کلمه جو
صفحه اصلی

deem


معنی : فرض کردن، پنداشتن، عقیده داشتن، خیال کردن
معانی دیگر : روا داشتن، شماردن، فر­ کردن

انگلیسی به فارسی

پنداشتن، فرض کردن، خیال کردن


دقت کن، خیال کردن، پنداشتن، فرض کردن، عقیده داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deems, deeming, deemed
• : تعریف: to consider, suppose, or judge.
مترادف: consider, judge, think
مشابه: account, adjudge, believe, count, esteem, fancy, reckon, regard, repute, see, suppose, view

- They deemed the young man unworthy as a future son-in-law.
[ترجمه علی] آنها مرد جوان را به عنوان داماد لایق نمی پنداشتند.
[ترجمه Reza] آن ها این جوان را مورد نامناسبی برای دامادی در نظر گرفتند
[ترجمه ترگمان] آن ها این مرد جوان را نالایق می دانند که داماد آینده است
[ترجمه گوگل] آنها مرد جوان را به عنوان یک پسری در آینده مورد غفلت قرار دادند
- Don't hesitate to call me while I'm on vacation if you deem it necessary.
[ترجمه عرفان بیات] اگر به نظرت ضروری آمد که در تعطیلات با من تماس بگیری، [در انجام این کار] تعلل نکن.
[ترجمه ترگمان] وقتی در تعطیلات هستم، تردید نکن که به من زنگ بزنی، اگر فکر کنی که لازم است
[ترجمه گوگل] دریغ نکنید که من در صورت تعطیلات به من تلفن بزنید، اگر فکر می کنید لازم است
- I had always deemed her a friend, but now I can see I was deceiving myself.
[ترجمه علی] من همیشه او را به عنوان دوست پنداشته بودم، اما اکنون می بینم که خودم را فریب می دادم.
[ترجمه ترگمان] من همیشه او را دوست خود می دانستم، اما حالا می بینم که خودم را فریب داده بودم
[ترجمه گوگل] من همیشه دوست او را دوست داشتم، اما اکنون می بینم که خودم را فریب دادم
- The judge deemed the prisoner to be a danger to others.
[ترجمه علی] قاضی زندانی را خطری برای دیگران می پنداشت.
[ترجمه ترگمان] قاضی این متهم را خطری برای دیگران تلقی کرد
[ترجمه گوگل] قاضی زندانی را خطرناک دانست
- She deemed it too great a risk to invest so much money in one stock.
[ترجمه ترگمان] او آن را بیش از حد به خطر انداخت که این همه پول را در یک سهام سرمایه گذاری کند
[ترجمه گوگل] او آن را بیش از حد بزرگ خطر ابتلا به سرمایه گذاری پول زیادی در یک سهام
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to form an opinion; suppose or judge.
مترادف: judge, think
مشابه: suppose

• suppose, believe, estimate
if you deem something to be the case, you consider that it is the case; a formal word.

مترادف و متضاد

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

پنداشتن (فعل)
take, count, assume, suppose, deem, fancy, imagine, conceive

عقیده داشتن (فعل)
reckon, presume, deem, believe, opine, have an opinion, think

خیال کردن (فعل)
reckon, suppose, deem, guess, think

regard, consider


Synonyms: account, allow, appraise, assume, be afraid, believe, calculate, conceive, conjecture, credit, daresay, divine, esteem, estimate, expect, feel, guess, hold, imagine, judge, know, presume, reckon, sense, set store by, suppose, surmise, suspect, think, understand, view


جملات نمونه

1. i deem it necessary to tell you that . . .
لازم می دانم به شما بگویم که . . . .

2. Don't you deem that it is your duty to help?
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنید که این وظیفه شماست که کمک کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر نمی کنید که این وظیفه شماست که کمک کنید؟

3. I deem it advisable to purchase the shares in the railway now.
[ترجمه ترگمان]به نظر من خرید سهام در راه آهن در حال حاضر توصیه می شود
[ترجمه گوگل]من معتقد هستم که در حال حاضر سهام سهام این راه آهن را توصیه می کنم

4. We deem very highly of him.
[ترجمه ترگمان]ما خیلی بهش احترام میذاریم
[ترجمه گوگل]ما بسیار از او می خواهیم

5. We deem very highly of his administrative talent.
[ترجمه ترگمان]ما به شدت از استعداد مدیریتی او در نظر می گیریم
[ترجمه گوگل]ما به شدت از استعداد اداری او می کوشیم

6. I deem it advisable to buy property now.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهتر است حالا ملک بخرید
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این امر امری ضروری به نظر می رسد

7. She did not deem lightly of the issue.
[ترجمه ترگمان]او به آسانی این مساله را درک نمی کرد
[ترجمه گوگل]او به راحتی از این مسئله سخن نگفت

8. I deem it a great honour to be invited to address you.
[ترجمه ترگمان]من افتخار می کنم که از شما دعوت کنم که به شما معرفی شود
[ترجمه گوگل]من آن را افتخار بزرگی برای دعوت به شما به آدرس

9. They deem me mad because I will not sell my days for gold; and I deem them mad because they think my days have a price. Kahlil Gibran
[ترجمه ترگمان]مرا عصبانی می کنند، چون من days را برای طلا نمی فروشم؛ و آن ها را دیوانه می دانم چون فکر می کنند که روزه ای من قیمتی دارد \" Kahlil Gibran \"
[ترجمه گوگل]آنها مرا دیوانه می کنند چون روزهای من را برای طلا نمی فروشند و من آنها را دیوانه می شمارم چون فکر می کنم روزهای من یک قیمت دارند خلیل جبرن

10. It takes into consideration those factors which we deem relevant, and relates their significances.
[ترجمه ترگمان]این امر عواملی را در نظر می گیرد که ما آن ها را مرتبط و مرتبط می دانند
[ترجمه گوگل]این فاکتورهایی را که به نظر ما مربوط می شود، مورد توجه قرار می دهد و اهمیت آنها را در بر می گیرد

11. The issues the Republicans deem worthy of constitutional protection are a motley lot of special-interest pleadings.
[ترجمه ترگمان]مسائلی که جمهوری خواهان در نظر می گیرند ارزش حمایت قانون اساسی را دارند، یک عالمه motley خاص هستند
[ترجمه گوگل]مسائلی که جمهوری خواهان ارزش حفاظت قانون اساسی را به شمار می آورند، بسیار متنوع است

12. If at second glance you deem him a dud, you can slip back into anonymity and leave him to the barflies.
[ترجمه ترگمان]اگر نگاه دوم او را خراب کنی، می توانی به گمنامی برگردی و او را در بار barflies بگذاری
[ترجمه گوگل]اگر در نگاه دوم شما او را دود می نامید، می توانید به نامعلوم بازگردید و او را به طرز تفکر ببرید

13. The mission will be canceled if officials deem that the risks are too great.
[ترجمه ترگمان]اگر مسئولان فکر کنند که این خطرات بسیار عالی هستند، این ماموریت لغو خواهد شد
[ترجمه گوگل]مأموریت لغو خواهد شد اگر مقامات بر این باورند که خطرات بیش از حد بزرگ هستند

14. Rather its provisions will deem the transfer to be treated as if it took place on an earlier specified date.
[ترجمه ترگمان]در عوض، مفاد آن در نظر گرفته می شود که این انتقال باید طوری رفتار شود که در تاریخ مشخص قبلی انجام شود
[ترجمه گوگل]در عوض، مقررات آن مبنی بر این است که انتقال به همان صورت که در یک تاریخ مشخص شده قبلی صورت گرفته باشد، در نظر گرفته شود

15. Quite, the others scoffed, but that did not deem it holy.
[ترجمه ترگمان]دیگران با تمسخر گفته بودند: کام لا، اما این موضوع را مقدس ندانست
[ترجمه گوگل]کاملا، دیگران خشمگین شدند، اما آن را مقدس نمی دانستند

I deem it necessary to tell you that ...

لازم می‌دانم به شما بگویم که ....


It was not deemed advisable to invite him also.

صلاح دانسته نشد که از او هم دعوت به عمل آید.


پیشنهاد کاربران

تلقی

قلمداد کردن، دانستن

معین کردن
مشخص کردن

قضاوت کردن

فرض کردن، پنداشتن، قلمداد کردن، در نظرگرفتن

تصور کردن

تلقی کردن؛ پنداشتن؛ تصور کردن
For one word a man is deemed to be wise or to be foolish
با یک حرف انسان را عاقل یا جاهل تلقی میکنند

انگاشتن

پنداشتن، قلمداد کردن، بر این باور هستند. . . consider as

If something is deemed to have a particular quality or to do a particular thing, it is considered to have that quality or do that thing
He says he would support the idea of force if the U. N deened it.

To think - to Find
To consider
To suppose


در نظر گرفتن . تشخیص دادن

to consider or judge something in a particular way
در نظر گرفتن یا قضاوت کردن چیزی به شیوه ای خاص


کلمات دیگر: