کلمه جو
صفحه اصلی

dashboard


معنی : داشبورد
معانی دیگر : (در اصل) دیواره ی شیشه ای و (غیره) در جلوی قایق موتوری برای جلوگیری از پاشیده شدن آب به درون، دیواره یا پرده ی طرفین کالسکه و غیره برای جلوگیری از ریزش گل و آب به درون، اتومبیل داشبورد، گل گیر

انگلیسی به فارسی

(اتومبیل) داشبورد


داشبورد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: in an automobile or other vehicle, a panel below the windshield containing dials, controls, and compartments.

• area in the front of the passenger cabin of a car where the speed indicator and the controls to air vents and other systems are located
the dashboard in a car is the panel facing the driver's seat where most of the instruments and switches are.

مترادف و متضاد

instrument panel


Synonyms: control panel, indicator panel, instrument board


داشبورد (اسم)
dashboard

جملات نمونه

1. the collision was so severe that the backseat passengers of the car were catapulted against the dashboard
تصادم به قدری شدید بود که سرنشینان صندلی عقب اتومبیل به طرف داشبرد پرت شدند.

2. He twiddled a knob on the dashboard.
[ترجمه ترگمان]او یک گیره روی داشبورد چرخاند
[ترجمه گوگل]او یک دستگیره را روی داشبورد پیچ ​​زد

3. Keith took a map from the dashboard and opened it out on his knees.
[ترجمه ترگمان]کیث یک نقشه از داشبورد برداشت و آن را روی زانوانش گذاشت
[ترجمه گوگل]کیت یک نقشه از داشبورد گرفت و روی زانوهاش افتاد

4. They were on the dashboard of his getaway van, which he crashed after the £000 raid in Leigh-on-Sea, Essex.
[ترجمه ترگمان]آن ها روی داشبورد ون his تصادف کرده بودند که پس از حمله ۳۰۰۰ پوندی در Leigh در اسکس سقوط کرد
[ترجمه گوگل]آنها در داشبورد ون فانوس خود بودند، که پس از پیگیری £ 000 در Leigh-on-Sea، Essex سقوط کرد

5. Inside, the dashboard was more like an aircraft control panel.
[ترجمه استاد سروش] در داخل ، داشبورد بیشتر شبیه به ( قسمت ) کنترل پنل هواپیما بود
[ترجمه ترگمان]در داخل، داشبورد بیشتر شبیه یک قسمت کنترل هواپیما بود
[ترجمه گوگل]در داخل، داشبورد بیشتر شبیه کنترل پنل هواپیما بود

6. The dashboard sports a gash from wayward bicycle gears.
[ترجمه ترگمان]داشبورد می تواند بریدگی را از دنده های ناشی از دوچرخه متصل کند
[ترجمه گوگل]داشبورد دارای یک موتور دوچرخه سواری است

7. He sets the coffee mug on the dashboard.
[ترجمه ترگمان]فنجان قهوه را روی داشبورد قرار می دهد
[ترجمه گوگل]او قهوه را روی داشبورد قرار می دهد

8. A display at the top of the dashboard tells you what you have selected: radio, cassette, compact disc.
[ترجمه ترگمان]یک صفحه نمایش در بالای داشبورد به شما می گوید که چه چیزی را انتخاب کرده اید: رادیو، کاست، دیسک فشرده
[ترجمه گوگل]یک صفحه نمایش در بالای صفحه داشبو به شما می گوید که شما انتخاب کرده اید: رادیو، کاست، دیسک فشرده

9. Mattie pressed the automatic device on her dashboard and the garage door eased upwards for the Lincoln to slide smoothly in.
[ترجمه ترگمان]Mattie دستگاه اتوماتیک روی داشبورد را فشار داد و در گاراژ رو به بالا رفت تا لینکلن به نرمی داخل شود
[ترجمه گوگل]Mattie دستگاه اتوماتیک را بر روی داشبوردش فشار داده و درب گاراژ را به سمت بالا به سمت لینکلن حرکت داد تا به راحتی در آن حرکت کند

10. The dashboard remains silver because it was never changed when the car was resprayed white.
[ترجمه ترگمان]داشبورد هنوز نقره ای بود چون وقتی ماشین سفید می شد هرگز تغییر نکرده بود
[ترجمه گوگل]داشبورد نقره ای باقی می ماند زیرا در هنگام رانندگی خودرو سفید رنگ تغییری نکرده است

11. A cup holder in the dashboard, to the left of the steering wheel, to better serve southpaw cappuccino drinkers.
[ترجمه ترگمان]یک لیوان دسته دار در داشبورد، سمت چپ فرمان، برای خدمت بهتر به southpaw drinkers،
[ترجمه گوگل]نگهدارنده فنجان در داشبورد، به سمت چپ فرمان، به منظور بهبود کارآیی مصرف کنندگان کاپوچینو کره جنوبی

12. Equally questionable esthetically is the dashboard, which has a look of being pieced together from assorted parts.
[ترجمه ترگمان]به همان اندازه سوال برانگیز the، داشبورد است، که نگاهی به کنار هم قرار دادن قطعات مختلف از بخش های مختلف دارد
[ترجمه گوگل]از نظر ظاهری مشکوک، داشبورد است که ظاهری از قطعات مختلف را به هم متصل می کند

13. Upon the dashboard of a black Cadillac sedan parked in a nearby side-road a green light began to flash furiously.
[ترجمه ترگمان]روی داشبورد یک اتومبیل کادیلاک مشکی که در یک جاده فرعی نزدیک جاده پارک شده بود نور سبز رنگی به سرعت برق می زد
[ترجمه گوگل]پس از داشبورد یک سدان سیاه Cadillac که در کنار جاده ای نزدیک قرار دارد، نور سبز شروع به خشمگین شدن می کند

14. The umbrella-type hand-brake that just from under the dashboard i s something else, however.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ترمز دستی دستی که تازه از زیر داشبورد امده است، یک چیز دیگر است
[ترجمه گوگل]با این وجود، چتر ترمز دستی که فقط از زیر داشبورد است، چیز دیگری است

15. The car's interior is very impressive - wonderful leather seats and a wooden dashboard.
[ترجمه ترگمان]داخل ماشین یک صندلی چرمی بسیار با ابهت و یک داشبورد چوبی است
[ترجمه گوگل]داخلی خودرو بسیار چشمگیر است - صندلی چرمی فوق العاده و داشبورد چوبی

پیشنهاد کاربران

سیستم اطلاعاتی
- صفحه گردآوری اطلاعات با هدف بازاریابی و تجاری و. . . ( در صفحات وب )
- ابزار مدیریت وبسایت
- ابزار اطلاعاتی مدیریت ( در سیستم اطلاعاتی مدیریت ) برای دستیابی به دید کلی در مورد سلامت سازمانی


پیشانه ، پیشخوان

میز کار ، صفحه کار

[اینترنت و وب]
پنجره فرمان/داده ها/گزینه ها/تنظیمات
صفحه فرمان/داده ها/گزینه ها/تنظیمات

گزارش

صفحه نمایش

🔴noun
[count] : the part of the inside of a car, truck, etc. , that is below the windshield and that has the controls on it —called also Brit ) fascia

🔴 A dashboard ( also called dash, instrument panel ( IP ) , or fascia ) is a control panel set within the central console of a vehicle or small aircraft. Usually located directly ahead of the driver ( or pilot ) , it displays instrumentation and controls for the vehicle's operation.

dashboard ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: پیش خوان
تعریف: مجموعه ای در پایین شیشۀ جلو که ابزارهایی مانند ضبط صوت و صفحۀ نشانگر و کلیدها و فندک و مانند آن بر روی آن نصب می شود |||متـ . داشبورد


کلمات دیگر: