1. define my duties, please
لطفا وظایف مرا معلوم بفرمایید.
2. some dictionaries define words well
برخی فرهنگ ها واژه ها را خوب معنی می کنند.
3. can you rightly define this word?
آیا می توانی این واژه را درست معنی کنی ؟
4. each student must define and explicate his values
هر یک از دانشجویان باید ارزش های خود را تعریف و روشن کند.
5. it is hard to define this word
معنی کردن این واژه مشکل است.
6. We need enemies to help define ourselves and our lives; they help us to know who we are not or who we do not want to be.
[ترجمه Halimi] ما به دشمن نیاز داریم تا به شناخت خودمان و زندگی مان کمک کند. آنها به ما کمک می کنند تا بدانیم چه کسی نیستیم و یا نمی خواهیم باشیم.
[ترجمه ترگمان]ما به دشمنان نیاز داریم تا خودمان و زندگی مان را مشخص کنیم؛ آن ها به ما کمک می کنند بدانند ما چه کسانی هستیم و نمی خواهیم که باشیم
[ترجمه گوگل]ما برای کمک به تعریف خود و زندگیمان نیاز دشمنان داریم؛ آنها به ما کمک می کنند تا بدانند که ما چه کسی نیستیم یا ما نمی خواهیم آن را داشته باشیم
7. There is only one person who can define success in your life and that's you.
[ترجمه ترگمان]تنها یک نفر وجود دارد که می تواند موفقیت را در زندگی شما تعریف کند و این شما هستید
[ترجمه گوگل]تنها یک نفر وجود دارد که می تواند موفقیت شما را در زندگی شما تعریف کند و این شما است
8. The duties of the post are difficult to define.
[ترجمه ترگمان]تعیین وظایف این پست دشوار است
[ترجمه گوگل]وظایف پست را تعریف می کند
9. The term 'mental illness' is difficult to define.
[ترجمه ترگمان]واژه بیماری روانی به سختی تعریف می شود
[ترجمه گوگل]اصطلاح 'بیماری روحی' دشوار است
10. We were unable to define what exactly was wrong with him.
[ترجمه ترگمان]ما نتونستیم بفهمیم دقیقا چه مشکلی براش پیش اومده
[ترجمه گوگل]ما قادر به تعریف دقیقی از اشتباه او نبودیم
11. It is very difficult to define the concept of beauty.
[ترجمه ترگمان]تعریف مفهوم زیبایی بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]مفهوم زیبایی بسیار دشوار است
12. How do you define laziness?
[ترجمه ترگمان]تنبلی را چگونه تعریف می کنید؟
[ترجمه گوگل]چطور لکنت را تعریف می کنید؟
13. Can you define the word "define"?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید کلمه \"تعریف\" را تعریف کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید کلمه تعریف را تعریف کنید؟
14. This word is hard to define.
[ترجمه ترگمان]تعریف این کلمه دشوار است
[ترجمه گوگل]این کلمه سخت است برای تعریف کردن
15. The first step is to define and analyse the problem.
[ترجمه ترگمان]اولین قدم تعریف و تحلیل مساله است
[ترجمه گوگل]اولین گام این است که مشکل را تعریف و تحلیل کنید
16. We define education very broadly and students can study any aspect of its consequences for society.
[ترجمه ترگمان]ما تحصیل را به طور وسیع تعریف می کنیم و دانش آموزان می توانند هر جنبه از عواقب آن را برای جامعه مورد مطالعه قرار دهند
[ترجمه گوگل]ما تعریف بسیار گسترده ای را تعریف می کنیم و دانش آموزان می توانند هر جنبه ای از عواقب آن را برای جامعه مطالعه کنند