کلمه جو
صفحه اصلی

caricature


معنی : کاریکاتور، ادمک، کاریکاتور ساختن
معانی دیگر : کاریکاتور (تقلید غلو آمیز شکل یا سبک نگارش و غیره)، کاریکاتور درست کردن، کاریکاتور کشیدن، هنر کاریکاتور سازی

انگلیسی به فارسی

کاریکاتور، آدمک، کاریکاتور ساختن


کاریکاتور، ادمک، کاریکاتور ساختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a depiction, in a drawing or verbal description, that deliberately exaggerates or distorts some features of the person or thing represented to produce a comic or grotesque appearance.
مترادف: cartoon, exaggeration, parody
مشابه: burlesque, lampoon, spoof, takeoff, travesty

- The actress was insulted by the wild-haired, bug-eyed caricature of her in the magazine.
[ترجمه ترگمان] هنرپیشه زن جوان از او خوشش آمد و صورت او را در مجله دید
[ترجمه گوگل] این بازیگر توسط کاراکتر اوباما در مجله با وحشی مواج بود
- His caricatures have made him famous as a political commentator.
[ترجمه ترگمان] کاریکاتورهای او او را به عنوان مفسر سیاسی مشهور کرده اند
[ترجمه گوگل] کاریکاتورها او را به عنوان یک مفسر سیاسی معروف ساخته اند

(2) تعریف: the art or process of creating such depictions.
مترادف: cartooning, parodying, ridiculing, satirizing
مشابه: burlesquing, lampooning, mocking

- His talent did not lie in painting portraits, but he was brilliant at caricature.
[ترجمه ترگمان] استعداد او در نقاشی پرتره نبود، اما در کاریکاتور بسیار عالی بود
[ترجمه گوگل] استعداد او در نقاشی های نقاشی دروغ نگفت، اما در کاریکاتور درخشان بود

(3) تعریف: an absurdly inferior imitation or copy.
مترادف: parody, travesty
مشابه: copy, imitation

- That evil man is a caricature of a religious leader.
[ترجمه ترگمان] آن مرد شیطان صفت کاریکاتوری از یک رهبر مذهبی است
[ترجمه گوگل] این مرد بد یک کاریکاتور از یک رهبر مذهبی است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: caricatures, caricaturing, caricatured
مشتقات: caricaturist (n.)
• : تعریف: to make a caricature of.
مترادف: cartoon, make fun of, ridicule, satirize
مشابه: burlesque, imitate, mimic, mock, parody, travesty

- The author caricatured members of the nobility in all his novels.
[ترجمه ترگمان] نویسنده در تمام his اعضای طبقه اشراف را مجسم می کرد
[ترجمه گوگل] نویسنده در تمام رمانهایش، اعضای نجیب را به صورت نقاشی کرد
- The cartoon caricatured the mayor in a comical way.
[ترجمه ترگمان] کارتون عالی بود شهردار با یه روش خنده دار
[ترجمه گوگل] این کارتون به شیوه ای عجیب و غریب شهردار را تصدیق کرد

• drawing that exaggerates certain physical characteristics; something absurd
draw a satirical cartoon; distort and exaggerate reality (in cartoon or comic form)
a caricature is a drawing or description of someone that exaggerates their appearance or behaviour in order to make people laugh.
if you caricature someone, you portray them in a way that exaggerates their features or personality in order to make people laugh.
a caricature of an event or situation is an exaggerated account of it which is intended to make people laugh.

مترادف و متضاد

کاریکاتور (اسم)
cartoon, caricature

ادمک (اسم)
dummy, homunculus, robot, caricature, manikin

کاریکاتور ساختن (فعل)
caricature

exaggerated description in writing, drawing


Synonyms: burlesque, cartoon, distortion, farce, imitation, lampoon, libel, mimicry, mockery, parody, pasquinade, pastiche, put-on, ridicule, satire, send-up, sham, takeoff, travesty


جملات نمونه

1. they even printed a caricature of the british queen
آنها حتی کاریکاتور ملکه ی انگلیس را هم چاپ کردند.

2. The poster showed a caricature of Hitler with a devil's horns and tail.
[ترجمه ترگمان]پوستر تصویری از هیتلر را با شاخ و دم شیطان نشان می داد
[ترجمه گوگل]پوستر با یک شاخ و دم شیطانی هیتلر را نشان داد

3. She drew a wickedly funny caricature of the teacher.
[ترجمه ترگمان]او کاریکاتوری عجیب و غریب از معلم کشید
[ترجمه گوگل]او یک کاریکاتور وحشیانه از معلم کشید

4. The report presents a caricature of the true situation.
[ترجمه ترگمان]این گزارش کاریکاتوری از وضعیت واقعی را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]این گزارش یک کاریکاتور از وضعیت واقعی ارائه می دهد

5. The film gives a crude caricature of African history.
[ترجمه ترگمان]فیلم کاریکاتوری از تاریخ افریقا می سازد
[ترجمه گوگل]این فیلم کاریکاتور خام تاریخ آفریقا را به ارمغان می آورد

6. It's a sort of caricature of a machine.
[ترجمه ترگمان]این یک نوع caricature از یک ماشین است
[ترجمه گوگل]این یک نوع کاریکاتور از یک ماشین است

7. This, though a caricature, is a true tragedy for many people in the church.
[ترجمه ترگمان]این یک کاریکاتور درست برای بسیاری از مردم در کلیسا است
[ترجمه گوگل]این، هر چند کاریکاتور، یک تراژدی واقعی برای بسیاری از مردم در کلیسا است

8. The portrait verged on caricature.
[ترجمه ترگمان]تابلو در حال کاریکاتور کشیدن بود
[ترجمه گوگل]این پرتره بر روی کاریکات قرار دارد

9. The young man looked like a caricature of a South American polo player.
[ترجمه ترگمان]این مرد جوان شبیه کاریکاتوری از یک بازیکن چوگان اهل آمریکای جنوبی بود
[ترجمه گوگل]مرد جوان به نظر می رسد یک کارکاتور یک بازیکن جوان در آمریکای جنوبی است

10. He was the ideal caricature used by brainless, anti-semitic writers of fiction who were conceived in sewers.
[ترجمه ترگمان]او عبارت بود از کاریکاتور \"کاریکاتور\"، نویسندگان داستان های تخیلی که در فاضلاب پنداشته می شدند
[ترجمه گوگل]او کاریکاتور ایده آل بود که توسط نویسندگان بی نظیر و ضد یهودیان داستان که در فاضلاب ها تصور می شد استفاده می شد

11. Caricature was just around the corner.
[ترجمه ترگمان]caricature در گوشه و کنار بود
[ترجمه گوگل]کاریکاتور درست در گوشه ای بود

12. But whereas caricature depends on paring down character to exaggerated essentials, acting conveys shades, nuances and inconsistencies.
[ترجمه ترگمان]اما در حالی که کاریکاتور بستگی به این دارد تا شخصیت خود را به موارد ضروری اغراق آمیزی تبدیل کند، و نمایانگر سایه ها، نکات دقیق و متناقض است
[ترجمه گوگل]اما در حالیکه کاریکاتور به تمجید کردن شخصیت ها به ملزومات فوق العاده بستگی دارد، بازیگری سایه ها، تفاوت های ظریف و ناسازگاری را به ارمغان می آورد

13. You have made the transition from character to caricature.
[ترجمه ترگمان]شما این گذار را از شخصیت به کاریکاتور تبدیل کرده اید
[ترجمه گوگل]شما انتقال از شخصیت به کاریکاتور انجام داده اید

14. He was also the caricature of a crusty old soldier.
[ترجمه ترگمان]کاریکاتوری از یک سرباز old بود
[ترجمه گوگل]او همچنین کاریکاتور یک سرباز قدیمی پوسته بود

They even printed a caricature of the British Queen.

آنها حتی کاریکاتور ملکه‌ی انگلیس را هم چاپ کردند.


پیشنهاد کاربران

اغراق

بُلنگاره =
از بُل و نگاره .
نگاره ایی که در نگاریدن/کشیدن آن غُلو شده.


کلمات دیگر: