متداول، وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن، اختصاص داشتن
appertaining
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• connecting to, related to; regarding
جملات نمونه
1. duties appertaining to members of parliament
وظایف محوله به اعضای پارلمان
کلمات دیگر:
متداول، وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن، اختصاص داشتن