کلمه جو
صفحه اصلی

debut


معنی : اغاز کار، شروع بکار کردن
معانی دیگر : نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه

انگلیسی به فارسی

آغاز کار، نخستین مرحله ورود در بازی یا جامعه، شروع به‌کار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person's first public appearance, as on stage or in concert.
مشابه: premiere

- The actor made his film debut playing a minor character.
[ترجمه حسینی] بازیگر اولین ظهور سینمایی خود را با یک نقش جزئی شروع کرد .
[ترجمه ترگمان] بازیگر شروع به بازی کردن با یک شخصیت جزئی کرد
[ترجمه گوگل] این بازیگر اولین فیلم خود را با یک شخصیت کوچک ساخته است
- Her debut at the piano was hailed by the critics.
[ترجمه منوچهر] کارشناسان در اولین اجرای پیانو او را مورد تشویق قرار دادند
[ترجمه یارمحمدی] اولین اجرای پیانوی او مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.
[ترجمه ترگمان] اولین کار او در پیانو توسط منتقدان مورد تحسین قرار گرفت
[ترجمه گوگل] اولین منتقد او در پیانو بود

(2) تعریف: a formal entrance into society, esp. of a girl, and generally taking place at a ball with many guests attending.

- First Lady Eleanor Roosevelt made her social debut in 1902 at the age of seventeen.
[ترجمه ترگمان] اولین بانوی اول (النور روزولت)اولین کار اجتماعی خود را در سال ۱۹۰۲ در سن ۱۷ سالگی آغاز کرد
[ترجمه گوگل] اولین بانوی الینور روزولت در سال 1902 در سن هفده سالگی نقش اجتماعی خود را ایفا کرد

(3) تعریف: the beginning of a career or the like.

- The former catcher is making his debut as a pitcher in today's game.
[ترجمه ترگمان] شکارچی سابق اولین بازی خود را به عنوان یک پارچ در بازی امروز انجام می دهد
[ترجمه گوگل] اسباب بازی سابق اولین بازی خود را به عنوان گودال در بازی امروز انجام می دهد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: debuts, debuting, debuted
• : تعریف: to make a debut.
مشابه: premiere

- The play debuted on Broadway at the Minskoff Theater.
[ترجمه ترگمان] تئاتر در تئاتر Minskoff در برادوی بازی می کرد
[ترجمه گوگل] این بازی در برادوی در تئاتر Minskoff افتتاح شد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to present in public for the first time.
مشابه: premiere

- The band will debut its new singer tonight.
[ترجمه ترگمان] گروه امشب خواننده جدید خود را شروع خواهد کرد
[ترجمه گوگل] این گروه امشب خواننده جدید خود را آغاز خواهد کرد
- The singer debuted her new song in last night's concert.
[ترجمه ترگمان] خواننده آهنگ جدید خود را در کنسرت شب گذشته به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل] خواننده آهنگ جدید خود را در کنسرت شب گذشته اجرا کرد

• opening of a show; first public appearance; young woman's formal introduction to society
perform for the first time, make one's premiere performance
the debut of a singer, musician, footballer, or other performer is his or her first public performance or recording.

مترادف و متضاد

اغاز کار (اسم)
debut

شروع بکار کردن (فعل)
debut, set out, do up

first public appearance


Synonyms: admission, appearance, beginning, bow, coming out, coming out party, entrance, entree, first step, graduating, graduation, inauguration, incoming, initiation, introduction, launching, opener, presentation


Antonyms: closing, finale


جملات نمونه

1. her debut into society
معرفی او به طبقه ی ممتاز جامعه

2. to make one's debut
برای نخستین بار ظاهر شدن (هنرپیشه یا دختر دم بخت)

3. that actress made her debut at the age of five
آن هنرپیشه برای اولین بار در سن پنج سالگی در صحنه ظاهر شد.

4. He marked his debut by beating the champion.
[ترجمه ترگمان]او اولین کار خود را با شکست دادن قهرمان انجام داد
[ترجمه گوگل]او اولین قهرمان خود را با ضرب و شتم نشان داد

5. She made her professional stage debut in Swan Lake.
[ترجمه ترگمان]او اولین بازی حرفه ای خود را در دریاچه قو انجام داد
[ترجمه گوگل]او اولین مرحله حرفه ای خود را در دریاچه سوان ساخته شده است

6. He made his Major League debut as shortstop.
[ترجمه ترگمان]او اولین کار لیگ بزرگ خود را به عنوان shortstop انجام داد
[ترجمه گوگل]او اولین بازی لیگ قهرمانان خود را به عنوان قهرمانی انجام داد

7. He makes his football league debut tomorrow.
[ترجمه ترگمان]او اولین بازی لیگ فوتبال خود را فردا آغاز می کند
[ترجمه گوگل]او اولین فرد لیگ فوتبال خود را آماده می کند

8. He decided to debut with several other violinists.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت با چند violinists دیگر شروع به کار کند
[ترجمه گوگل]او با چندین ویولونیست دیگر تصمیم گرفت

9. He started as an actor, making his debut as a director in 1990.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک بازیگر شروع به کار کرد و در سال ۱۹۹۰ به عنوان کارگردان شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بازیگر آغاز شد، اولین بار به عنوان یک کارگردان در سال 1990 کار کرد

10. Their debut album was recorded in 199
[ترجمه ترگمان]اولین آلبوم آن ها ۱۹۹ نفر بود
[ترجمه گوگل]اولین آلبوم آنها در سال 199 ثبت شد

11. He made his racing debut for Benetton three years ago.
[ترجمه ترگمان]او اولین کار خود را برای سه سال پیش انجام داد
[ترجمه گوگل]او سه سال پیش برای بنتون بازی کرد

12. She is hoping her US debut will be the first step on the road to fame and fortune.
[ترجمه ترگمان]او امیدوار است که شروع کار آمریکا اولین قدم در راه شهرت و ثروت باشد
[ترجمه گوگل]او امیدوار است که اولین بازی او در ایالات متحده اولین گام در راه رسیدن به شهرت و ثروت باشد

13. Five years after her debut, the diminutive star of the Royal Ballet has the world at her feet.
[ترجمه ترگمان]پنج سال بعد از شروع کار او، ستاره کوچک باله سلطنتی دنیا را زیر پا دارد
[ترجمه گوگل]پنج سال پس از اولین حضور او، ستاره ی کوچکی از بنت سلطنتی جهان را در پای خود دارد

14. The orchestra will debut her new symphony.
[ترجمه ترگمان]این ارکستر سمفونی جدید خود را شروع خواهد کرد
[ترجمه گوگل]ارکستر سمفونی جدید خود را آغاز خواهد کرد

15. Her new detective series will be her debut on the small screen.
[ترجمه ترگمان]مجموعه کارآگاه جدید او اولین کار او در صفحه کوچک خواهد بود
[ترجمه گوگل]سری کارآگاه های جدیدش اولین بار در صفحه نمایش کوچک خواهد بود

پیشنهاد کاربران

نخستین ظهور

اولین اجرا ( هنری )


نخستین
Their debut album
نخستین آلبومشان

🔴 the first time an actor, musician, athlete, etc. , does something in public or for the public
N O U N

◀️my debut as a pianist
◀️He made his singing debut at a very young age.
◀️She is making her television/film debut.


🔴 to appear in public for the first time : to make a debut
V E R B
◀️The singer debuted 10 years ago, at the age of 15.
◀️The car debuted 30 years ago.
◀️The computer will soon be debuting in stores across the country.

دِی بی یوو

اولین حضور

اولین حضور هنرمند در جامعه.

اولین حضور , اولین اجرا ؛ اجرا کردن , معرفی کردن ( برای اولین بار )

# her debut album
# He will make his debut for the first team this week
# The singer debuted her new song in last night's concert
# The programme debuted last year to great acclaim

درآمد
درتاجیکی هنوز به کار میرود و درست هم معنی debut است

رونمایی کردن

رونمایی
رونمایی کردن


کلمات دیگر: