam, smear, speak evil of, stigmatize, throw mud at, traduce, vilify, villainize, vituperate


Antonyms: approve, commend, compliment, exalt, praise


جملات نمونه

1. The article is an attempt to defame an honest man.
[ترجمه ترگمان]مقاله تلاش برای بدنام کردن یک مرد شریف است
[ترجمه گوگل]این مقاله تلاشی است برای فرار از یک مرد صادقانه

2. We expect politicians to defame each other in an election year.
[ترجمه ترگمان]ما انتظار داریم که سیاستمداران در سال انتخابات یکدیگر را بدنام کنند
[ترجمه گوگل]ما انتظار داریم که سیاستمداران در یک سال انتخابات همدیگر را فریب دهند

3. The newspaper denies any intention to defame the senator's reputation.
[ترجمه ترگمان]این روزنامه هر گونه قصد برای بدنام کردن شهرت سناتور را رد می کند
[ترجمه گوگل]این روزنامه هر گونه قصد دارد شهرت سناتور را نقض کند

4. Of course, teachers can also sue individuals who defame them.
[ترجمه ترگمان]البته، معلمان نیز می توانند از افرادی شکایت کنند که آن ها را بدنام می کنند
[ترجمه گوگل]البته، معلمان همچنین می توانند افرادی را که آنها را دروغ می گویند، شکایت کنند

5. CNN host Kafudi vicious attacks on abusive defame China to insult the Chinese people's remarks.
[ترجمه ترگمان]مجری سی ان ان، Kafudi حملات وحشیانه به توهین سو استفاده از چین برای توهین به اظهارات مردم چین را رد کرد
[ترجمه گوگل]میزبان CNN، کافودی، حملات خشونت آمیز علیه خشونت آمیز چین را متهم به اعتراض مردم چین می کند

6. Their attempt to defame China will get nowhere.
[ترجمه ترگمان]تلاش آن ها برای بدنام کردن چین به هیچ کجا نمی رسد
[ترجمه گوگل]تلاش آنها برای مقابله با چین، جایی نخواهد بود

7. Disseminating for the purpose of undermining or weakening the Soviet regime slanderous fabrications which defame the Soviet state and social system.
[ترجمه ترگمان]جعل سازی برای هدف از بین بردن یا تضعیف رژیم اتحاد جماهیر شوروی، ساخته است که دولت شوروی و نظام اجتماعی را بدنام می کنند
[ترجمه گوگل]توزیع به منظور تضعیف یا تضعیف رژیم شوروی ساختگی های دروغین که دولت و نظام اجتماعی شوروی را تخطئه می کند

8. When you meet somebody who you do not like, do not defame him, it is silence.
[ترجمه ترگمان]وقتی با کسی روبه رو می شوی که دوستش نداری، از او خوشت نمی آید، این سکوت است
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما کسی را که دوست ندارید ملاقات می کنید، او را نفی نکنید، این سکوت است

9. To attack the character or reputation of; speak ill of; defame.
[ترجمه ترگمان]برای حمله به شخصیت یا شهرتی که در آن به وجود آورده بود بد و بیراه می گویند
[ترجمه گوگل]برای حمله به شخصیت یا شهرت؛ بد صحبت کن دروغ گفتن


کلمات دیگر: