1. His face darkled with anger when he heard the bad news.
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر بد را شنید، صورتش از خشم سرخ شد
[ترجمه گوگل]چهره او وقتی از شنیدن خبر بد ناامید شد، خشمگین شد
2. The huts darkled away into the gloom of the field.
[ترجمه ترگمان]کلبه ها در تاریکی میدان away
[ترجمه گوگل]کلبه ها به تاریکی زمین خیره شده بودند
3. The night darkles rapidly.
[ترجمه ترگمان]شب به سرعت می گذشت
[ترجمه گوگل]شب تاریک به سرعت
4. Her intellect was indeed darkled by many prejudices and superstitions.
[ترجمه ترگمان]عقلش از خرافات و خرافات بسیاری حکایت می کرد
[ترجمه گوگل]عقل او در واقع توسط بسیاری از تعصبات و خرافات تیره شده است
5. She stalked, stiff-legged like a wolf, into the darkling garden and like a wolf she sniffed the air.
[ترجمه ترگمان]او با قدم های سنگین مانند یک گرگ به داخل باغ تاریک رفت و مثل یک گرگ هوا را بو کشید
[ترجمه گوگل]او، مانند یک گرگ، به یک باغ تاریک زد و مانند یک گرگ که هوا را به هوا میچرخید، به دنبال گرگ بود