کلمه جو
صفحه اصلی

deeply


معنی : عمیقا
معانی دیگر : گود، بس پایین، بسیار، سخت، بشدت، باصدای کلفت

انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in a strong and serious way; intensely.

- They are getting married because they love each other deeply.
[ترجمه ترگمان] آن ها ازدواج می کنند، زیرا یکدیگر را عمیقا دوست دارند
[ترجمه گوگل] آنها ازدواج می کنند، زیرا عمیقا یکدیگر را دوست دارند

• profoundly; intensely, extremely

مترادف و متضاد

عمیقا (قید)
deeply, profoundly

جملات نمونه

1. earthquakes deeply fissured the earth
زلزله زمین را دارای شکاف های ژرف کرد.

2. a landscape deeply imbued with shadow
منظره ای که عمیقا سایه اندازی شده بود

3. he is deeply bruised by recent events
رویدادهای اخیر او را سخت آزرده است.

4. he is deeply in love with her
او به طور عمیق عاشق آن دختر شده است.

5. they were deeply affronted by his behavior
آنان سخت از رفتار او رنجیدند.

6. he was a deeply and finely feeling man
او مردی بود دارای احساس ژرف و لطیف.

7. the corpse was deeply slashed in several places
چندین جای جسد بریدگی های ژرفی داشت.

8. the family was deeply disunited
آن خانواده عمیقا دستخوش چند پارچگی شده بود.

9. his behavior hurt me deeply
رفتار او مرا عمیقا آزرده کرد.

10. his words touched us deeply
سخنان او در ما عمیقا اثر کرد.

11. abbas khan's death affected us deeply
مرگ عباس خان ما را عمیقا متاثر کرد.

12. my parents cared for each other deeply
پدر و مادرم عمیقا خاطر همدیگر را می خواستند.

13. miss you so deeply that my love just like a kite has broken its line and won't stop flying until it reaches you at last.
[ترجمه ترگمان]دلم برای تو تنگ شده بود که عشق من درست مثل بادبادک شکسته و تا وقتی که به تو برسد دست از پرواز بر نمی دارد
[ترجمه گوگل]از دست شما خیلی عمیق است که عشق من درست مثل یک بادبادک خط خود را شکسته و پرواز را متوقف نخواهد کرد تا زمانی که در آخرین لحظات به شما برسد

14. Her heart was deeply harrowed by his leaving.
[ترجمه ترگمان]دلش از رفتن او سخت شده بود
[ترجمه گوگل]قلب او به شدت توسط خروج او مزاحم شد

15. Her lies hurt my father deeply.
[ترجمه ترگمان]دروغ های اون به پدرم عمیقا صدمه زد
[ترجمه گوگل]دروغ او عمیقا به پدرم آسیب رسانده است

16. My father was a deeply compassionate man.
[ترجمه ترگمان] پدرم آدم خیلی دلسوزانه ای بود
[ترجمه گوگل]پدرم یک مرد عمیقا دلسوز بود

17. I'm deeply in love with Rose.
[ترجمه ترگمان]من عمیقا عاشق رز هستم
[ترجمه گوگل]من عمیقا در عشق با رز هستم

18. This is a deeply spiritual piece of music.
[ترجمه ترگمان]این یک قطعه موسیقی بسیار روحانی است
[ترجمه گوگل]این بخش عمیق روحانی موسیقی است

19. We were deeply touched by their present.
[ترجمه ترگمان]هدیه آن ها عمیقا متاثر شده بود
[ترجمه گوگل]ما عمیقا تحت تأثیر آنها قرار گرفتیم

20. The decision left us feeling deeply dissatisfied.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم ما را به شدت ناراضی کرد
[ترجمه گوگل]این تصمیم ما را به شدت ناراضی احساس کرد

پیشنهاد کاربران

بطور غلیظ

عمیقاٌ ، شدیداٌ 🥌
we don't want to get too deeply involved with these people
ما نمی خواهیم خیلی زیاد با این افراد نزدیک بشیم
انسانی 92 ، هنر 87

1. I'm deeply in love with you.
من عمیقا عاشق تو هستم
2. They adapted a machine to check how deeply patients are anaesthetised before surgery.
آنها دستگاهی را برای بررسی بیهوشی عمیق بیماران قبل از جراحی استفاده کردند.
3. An article in the April 5 issue reminds us how deeply ingrained collectivist habits of thought are in this country.
مقاله ای در شماره 5 آوریل به ما یادآوری می کند که چگونه عادتهای تفکر دیرینه عمیقاً در این کشور ریشه دوانده است.
4. Thus, at an etymological level, leaves and paper, and leaves and books are deeply connected.
بدین گونه، در سطح ریشه شناسی لغات ، برگ و کاغذ ، و برگ و کتاب با هم پیوند عمیقی دارند.
5. He was deeply respected and had a wide circle of friends who regarded him with fond affection.
او بسیار مورد احترام بود و دوستان زیادی داشت که او را با محبت می دیدند.
6. Rowan Williams is a liberal Anglo - Catholic who cares deeply about the ecclesiological value of communion.
روآن ویلیامز یک انگلیس - کاتولیک لیبرال است که به ارزش کلیسایی صمیمیت و همدلی بسیار اهمیت می دهد.
7. A customer of a restaurant is deeply affected by the manner in which staff serve them.
مشتری یک رستوران به شدت تحت تأثیر نحوه سرویس دهی کارکنان قرار می گیرد.
8. Infertility was a deeply distressing problem and childless couples would go to great lengths to raise money to fund treatment, he said.
وی گفت: ناباروری یک مشکل عمیقا ناراحت کننده بود و زوجین بدون فرزند تمام تلاش خود را می کردند تا برای تأمین هزینه های درمان پول جمع کنند.
9. Nelson stated that people keep pretending that they can make things deeply hierarchical, categorizable, and sequential when in fact they can't.
نلسون اظهار داشت که مردم مدام وانمود می کنند که می توانند کارها را به طور عمیق سلسله مراتبی ، طبقه بندی و ترتیب بندی کنند در حالی که در واقع این کار را نمی توانند.
10. We are deeply moved by these loving hearts and want to thank them for their help.
ما به شدت تحت تأثیر این قلبهای دوست داشتنی قرار گرفته ایم و می خواهیم از آنها برای کمکشان تشکر کنیم.
11. Feng Shui, which is deeply rooted in ancient Chinese folk culture, is an important element in architecture here.
فنگ شویی ، که ریشه عمیقانه در فرهنگ عامیانه چینی باستان دارد ، در اینجا یک عنصر مهم در معماری است.
12. I sighed deeply and took a seat on the grass.
آه عمیقی کشیدم و روی چمن ها نشستم.

Deeply ( adv ) = عمیقاً، به طورعمیق، عمیقانه، بسیار، بشدت

I'm deeply sorry for it = من عمیقا برای آن متاسفم.





عمیقانه

عمیقا

با شدت و حّدت


کلمات دیگر: