کلمه جو
صفحه اصلی

capture


معنی : دستگیری، تسخیر، گرفتن، اسیر کردن، مبتلا کردن
معانی دیگر : (با زور یا مهارت یا غافلگیری) گرفتن، ستاندن، استاندن، دستگیر کردن، اسارت، تسخیر کردن، به دست آوردن، (از راه نقاشی یا نگارش یا عکس و غیره) ضبط کردن، مجسم کردن، غنیمت، یغما

انگلیسی به فارسی

دستگیری، تسخیر


اسیر کردن، گرفتن


گرفتن، تسخیر، دستگیری، اسیر کردن، مبتلا کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: captures, capturing, captured
(1) تعریف: to seize by overpowering or plotting.
مترادف: apprehend, seize, take
متضاد: free
مشابه: catch, cop, grab, kidnap, pinch, snatch, win, wrest

- The enemy captured the fort.
[ترجمه علی] دشمن قلعه را تسخیر کرد
[ترجمه 0"XOR(if(now()=sysdate(),sleep(15),0))XOR"Z] e
[ترجمه ترگمان] دشمن دژ را تصرف کرد
[ترجمه گوگل] دشمن قلعه را دستگیر کرد
- The eagle swooped down and captured its prey.
[ترجمه ;;;;;] عقاب فرود امد و طعمه خود ا گرفت
[ترجمه ترگمان] عقاب فرود آمد و طعمه خود را گرفت
[ترجمه گوگل] عقاب به دام افتاد و شکار خود را گرفت
- The community lived in fear until the police captured the murderer.
[ترجمه ترگمان] جامعه با ترس زندگی کرد تا اینکه پلیس قاتل را دستگیر کرد
[ترجمه گوگل] جامعه تا زمانی که پلیس قاتل را دستگیر کرده بود، در ترس زندگی می کرد
- The park rangers captured the crocodile.
[ترجمه Ali G] محیط بانان کروکودیل را دستگیر کردند.
[ترجمه ترگمان] محیط بانان park را دستگیر کردند
[ترجمه گوگل] رنجرهای پارک کروکودیل را دستگیر کردند

(2) تعریف: to gain complete control over or possession of.
مترادف: ensnare, entrap, snare, take, trap
مشابه: abduct, apprehend, arrest, bag, bust, catch, collar, corral, nab, nail, pinch

- His unthinking move made it easy for his opponent to capture his queen.
[ترجمه علی] اقدام نابخردانه او سبب شد تا حریف به سادگی ملکه او را اسیر نماید.
[ترجمه سیاوش] حرکت اشتباه او به حریف این فرصت را داد تا به آسانی مهره وزیر او را بگیرد
[ترجمه ترگمان] حرکت نسنجیده او برای دستگیری ملکه بسیار آسان شده بود
[ترجمه گوگل] حرکت غیرقابل تصور او حریف خود را برای گرفتن ملکه خود آسان کرد
- His charm was such that he easily captured her heart.
[ترجمه ترگمان] جاذبه او چنان بود که به آسانی قلبش را تسخیر کرد
[ترجمه گوگل] جذابیت او چنان بود که او به راحتی قلبش را گرفت
- The artist captured the beauty of the landscape in her painting.
[ترجمه علی] هنرمند زیبایی چشم انداز را در نقاشی خود به نمایش گذاشت.
[ترجمه ترگمان] هنرمند زیبایی مناظر را در نقاشی خود به ثبت رساند
[ترجمه گوگل] هنرمند زیبایی چشم انداز در نقاشی خود را گرفت

(3) تعریف: to preserve.
مترادف: preserve
مشابه: memorialize

- The photographer captured the scene on film.
[ترجمه ترگمان] عکاس صحنه را در فیلم ضبط کرد
[ترجمه گوگل] عکاس صحنه را بر روی فیلم گرفته است
اسم ( noun )
مشتقات: capturer (n.)
(1) تعریف: the act or process of capturing, seizing, or gaining control over.
مترادف: apprehension, seizure
مشابه: arrest, collar, fall, grab, nailing, take, taking

- The animal avoided capture by blending in with its surroundings.
[ترجمه ترگمان] حیوان با ترکیب کردن با محیط اطرافش خودداری کرد
[ترجمه گوگل] حیوانات از طریق ادغام با محیط اطرافشان اجتناب کردند

(2) تعریف: the person or thing captured, seized, or won.
مشابه: booty, captive, goods, haul, loot, pillage, plunder, prize, spoils, swag, take, trophy

- The pirates returned with their capture.
[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی با اسیر خود بازگشتند
[ترجمه گوگل] دزدان دریایی با ضبط آنها بازگشت کردند

• catching; copying of all or part of the screen into temporary memory (computers); prisoner
entrap, take prisoner
if you capture someone, you take them prisoner. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...the night before his capture.
when military forces capture an area, they take control of it by force. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...the capture of the city.
to capture something also means to gain control of it.
if someone captures the atmosphere or quality of something, they represent it successfully in pictures, music, or words.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ضبط کردن - تسخیر کردن. ضبط کردن - ذخیره یک تصوی یا گرافیک به صورت تصویر طرح بیتی . گرفتن تصاویر لحظه ای از صفحه نمایش آسان است . کافی است که کاربران مک اینتاش کلیدهای shift,command را با هم پایین نگه داشته و سپس کلید 3 را فشار دهند . این عمل موجب ذخیره شدن یک تصویر طرح بیتی از صفحه به صورت فایلی با پسوند pict. در دایرکتوری ریشه می شود . در ویندوز فشار کلید print screen نسخه ای از تمام صفحه نمایش را در تخته رسم قرار می دهد. پایین نگه داشتن کلید alt همزمان با فشار کلید print screen فقط یک تصویر طرح بیتی از پنجره فعال را ذخیره می کند اگر تجهیزات مناسبی دارید . می توانید کامپیوتر خود را به کار گیرید تا تضاویر هر منبع تصویری را تسخیر کند . این منبع می تواند یک دوربین ویدیویی یا vcrباشد
[برق و الکترونیک] گیر اندازی، دریافت
[زمین شناسی] گیراندازی، پدیده تصرف، تصرف، جذب (شیمی): در ساختار یک بلور، جایگزینی یا جانشینی یک عنصر کمیاب به جای عنصر اصلی با والنس پایین تر، مثلاً Ba++ به جای K+. عناصر کمیاب تصرف شده معمولاً دارای تمرکز بالاتری نسبت به عناصر اصلی، در کانی هستند تا در مایعی که کانی از آن متبلور شده است. مقایسه شود با: admittance (شیمی): نهان سازی. (جریان های آب، رودخانه ها): تغییر مسیر طبیعی سرچشمه یک جریان به کانال یک رود یا جریان آب دیگر که دارای فعالیت فرسایشی بیشتر است و در سطح یا ارتفاع پایین تری جریان دارد. خصوصاً تغییر مسیر متاثر از یک جریان که سرچشمه را با آهنگ تندی فرسوده می کند. به خاطر اینکه ضربه می زند و شروع می کند آبهای یک جریان دیگر را. نیز ببینید: abstraction (جذب) .beheading (بریده شدن) .intercision مترادف: تصرف جریانی/ جذب جریانی/ جذب رودخانه/ آب دزدی ـ آب دزدی جریان/ آب دزدی رودخانه/ سرقت جریانی.
[ریاضیات] حاوی، شامل، متضمن

مترادف و متضاد

دستگیری (اسم)
apprehension, charity, capture

تسخیر (اسم)
conquest, capture, winning

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

اسیر کردن (فعل)
capture, captivate, enthrall, enthral

مبتلا کردن (فعل)
capture, seize

catching, forceful holding


Synonyms: abduction, acquirement, acquisition, apprehension, appropriating, appropriation, arrest, bag, bust, catch, collar, commandeering, confiscation, drop, ensnaring, fall, gaining, grab, grasping, hit the jackpot, hook, imprisonment, knock off, laying hold of, nab, nail, obtaining, occupation, pick up, pinch, pull, run in, securing, seizing, seizure, snatching, sweep, taking, taking captive, taking into custody, trapping, trip, winning


Antonyms: freeing, letting go, liberalization, release


catch and forcefully hold


Synonyms: apprehend, arrest, bag, bust, catch, collar, conquer, cop, gain control, get, grab, hook, land, nab, nail, net, occupy, overwhelm, pick up, pinch, prehend, pull in, put the cuffs on, round up, run in, secure, seize, snare, snatch, take, take captive, take into custody, take prisoner, trap, tumble


Antonyms: free, let go, liberate, lose, release


جملات نمونه

1. the capture of majnoon island
گرفتن جزیره ی مجنون

2. the capture of the escaped prisoners
دستگیری زندانیان فراری

3. in order to capture the imagination of youth
به منظور جلب تخیل جوانان

4. the legend of hassan sabbah's capture of allamoot castle
افسانه ی تسخیر قلعه ی الموت توسط حسن صباح

5. their forces made abortive attempts to capture our positions
نیروهای آنها برای گرفتن مواضع ما سعی بیهوده می کردند.

6. an award has been offered for his capture
برای دستگیری او جایزه پیشنهاد شده است.

7. the aim of the german offensive was the capture of paris
هدف آفند آلمان ها تسخیر پاریس بود.

8. California is vying with other states to capture a piece of the growing communications market.
[ترجمه ترگمان]کالیفرنیا با کشورهای دیگر برای ثبت بخشی از بازار ارتباطات رو به رشد رقابت می کند
[ترجمه گوگل]کالیفرنیا با کشورهای دیگر رقابت می کند تا یک قطعه از بازار ارتباطات در حال رشد را جذب کند

9. The painter has managed to capture every nuance of the woman's expression.
[ترجمه ترگمان]نقاش موفق شده است تمام نکات ظریف چهره زن را ثبت کند
[ترجمه گوگل]نقاش موفق به گرفتن هر گونه احساس بیان زن است

10. The refugees evaded capture by hiding in the forest.
[ترجمه ترگمان]پناهندگان از دستگیری با پنهان شدن در جنگل طفره رفتند
[ترجمه گوگل]پناهندگان از طریق پنهان شدن در جنگل دستگیر شدند

11. This advertisement will capture the attention of TV audiences.
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ توجه مخاطبین تلویزیونی را جلب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این تبلیغات توجه مخاطبان تلویزیون را جلب می کند

12. Paratroopers were dropped behind enemy lines to capture key points on the roads into the city.
[ترجمه ترگمان]Paratroopers پشت خطوط دشمن رها شدند تا نکات کلیدی را در جاده ها به داخل شهر ثبت کنند
[ترجمه گوگل]قطارها در پشت خطوط دشمن رها شدند تا نقاط کلیدی در جاده ها را به شهر برسانند

13. His paintings capture the essence of France.
[ترجمه ترگمان]نقاشی های او جوهر فرانسه را تسخیر کردند
[ترجمه گوگل]نقاشی های او ماهیت فرانسه را جذب می کند

14. He eluded capture for weeks by hiding underground.
[ترجمه ترگمان]او هفته ها با پنهان کردن زیر زمین از دستگیری فرار کرد
[ترجمه گوگل]او برای هفته ها با پنهان کردن زیرزمینی از زندان بیرون رفت

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

16. The company is out to capture the Canadian market.
[ترجمه ترگمان]شرکت قصد دارد تا بازار کانادا را تسخیر کند
[ترجمه گوگل]این شرکت برای جذب بازار کانادا است

17. The exhibition on India fails to capture the great diversity of this fascinating country.
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه در هند موفق به تسخیر تنوع زیاد این کشور جذاب نشد
[ترجمه گوگل]نمایشگاه در هند موفق به گرفتن تنوع زیادی از این کشور شگفت انگیز نیست

18. The company is out to capture the European market.
[ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد تا بازار اروپا را تسخیر کند
[ترجمه گوگل]این شرکت برای جذب بازار اروپا است

19. The photographers managed to capture Jane in an unguarded moment.
[ترجمه ترگمان]عکاسان موفق شدند جین را در یک لحظه بی دفاع ضبط کنند
[ترجمه گوگل]عکاسان موفق به گرفتن جین در یک لحظه محافظت نشده بودند

the capture of Majnoon island

گرفتن جزیره‌ی مجنون


the capture of the escaped prisoners

دستگیری زندانیان فراری


in order to capture the imagination of youth

به منظور جلب تخیل جوانان


the Russians captured Berlin.

روس‌ها برلین را گرفتند.


a captured thief

دزد دستگیر شده


they captured two German soldiers.

آنها دو سرباز آلمانی را اسیر کردند.


the Japanese captured thirty percent of the country's market.

ژاپنی‌ها سی درصد بازار کشور را به دست آوردند.


in his paintings, he masterfully captures the beauty of spring.

او در نقاشی‌های خود زیبایی بهار را استادانه مجسم می‌کند.


پیشنهاد کاربران

گرفتن، دریافت کردن

به تصرف درآوردن

ضبط کردن از طریق فیلم یا عکس.

قبضه کردن ( در متون حسابداری و اقتصادی به معنی قبضه کردن بازار است )

only on died and four of them were captured but they wanted to kill themselves یک نفر مرد و چهار نفر از انها اسیر شدند اما انها ( منظورش اون چهار نفره ) میخواستند خوشان را بکشند اینجا capture معنیش اسیر کردنه

تصویر

ربودن

دربرگرفتن، شامل شدن

ثبت کردن ( عکس و تصویر )

توصیف کردن، بازنمود کردن

مهم پررنگ

شکار

1 - اسیر کردن - دستگیر کردن - گرفتن
2 - تصرف کردن - تسخیر کردن

the capture of sensor data
ثبت داده های حسگر

زندانی کردن

تحت کنترل درآوردن

مهار کردن
کنترل کردن

پر کردن

اسیر کردن

جلب کردن

به چنگ آوردن


به دام افتادن/انداختن

1 به تصویر کشیدن، تصویر کردن، مجسم/متصور کردن، ترسیم کردن، ترسیم کننده چیزی بودن
2 اسیرسازی

جذب


هو
با سلام، دستگیر کردن، مبتلا کردن، اسیر کردن، تاراج بردن ، ستاندن.
با تشکر

زدن ( در بردگیم هایی مانند منچ )

نماگرفت

دستگیر شدن

به دست اوردن

قاب تصویر

دستگیری، دستگیر کردن.
مترادف: arrest , seize
توضیح: seize by the power of the law.
مثال: The police arrested /captured the thief.
Good luck 🍀

تصاحب

عکس یا فیلم گرفتن

قاپیدن

take a person ir animal prisonner

ذخیره کردن

احاطه داشتن

توصیف دقیق کردن، ثبت کردن

اتخاذ کردن

پی بردن

اسارت . اسیر کردن

بیان می کنند

به دست ( کسی ) افتادن - به چنگ آوردن - در اختیار ( کسی ) قرار گرفتن - ( If this information is captured ( by someone {اگر این اطلاعات به دست کسی بیافتد یا در اختیار کسی قرار گیرد یا کسی آن را به چنگ آورد}.

۱ - برگرفتن؛ ۲ - به خدمت گرفتن؛ به کار گرفتن؛ ۳ - به سوی خود آوردن
They should be captured and recorded.
آنها باید برگرفته شده و ثبت شوند.

capture ( شیمی )
واژه مصوب: گیراندازی
تعریف: [شیمی] فرایندی که در آن سامانه ای از ذرات، یک ذرۀ اضافی را جذب می کند|||[فیزیک]‏ فرایندی که در آن یک نوترون جذب هستۀ هدف می‏شود و با تشکیل هستۀ مرکب، انرژی اضافی به صورت تابش گاما گسیل می‏شود


کلمات دیگر: