کلمه جو
صفحه اصلی

debacle


معنی : افتضاح، سرنگونی، سقوط ناگهانی حکومت و غیره
معانی دیگر : شکست خورد کننده، هزیمت، آذرنگ، انهزام، دمار، افتالش (افتالیدن)، رسوایی، آبروریزی، (در رودیخزده و غیره) یخ شکنی (در هم - شکسته شدن و روان شدن یخ در اثر گرما و غیره)، یخ کافت، (روان شدن آب و یخ و چیزهای شناور دیگر با سرعت سیل آسا) آبتاز، تنداب

انگلیسی به فارسی

افتضاح، سقوط ناگهانی حکومت و غیره، سرنگونی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden collapse into disaster; downfall.
مشابه: downfall

- The stock market crash of 1929 caused an economic debacle.
[ترجمه ترگمان] سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹ به موجب سقوط اقتصادی شد
[ترجمه گوگل] سقوط بازار سهام در سال 1929 باعث بروز بحران اقتصادی شد

(2) تعریف: a complete failure, often deserving ridicule; fiasco.

- He was so nervous that his first concert was a debacle.
[ترجمه ترگمان] او آنقدر عصبی بود که اولین کنسرت او افتضاح بود
[ترجمه گوگل] او خیلی عصبی بود که اولین کنسرت او، خشونت بود

(3) تعریف: a torrent of rushing water or broken-up ice, as on a river; flood.
مشابه: cataract

- The poor animals were caught up in the debacle and drowned.
[ترجمه رویا] حیوانات بیچاره در تنداب گیر افتادند و غرق شدند
[ترجمه ترگمان] حیوانات بیچاره غرق در افتضاح و غرق شدن بودند
[ترجمه گوگل] حیوانات فقیر در سقوط غرق شده و غرق شدند

• rout, defeat, collapse, devastation, havoc; stampede
a debacle is an event or attempt that is a complete failure.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آبتاز
[زمین شناسی] آبتاز، آب یخ در رودخانه، در هم شکستن یخ رودخانه:اصطلاحی که، در زمان کنونی کم بکار می رود، برای درهم شکستن بهاره یا تابستانه یخی که ظرف فصل زمستان در روی رودخانه تشکیل می شود

مترادف و متضاد

افتضاح (اسم)
ignominy, scandal, disgrace, infamy, debacle

سرنگونی (اسم)
overthrow, destruction, debacle

سقوط ناگهانی حکومت و غیره (اسم)
debacle

catastrophe


Synonyms: beating, blue ruin, breakdown, collapse, crack-up, crash, defeasance, defeat, devastation, disaster, dissolution, downfall, drubbing, failure, fiasco, havoc, licking, overthrow, reversal, rout, ruin, ruination, shellacking, smash, smashup, trouncing, vanquishment, washout, wreck


Antonyms: boon, miracle, wonder


جملات نمونه

1. the army's debacle caused the death of many soldiers
شکست افتضاح آمیز قشون باعث مرگ سربازان فراوانی شد.

2. her performance in that scene was a complete debacle
بازی او در آن صحنه افتضاح محض بود.

3. The Argentine debacle has important lessons to teach.
[ترجمه ترگمان]افتضاح آرژانتین درس های مهمی برای آموزش دارد
[ترجمه گوگل]فساد آرژانتینی درس های مهمی برای آموزش دارد

4. His first performance was a debacle : the audience booed him off the stage.
[ترجمه ترگمان]اولین اجرای او افتضاح بود: حضار او را از صحنه بیرون کردند
[ترجمه گوگل]اولین کار او، خشونت بود: مخاطبان او را از صحنه خارج کردند

5. Many men were shot or captured in the debacle.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در این افتضاح به ضرب گلوله کشته یا اسیر شدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان در تصادف شلیک و یا دستگیر شدند

6. After the debacle of the war the world was never the same again.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن افتضاح جنگ، دنیا دیگر مثل سابق نبود
[ترجمه گوگل]پس از سقوط جنگ، جهان هرگز دوباره یکسان نبود

7. Gingrich apparently learned nothing from the House political debacle last year.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا گینگریچ سال گذشته از شکست سیاسی مجلس چیزی یاد نگرفته بود
[ترجمه گوگل]گینگریچ ظاهرا هیچگاه از انحطاط سیاسی خانه در سال گذشته چیزی نگفته است

8. The Equitable debacle has brought renewed accusations of mis-selling and turned a spotlight on the effectiveness of regulation.
[ترجمه ترگمان]افتضاح Equitable اتهامات جدید فروش نادرست را به ارمغان آورده است و بر اثربخشی مقررات نظارت دارد
[ترجمه گوگل]تحریم های عادلانه اتهامات تجدیدنظر به فروش غیرمستقیم را به بار آورد و توجه به اثربخشی تنظیمات را جلب کرد

9. Norman Lamont has learned nothing from the debacle of the past months.
[ترجمه ترگمان]نورمن لامونت چیزی از افتضاح ماه گذشته یاد نگرفته است
[ترجمه گوگل]نورمن لامونت هیچ چیز را از تخریب ماه های گذشته آموخته است

10. Following the debacle of 193 the trade unions came to play an increasingly important part in shaping Labour policy.
[ترجمه ترگمان]پس از فروپاشی ۱۹۳ اتحادیه تجاری، اتحادیه های کارگری به بخش مهمی در شکل دادن به سیاست حزب کارگر پرداختند
[ترجمه گوگل]پس از انفجار سال 193، اتحادیه های کارگری بخش مهمی را در شکل گیری سیاست های کار به وجود آوردند

11. On the freight side, until the Charterail debacle(sentence dictionary), immediate prospects seemed more favourable.
[ترجمه ترگمان]در قسمت بار، تا آنکه افتضاح Charterail (فرهنگ لغت)، چشم اندازه ای فوری مطلوب تر به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]در سمت حمل و نقل، تا زمانی که خرابکاری کاردیلل (فرهنگ لغت جمله)، چشم انداز فوری به نظر مطلوب تر بود

12. But remember what happened in the 1994 bond debacle.
[ترجمه ترگمان]اما به یاد داشته باشید که چه اتفاقی در افتضاح اوراق قرضه سال ۱۹۹۴ رخ داد
[ترجمه گوگل]اما به یاد بیاورید که چه اتفاقی در سال 1994 رخ داد

13. A political debacle laid the groundwork for progress.
[ترجمه ترگمان]شکست سیاسی زمینه ساز پیشرفت بود
[ترجمه گوگل]انفجار سیاسی پایه ای برای پیشرفت گذاشت

14. The Cambridge Diet debacle shows just how dangerous weight-loss marketing schemes can be.
[ترجمه ترگمان]شکست رژیم کمبریج نشان می دهد که چقدر طرح های بازاریابی از دست رفتن خطرناک می توانند خطرناک باشند
[ترجمه گوگل]تصادف رژیم کمبریج نشان می دهد که چقدر خطرناکترین برنامه های بازاریابی از دست دادن وزن ممکن است

15. The collapse of the company was described as the greatest financial debacle in US history.
[ترجمه ترگمان]فروپاشی شرکت به عنوان بزرگ ترین شکست مالی در تاریخ آمریکا توصیف شد
[ترجمه گوگل]سقوط این شرکت به عنوان بزرگترین بحران مالی در تاریخ ایالات متحده شناخته شد

The army's debacle caused the death of many soldiers.

شکست افتضاح‌آمیز قشون باعث مرگ سربازان فراوانی شد.


Her performance in that scene was a complete debacle.

بازی او در آن صحنه افتضاح محض بود.



کلمات دیگر: