کلمه جو
صفحه اصلی

cant


معنی : طرزصحبت به زبان مخصوص، زبان ویژه، اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته، زبان دزدها و کولی ها، گوشه دار، فروختن، وارونه کردن، ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن، باناله سخن گفتن، کج شده، اواز خواندن، با لهجه مخصوصی صحبت کردن
معانی دیگر : مخفف:، سرود مذهبی، (زبان خودمانی و سری دزدان و گدایان و غیره) زبان زرگری، زبان لاتی، گویش صنفی، زبان واره، کلام غیر صادقانه که از روی عادت یا سنت ذکر بشود، حرف عاری از خلوص نیت، آواز ناله مانند (مثل ندای گدایان و درویشان)، لابه، نوالیدن، عبارات نقل قول شده از کتب آسمانی یا مراجع مذهبی که به طور غیر صادقانه یا از روی عادت گفته شود، وابسته به زبان واره یا زبان زرگری، (سخن) ناصادقانه، پخ کردن، (لبه ی چیزی را) تراش دادن، تکان ناگهانی (که موجب کج شدن یا چرخش یا واژگونی شود) نوانیدن، یکه، وازنی، افکنش، انحنا، جهاندن، جهیدن، افکندن، انحنا دادن، به صورت گرده ماهی درآوردن، پشت و رو کردن، چپه کردن یا شدن، زیر و رو کردن، (در مورد ساختمان و غیره) زاویه ی خارجی، گوشه، کنج، لبه ی شیب دار (مثلا آینه)، پخی، کژسانی، سطح مایل، چرخش یا کجی یا واژگونی (در اثر تکان ناگهانی)، واژگون کردن، کج شدن یا کردن، یک وری کردن یا شدن، سرازیر کردن، شیب دار کردن، (انگلیس - محلی) برنا، بی پروا، جانانه، طرزصحبت، مناجات، خبرچینی کردن، مناجات کردن

انگلیسی به فارسی

اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته، زبان دزدها و کولی‌ها، طرز صحبت، زبان ویژه، مناجات، گوشه‌دار، وارونه کردن، ناگهان چرخانیدن یا چرخیدن، با ناله سخن گفتن، با لهجه مخصوصی صحبت کردن، خبرچینی کردن، آواز خواندن، مناجات کردن


نمی تونم، طرزصحبت به زبان مخصوص، زبان ویژه، اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته، زبان دزدها و کولی ها، وارونه کردن، ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن، باناله سخن گفتن، کج شده، اواز خواندن، فروختن، با لهجه مخصوصی صحبت کردن، گوشه دار


انگلیسی به انگلیسی

ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "cannot".
اسم ( noun )
(1) تعریف: insincere statements made to give one the appearance of goodness, piety, or the like.
مترادف: claptrap, lip service, sanctimony
مشابه: affectation, bunk, humbug, hypocrisy, insincerity, jargon, mummery, nonsense, patois, pretense, sham, wind

- I'm tired of hearing the cant of these hypocrites in politics.
[ترجمه ترگمان] از شنیدن این hypocrites در سیاست خسته شدم
[ترجمه گوگل] من از شنیدن نمی تونم از این منافقان در سیاست خسته شده ام

(2) تعریف: the jargon particular to a class or profession.
مترادف: argot, idiom, jargon, lexicon, lingo, patter, definition 3: singsong, monotonous speech, esp. the repeating of ritualized phrases, as by a beggar. synonyms: monotone
مشابه: chant, repetition, ritual, singsong

- The cant of the social worker includes many abbreviated terms referring to forms, government agencies, and regulations.
[ترجمه ترگمان] توانایی این کارگر اجتماعی شامل بسیاری از اصطلاحات خلاصه می شود که به اشکال، آژانس های دولتی و مقررات اشاره دارند
[ترجمه گوگل] سرپرستی کارمند اجتماعی شامل بسیاری از اصطلاحات اختصاری به نام فرم ها، سازمان های دولتی و مقررات است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cants, canting, canted
(1) تعریف: to use solemn language hypocritically to gain a good reputation.
مترادف: declaim
مشابه: orate, perorate, pontificate, sermonize

(2) تعریف: to use jargon particular to a class or profession.
مترادف: jargon

(3) تعریف: to plead in a singsong tone.
مشابه: beg, chant, intone, plead
اسم ( noun )
(1) تعریف: a slanting line, edge, or surface, esp. one deviating from the horizontal or vertical; slope; incline.
مترادف: incline, oblique, slant, slope
مشابه: chute, inclination

(2) تعریف: a sudden tilting movement, or the tilt it produces.
مترادف: list, tilt, tip
مشابه: heel, lean, lurch
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cants, canting, canted
(1) تعریف: to put a slanted edge or oblique surface on; bevel.
مترادف: bevel, slant
مشابه: slope

- You must cant the end of this board so it fits into the angle.
[ترجمه ترگمان] تو نباید آخر این تخته باشی پس با زاویه هاش جور در میاد
[ترجمه گوگل] شما باید انتهای این هیئت را نادیده بگیرید، بنابراین آن را به زاویه می بندد

(2) تعریف: to tilt or slant (something).
مترادف: incline, slant, tilt, tip
مشابه: lean, slope

- The wind canted the sailboat severely.
[ترجمه ترگمان] باد قایق را به شدت تکان داد
[ترجمه گوگل] باد شدید کشتی قایقرانی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cantingly (adv.)
• : تعریف: to tilt or slant.
مترادف: bevel, incline, lean, slant, slope, tilt, tip
مشابه: list, sway

• jargon, slang; hypocrisy, false piousness; slope, slant
turn, slant, invert
can't is the usual spoken form of `cannot'.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] لغزیدن/ شیب/ وارونه شدن/ واژگون کردن یک سراشیبی از خط افقی، عمودی یا یک خط مشخص ـ یک شیب یا خمش.
[ریاضیات] سطح مورب، سطح مایل

مترادف و متضاد

طرز صحبت به زبان مخصوص (اسم)
cant

زبان ویژه (اسم)
idiom, cant, lingo

اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته (اسم)
cant

زبان دزدها و کولی ها (اسم)
cant

گوشه دار (صفت)
pointy, square, angular, cant, mordant, piquant, poignant, pungent

فروختن (فعل)
market, cant, vent, auction, sell, undercut, undersell, sell up, hawk

وارونه کردن (فعل)
turn, cant, reverse, turn out, keel, convert, turn over

ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن (فعل)
cant

باناله سخن گفتن (فعل)
cant

کج شده (فعل)
cant, swept

اواز خواندن (فعل)
sing, cant, chitter

با لهجه مخصوصی صحبت کردن (فعل)
cant

hypocritical statement


Synonyms: affected piety, deceit, dishonesty, humbug, hypocrisy, hypocriticalness, insincerity, lip service, pecksniffery, pharisaicalness, pious platitudes, pomposity, pretense, pretentiousness, sanctimoniousness, sanctimony, sham holiness, show


jargon


Synonyms: argot, dialect, diction, idiom, language, lingo, patois, patter, phraseology, slang, vernacular, vocabulary


Antonyms: standard


lean, slant


Synonyms: angle, bevel, careen, grade, heel, incline, list, recline, rise, slope, tilt, tip


جملات نمونه

1. to cant a cask
بشکه را به صورت منحنی درآوردن

2. to cant off the edges
لبه های چیزی را پخ کردن

3. to cant over a net
تور ماهیگیری را پشت و رو کردن

4. the lawyers used a cant that was not comprehensible to me
وکلای دادگستری زبان ویژه ای به کار می بردند که برایم قابل فهم نبود.

5. to give a beam a cant
تیر سقف را انحنا دادن

6. his speech was full of hypocritical cant
نطق او پر بود از حرف های پوچ و عوام فریبانه.

7. Cant you hear when I call A little love is all I ask.
[ترجمه ترگمان]وقتی بهش میگم عشق کوچولو تنها چیزیه که می خوام رو بشنوم
[ترجمه گوگل]من نمی تونم وقتی می خوام کمی عشق بگم

8. There has been a great deal of politician's cant.
[ترجمه ترگمان]کاره ای سیاسی زیادی وجود دارد که نمی شود کرد
[ترجمه گوگل]یک مقدار زیادی از نگرانی سیاستمدار وجود دارد

9. The ship took on a dangerous cant to port.
[ترجمه ترگمان]کشتی از حرکت خطرناکی به بندر خارج شد
[ترجمه گوگل]کشتی در زمان غرق خطرناک به بندر رفت

10. He knows thieves' cant.
[ترجمه ترگمان]اون میدونه که دزدها نمیتونن
[ترجمه گوگل]او دزدان را نمی داند

11. His viewpoint is remarkably free of idealism or cant.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه او به طور قابل ملاحظه ای عاری از ایده آلیسم و cant است
[ترجمه گوگل]دیدگاه او به طور قابل ملاحظه ای از ایده آلیست یا خالی است

12. If you cant conceptualize a job in less than forty words, you won't be able to conceptualize the job clearly at all.
[ترجمه ترگمان]اگر در کم تر از چهل کلمه کار به دست بیاوری، دیگر نمی توانی کار را به طور واضح انجام بدهی
[ترجمه گوگل]اگر شما نمیتوانید کار را در کمتر از چهل کلمه انجام دهید، نمیتوانید شغل را به روشنی درک کنید

13. The stats cant leap to his defence either.
[ترجمه ترگمان]The نمی تواند به دفاع از خودش بپرد
[ترجمه گوگل]آمارها هم نمیتوانند دفاع کنند

14. But what about the cant of usury and the mode of treating that he ought to know?
[ترجمه ترگمان]اما چه چیزی در مورد usury و روش درمان آن است که او باید بداند؟
[ترجمه گوگل]اما در مورد رانت خواری و نحوه درمان چه چیزی باید بدانیم؟

15. Cant about the free market creating opportunities for poor people is meaningless when wealth calls all the shots.
[ترجمه ترگمان]Cant درباره بازار آزاد ایجاد فرصت ها برای افراد فقیر بی معنا است وقتی که ثروت تمامی عکس ها را فراخوانی کند
[ترجمه گوگل]وقتی که ثروت همه عکسها را میپسندد، در مورد بازار آزاد نمی تواند فرصت برای مردم فقیر ایجاد کند

16. Here there were none of the accustomed party cant or heroics about the Revolution.
[ترجمه ترگمان]اینجا هیچ یک از آن آدم های معمولی نمی تواند در مورد انقلاب قهرمان بازی در بیاورد
[ترجمه گوگل]در اینجا هیچ یک از طرفداران عادت نداشتن یا قهرمانان درباره انقلاب وجود نداشت

17. Their cant was not religious but phrenological.
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند مذهبی باشند، اما phrenological
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانستند مذهبی باشند، اما فنانالی

18. We cant take time to talk to the stylist before they wield the scissors.
[ترجمه ترگمان]ما نمیتونیم وقت بیشتری داشته باشیم تا با the صحبت کنیم قبل از اینکه قیچی را بگیرند
[ترجمه گوگل]ما نمیتوانیم وقت بگذاریم تا قبل از استفاده از قیچی، با طراحان صحبت کنیم

19. I cant do my homework and I cant look straight.
[ترجمه ترگمان]من نمیتونم تکالیفم را انجام بدم و نمیتونم درست نگاه کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم تکالیفم را انجام دهم و نمیتوانم مستقیما نگاه کنم

20. Meteoric trail communication link cant be analyzed accurately because of its randomicity, complexity and inconstancy.
[ترجمه ترگمان]ارتباط ردیابی مسیر ارتباطی نمی تواند به درستی به دلیل پیچیدگی، پیچیدگی و بی ثباتی آن تحلیل شود
[ترجمه گوگل]ارتباط ارتباط مسیر دنباله دار نمی تواند به وضوح به علت تصادفی بودن، پیچیدگی و بی ثمر بودن آن مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد

The lawyers used a cant that was not comprehensible to me.

وکلای دادگستری زبان ویژه‌ای به‌کار می‌بردند که برایم قابل‌فهم نبود.


His speech was full of hypocritical cant.

نطق او پر بود از حرف‌های پوچ و عوام‌فریبانه.


to cant off the edges

لبه‌های چیزی را پخ کردن


to give a beam a cant

تیر سقف را انحنا دادن


the canting deck of a destroyer

عرشه‌ی شیبدار یک ناوشکن


to cant a cask

بشکه را به‌صورت منحنی درآوردن


to cant over a net

تور ماهیگیری را پشت و رو کردن


The ship canted over.

کشتی چپه شد.


پیشنهاد کاربران

مناجات

سخن ریاکارانه

cant ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: مِیل 1
تعریف: تمایل سینۀ شناور به یک طرف در نتیجۀ رانش عرضی


کلمات دیگر: