قانونا، شرعا، بطور مشروع یا حلال، بطور مجاز
lawfully
قانونا، شرعا، بطور مشروع یا حلال، بطور مجاز
انگلیسی به انگلیسی
• legally, in a manner which is permitted by law; legitimately
جملات نمونه
1. He proposed she become his lawfully wedded wife.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که او همسر قانونی او شود
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که او همسر قانونی او با همسرش باشد
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که او همسر قانونی او با همسرش باشد
2. The jury agreed that the doctor had acted lawfully.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه قبول کرد که دکتر \"قانونی\" عمل کرده
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه موافقت کرد که دکتر عمل قانونی انجام داده است
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه موافقت کرد که دکتر عمل قانونی انجام داده است
3. The jury agreed that the doctor had acted lawfully. WHICH WORD?
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه قبول کرد که دکتر \"قانونی\" عمل کرده چه حرفی؟
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه موافقت کرد که دکتر عمل قانونی انجام داده است کدام کلمه؟
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه موافقت کرد که دکتر عمل قانونی انجام داده است کدام کلمه؟
4. Thoughtful, well-reasoned covert action, lawfully reported to Congress, can be a tremendous foreign-policy instrument for a president.
[ترجمه ترگمان]Thoughtful، یک اقدام پنهان منطقی که به طور قانونی به کنگره گزارش می شود، می تواند یک ابزار سیاست خارجی فوق العاده برای یک رئیس جمهور باشد
[ترجمه گوگل]اقدام محکم و محرمانه که به طور قانونی به کنگره گزارش داده می شود، می تواند یک ابزار بزرگ سیاست خارجی برای یک رییس جمهور باشد
[ترجمه گوگل]اقدام محکم و محرمانه که به طور قانونی به کنگره گزارش داده می شود، می تواند یک ابزار بزرگ سیاست خارجی برای یک رییس جمهور باشد
5. He must be on the premises lawfully, either by virtue of a warrant, under statutory authority or by consent.
[ترجمه ترگمان]باید قانونی باشد، یا به حکم قانونی حکم قانونی دارد، تحت سرپرستی قانونی، یا با رضایت
[ترجمه گوگل]او باید به طور قانونی، به موجب حکم، تحت اقتدار قانونی یا با رضایت باشد
[ترجمه گوگل]او باید به طور قانونی، به موجب حکم، تحت اقتدار قانونی یا با رضایت باشد
6. The defendant firm lawfully terminated the employment of the plaintiff who had worked for them for many years.
[ترجمه ترگمان]شرکت متهم به طور قانونی به کار شاکی که سال ها برای آن ها کار کرده بود، خاتمه داد
[ترجمه گوگل]شرکت متهم به طور قانونی استخدام شاکی که سالها برای آنها کار کرده بود را متوقف کرد
[ترجمه گوگل]شرکت متهم به طور قانونی استخدام شاکی که سالها برای آنها کار کرده بود را متوقف کرد
7. The general rule was that a company could lawfully do only that which fell within the scope of the objects clause.
[ترجمه ترگمان]قاعده کلی این بود که یک شرکت به طور قانونی تنها می تواند این کار را انجام دهد که در محدوده ماده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]قاعده کلی این بود که یک شرکت می تواند به طور قانونی تنها آن چیزی را که در محدوده بند اشیا قرار دارد، انجام دهد
[ترجمه گوگل]قاعده کلی این بود که یک شرکت می تواند به طور قانونی تنها آن چیزی را که در محدوده بند اشیا قرار دارد، انجام دهد
8. But possession may be lawfully acquired, and yet be unaccompanied by ownership.
[ترجمه ترگمان]اما مالکیت می تواند به طور قانونی به دست آید، و با این حال با مالکیت تنها باشد
[ترجمه گوگل]اما مالکیت ممکن است به صورت قانونی به دست آید و با مالکیت همراه نیست
[ترجمه گوگل]اما مالکیت ممکن است به صورت قانونی به دست آید و با مالکیت همراه نیست
9. Lawfully established contracts shall be protected by law.
[ترجمه ترگمان]قراردادهای ایجاد شده باید توسط قانون حمایت شوند
[ترجمه گوگل]قراردادهای قانونی ایجاد شده توسط قانون محافظت می شود
[ترجمه گوگل]قراردادهای قانونی ایجاد شده توسط قانون محافظت می شود
10. Allows a carrier to lawfully charge a negotiated, non - tariff rate.
[ترجمه ترگمان]به یک حامل اجازه می دهد تا به طور قانونی یک نرخ مذاکره و بدون تعرفه را به طور قانونی شارژ کند
[ترجمه گوگل]به حامل اجازه می دهد تا به صورت قانونی نرخ مبادله ای بدون تعرفه را بپردازد
[ترجمه گوگل]به حامل اجازه می دهد تا به صورت قانونی نرخ مبادله ای بدون تعرفه را بپردازد
11. Accordingly, must exert oneself rises lawfully administrative ability and level.
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، باید خود را به طور قانونی قدرت و سطح اجرایی خود را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]بر این اساس، باید خود را تحمیل کند و توانایی و سطح قانونی اداری را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]بر این اساس، باید خود را تحمیل کند و توانایی و سطح قانونی اداری را افزایش دهد
12. At present, there were altogether lawfully registered sites for religious activities 25
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، در مجموع ۲۵ مکان برای فعالیت های مذهبی ثبت شده است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، سایت های قانونی ثبت شده برای فعالیت های مذهبی وجود دارد 25
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، سایت های قانونی ثبت شده برای فعالیت های مذهبی وجود دارد 25
13. As my lawfully wedded husband, in sickness and in health, till death parts us.
[ترجمه ترگمان]به عنوان همسر قانونی قانونی، در بیماری و سلامت، تا حد مرگ
[ترجمه گوگل]به عنوان شوهر به طور قانونی ازدواج کرده ام، در بیماری و سلامت، تا زمانی که مرگ ما را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]به عنوان شوهر به طور قانونی ازدواج کرده ام، در بیماری و سلامت، تا زمانی که مرگ ما را تشکیل می دهد
14. Amnesty International is trying to establish whether the police acted lawfully in shooting him.
[ترجمه ترگمان]سازمان عفو بین الملل در تلاش است تا مشخص کند که آیا پلیس به طور قانونی اقدام به تیراندازی به او کرده است یا خیر
[ترجمه گوگل]سازمان عفو بین الملل تلاش می کند تا تعیین کند که آیا پلیس به طور قانونی در او عکسبرداری کرده است
[ترجمه گوگل]سازمان عفو بین الملل تلاش می کند تا تعیین کند که آیا پلیس به طور قانونی در او عکسبرداری کرده است
15. The fundamental principle is that the courts will intervene to ensure that the powers of public decision-making bodies are exercised lawfully.
[ترجمه ترگمان]اصل اساسی این است که دادگاه ها برای تضمین اینکه نیروهای تصمیم گیری عمومی به طور قانونی اعمال می شوند، دخالت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اصل اساسی این است که دادگاه ها مداخله خواهند کرد تا اطمینان حاصل شود که قدرت تصمیم گیری های عمومی به صورت قانونی اجرا می شود
[ترجمه گوگل]اصل اساسی این است که دادگاه ها مداخله خواهند کرد تا اطمینان حاصل شود که قدرت تصمیم گیری های عمومی به صورت قانونی اجرا می شود
پیشنهاد کاربران
قانونی
مجاز
مجاز
کلمات دیگر: