از کار افتادن مغز و کلیه ی فعالیت های مغزی (در برخی از کشورها مرگ قانونی تلقی می شود)، مرگ مغزی
brain death
از کار افتادن مغز و کلیه ی فعالیت های مغزی (در برخی از کشورها مرگ قانونی تلقی می شود)، مرگ مغزی
انگلیسی به فارسی
مرگ مغزی
انگلیسی به انگلیسی
• clinical death, situation in which one's brain is not functioning and a person cannot live without life support
brain death occurs when someone's brain stops functioning, even though their heart may be kept beating using a machine.
brain death occurs when someone's brain stops functioning, even though their heart may be kept beating using a machine.
مترادف و متضاد
cerebral death
Synonyms: irreversible coma, local death, somatic death
جملات نمونه
1. In fact, in 196 brain death became the deciding threshold for human life.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت در سال ۱۹۶ میلادی، مرگ مغزی، آستانه تصمیم گیری برای زندگی بشر شد
[ترجمه گوگل]در واقع، در 196 مرگ مغز آستانه تصمیم گیری برای زندگی انسان شد
[ترجمه گوگل]در واقع، در 196 مرگ مغز آستانه تصمیم گیری برای زندگی انسان شد
2. Methods EEG of32patients who brain death, who was diagnosed by clinical criteria, was monitored.
[ترجمه ترگمان]روش های EEG هایی که مرگ مغزی را تشخیص دادند، که توسط معیارهای بالینی تشخیص داده شد، تحت نظارت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]روش های EEG از 32 بیمار که مرگ مغزی، که با معیارهای بالینی تشخیص داده شد، تحت نظارت قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]روش های EEG از 32 بیمار که مرگ مغزی، که با معیارهای بالینی تشخیص داده شد، تحت نظارت قرار گرفتند
3. From the legislative level, the clinical brain death to allow patients to achieve during his lifetime a voluntary donation of organs for other seriously ill patients transplanted wishes to implement.
[ترجمه ترگمان]از سطح قانون گذاری، مرگ مغزی بالینی برای اجازه دادن به بیماران در طول عمر خود، یک کمک داوطلبانه به اندام ها برای دیگر بیمارانی که بشدت بیمار هستند، مایل به اجرا هستند
[ترجمه گوگل]از سطح مقدماتی، مرگ مغزی بالقوه به بیماران اجازه می دهد در طول زندگی خود اهدای داوطلبانه اعضای بدن را برای دیگر بیماران جدی بیمار پیوند بخورد
[ترجمه گوگل]از سطح مقدماتی، مرگ مغزی بالقوه به بیماران اجازه می دهد در طول زندگی خود اهدای داوطلبانه اعضای بدن را برای دیگر بیماران جدی بیمار پیوند بخورد
4. Today, determination of “brain death” is used in all 50 states to pronounce patients dead.
[ترجمه ترگمان]امروزه تعیین \"مرگ مغزی\" در همه ۵۰ ایالت برای اعلام مرگ بیماران مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]امروز، تعیین 'مرگ مغزی' در همه 50 ایالت مورد استفاده قرار می گیرد تا بیماران را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]امروز، تعیین 'مرگ مغزی' در همه 50 ایالت مورد استفاده قرار می گیرد تا بیماران را از بین ببرد
5. Brain death is a real sense of clinical death.
[ترجمه ترگمان]مرگ مغزی یک حس واقعی از مرگ و میر بالینی است
[ترجمه گوگل]مرگ مغزی یک حس واقعی مرگ بالینی است
[ترجمه گوگل]مرگ مغزی یک حس واقعی مرگ بالینی است
6. In fact, in 196 brain death became the deciding threshold for human life. No mind, no life.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت در سال ۱۹۶ میلادی، مرگ مغزی، آستانه تصمیم گیری برای زندگی بشر شد اهمیتی ندارد، نه زندگی
[ترجمه گوگل]در واقع، در 196 مرگ مغز آستانه تصمیم گیری برای زندگی انسان شد بدون ذهن، هیچ زندگی
[ترجمه گوگل]در واقع، در 196 مرگ مغز آستانه تصمیم گیری برای زندگی انسان شد بدون ذهن، هیچ زندگی
7. In brain death donations, the donor is kept on a ventilator to keep blood flowing to organs until they can be removed.
[ترجمه ترگمان]در مرگ مغزی، اهدا کننده به دستگاه تنفس متصل می شود تا خون جاری به اعضا منتقل شود تا زمانی که آن ها را حذف کنند
[ترجمه گوگل]در اهدا اهدای مرگ، اهدا کننده بر روی یک تهویه نگهداری می شود تا خون را به اندام ها منتقل کند تا آنها بتوانند برداشته شوند
[ترجمه گوگل]در اهدا اهدای مرگ، اهدا کننده بر روی یک تهویه نگهداری می شود تا خون را به اندام ها منتقل کند تا آنها بتوانند برداشته شوند
8. Thirdly, the establishment of the brain death standard help to resolve correlative bioethical problems.
[ترجمه ترگمان]سوم، ایجاد استاندارد مرگ مغزی به حل مشکلات همبستگی وابسته به هم بسته کمک می کند
[ترجمه گوگل]ثالثا، ایجاد استاندارد مرگ مغزی به حل مشکلات مربوط به زیست شناختی کمک می کند
[ترجمه گوگل]ثالثا، ایجاد استاندارد مرگ مغزی به حل مشکلات مربوط به زیست شناختی کمک می کند
9. "The idea of surviving clinical brain death is mythical, " Watt said.
[ترجمه ترگمان]وات می گوید: \" ایده زنده ماندن از مرگ مغزی، افسانه ای است \"
[ترجمه گوگل]وات گفت: 'ایده زنده ماندن مرگ مغزی بالقوه اسطوره ای است '
[ترجمه گوگل]وات گفت: 'ایده زنده ماندن مرگ مغزی بالقوه اسطوره ای است '
10. In 196 however, a special committee at Harvard Medical School proposed a definition of death as “brain death” that became widely accepted.
[ترجمه ترگمان]با این حال در سال ۱۹۶، یک کمیته ویژه در مدرسه پزشکی هاروارد تعریف مرگ را به عنوان \"مرگ مغزی\" پیشنهاد کرد که به طور گسترده ای پذیرفته شد
[ترجمه گوگل]اما در سال 196، یک کمیته ویژه در دانشکده پزشکی هاروارد تعریف مرگ را به عنوان �مرگ مغزی� پیشنهاد کرد که به طور گسترده پذیرفته شد
[ترجمه گوگل]اما در سال 196، یک کمیته ویژه در دانشکده پزشکی هاروارد تعریف مرگ را به عنوان �مرگ مغزی� پیشنهاد کرد که به طور گسترده پذیرفته شد
11. "Moving forward, I'd like to see a national registry to track brain death, so we can get an idea of how we're doing, " Dr.
[ترجمه ترگمان]دکتر گفت: \" حرکت به سمت جلو، دوست دارم یک ثبت ملی برای ردیابی مرگ مغزی ببینم، بنابراین ما می توانیم یک ایده از نحوه انجام این کار پیدا کنیم \"
[ترجمه گوگل]'برای رفتن به جلو، من می خواهم یک رجیستری ملی برای ردیابی مرگ مغزی ببینم، بنابراین می توانیم یک ایده از نحوه عملکردمان را بدست آوریم'
[ترجمه گوگل]'برای رفتن به جلو، من می خواهم یک رجیستری ملی برای ردیابی مرگ مغزی ببینم، بنابراین می توانیم یک ایده از نحوه عملکردمان را بدست آوریم'
12. It was also found that the participants' attitudes were mixed and somewhat negative, as they did not regard brain death as true death.
[ترجمه ترگمان]همچنین مشخص شد که نگرش های شرکت کنندگان با هم آمیخته بودند و تا حدی منفی بودند، زیرا مرگ مغزی را به عنوان مرگ واقعی تلقی نمی کردند
[ترجمه گوگل]همچنین مشخص شد که نگرش شرکت کنندگان مخلوط و تا حدودی منفی است، زیرا مرگ مغزی را به عنوان مرگ واقعی در نظر نمی گیرند
[ترجمه گوگل]همچنین مشخص شد که نگرش شرکت کنندگان مخلوط و تا حدودی منفی است، زیرا مرگ مغزی را به عنوان مرگ واقعی در نظر نمی گیرند
13. The two-year-old, Wang Yue, had been in critical condition and verging on brain death since arriving at a military hospital in the city of Guangzhou a week ago.
[ترجمه ترگمان]وانگ یو، دو ساله، از زمان ورود به بیمارستانی نظامی در شهر گوانگ ژو، یک هفته پیش، وضعیت بحرانی داشت
[ترجمه گوگل]دو ساله، وانگ یو، از زمان ورود به یک بیمارستان نظامی در شهر گوانگژو یک هفته پیش در شرایط بحرانی قرار داشت و از مرگ مغزی سرپیچی کرده است
[ترجمه گوگل]دو ساله، وانگ یو، از زمان ورود به یک بیمارستان نظامی در شهر گوانگژو یک هفته پیش در شرایط بحرانی قرار داشت و از مرگ مغزی سرپیچی کرده است
14. Results As scale range meaning from consciousness to deep coma and to brain death, CSI 0- 100 was positively correlated with coma depth, coma score of GCS and physical reflection.
[ترجمه ترگمان]نتایج به عنوان گستره وسیع معنا از آگاهی به کما عمیق و مرگ مغزی، صحنه جرم ۰ - ۱۰۰ به طور مثبت با عمق کما، امتیاز کما و بازتاب فیزیکی هم بسته بود
[ترجمه گوگل]نتایج: به عنوان مقیاس محدوده معنی از آگاهی به کاما عمیق و به مرگ مغزی، CSI 0-100 با عمق کما، نمره کمر GCS و انعکاس فیزیکی رابطه مثبت داشت
[ترجمه گوگل]نتایج: به عنوان مقیاس محدوده معنی از آگاهی به کاما عمیق و به مرگ مغزی، CSI 0-100 با عمق کما، نمره کمر GCS و انعکاس فیزیکی رابطه مثبت داشت
to be brain dead
از نظر فعالیت مغزی مرده بودن
کلمات دیگر: