کلمه جو
صفحه اصلی

unimpeded

انگلیسی به فارسی

بدون محدودیت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of impeded.
مشابه: smooth

• not impeded, not being hindered

جملات نمونه

1. We drove, unimpeded by anyone, to Arras.
[ترجمه ترگمان]ما از هر کسی به آراس رانده شدیم
[ترجمه گوگل]ما بدون هیچ مانعی به Arras رفتیم

2. U. N. aid convoys have unimpeded access to the city.
[ترجمه ترگمان]u ن کاروان های امدادی به این شهر دسترسی دارند
[ترجمه گوگل]کنسول کمک های U N دسترسی بی نظیر به شهر دارد

3. The patio gave an unimpeded view across the headland to the sea.
[ترجمه ترگمان]حیاط نمای بلامانع ساحل را به دریا زده بود
[ترجمه گوگل]پاسیو چشم انداز بدون محدودیت را در سرتاسر جهان به دریا می اندازد

4. The shirt hung straight to her knees unimpeded much by feminine curves.
[ترجمه ترگمان]پیراهن مستقیما به زانوهای او آویخته بود و با انحنای زنانه به زانو درآمده بود
[ترجمه گوگل]پیراهن مستقیم به زانوهایش، به وضوح بوسیله ی منحنی های زنانه بوجود می آید

5. High in the air, he had had an unimpeded view of them, poor wretches, too terrified even to pray.
[ترجمه ترگمان]در هوا تاب تحمل دیده و تاب تحمل آن ها را نداشت، بی آن که دعا بخوانند، بی آن که دعا بخوانند
[ترجمه گوگل]بالا در هوا، او را بدون هیچ مانعی از آنها دیدم، فقیر فقیر، بیش از حد وحشت زده حتی به دعا

6. Whatever option is picked should allow the maximum unimpeded traffic flow on to and off of city streets.
[ترجمه ترگمان]هر گزینه ای که انتخاب می شود باید به حداکثر جریان ترافیک بدون مانع در خیابان های شهر اجازه داده شود
[ترجمه گوگل]هر گزینه ای که انتخاب می شود باید جریان ترافیک بدون محدودیت را به خیابان های شهر منتقل کند

7. He goes away to college unimpeded, unrepentant.
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ پشیمانی و پشیمانی به دانشگاه می رود
[ترجمه گوگل]او به کالج بی وقفه و بی رحم می رود

8. Now unimpeded, the cells can begin to move around.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر بدون ممانعت، سلول ها می توانند به اطراف حرکت کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر بدون محدودیت، سلول ها می توانند حرکت کنند

9. An unimpeded sweep of meadows and hills formed a peaceful setting.
[ترجمه ترگمان]کوره راه ها و تپه ها یک غروب آرام تشکیل می داد
[ترجمه گوگل]پیاده روی بدون محدود از مراتع و تپه ها یک محیط آرام بود

10. I have a vast ocean, flying unimpeded!
[ترجمه ترگمان]من یک اقیانوس پهناور و unimpeded در پیش دارم!
[ترجمه گوگل]من یک اقیانوس وسیع دارم، پرواز بدون محدودیت!

11. I craved swiftness, unimpeded action, fluidity, and amorphous New.
[ترجمه ترگمان]من به سرعت حرکت می کردم، حرکت و حرکت و fluidity را ادامه می دادم و به تازگی در نو به ذهنم خطور می کرد
[ترجمه گوگل]من از سرعت، عمل بدون دخالت، سیالیت، و آمورف جدید خوشم آمد

12. An unimpeded sweep of meadows and hills afforded a peaceful setting.
[ترجمه ترگمان]یک حرکت بی وقفه از چمن زار و تپه های اطراف آن را آرام و آرام ساخته بود
[ترجمه گوگل]پیاده روی بی روح از مراتع و تپه ها باعث ایجاد محیط آرام شد

13. And the process of assimilation goes on unimpeded.
[ترجمه ترگمان]و فرآیند همانندسازی بدون ممانعت انجام می شود
[ترجمه گوگل]و فرایند جذب به طور بدون محدودیت ادامه می یابد

14. It demanded unimpeded access of relief teams.
[ترجمه ترگمان]این شرکت خواستار دسترسی آزاد به تیم های امدادی شد
[ترجمه گوگل]از دسترسی غیرمستقیم تیم های امدادرسان خواستار شد

15. He promised to allow justice to run its course unimpeded.
[ترجمه ترگمان]او قول داد که به عدالت اجازه دهد که بدون مانع حرکت کند
[ترجمه گوگل]او وعده داد که عدالت را مجاز کند تا دوره خود را بدون محدودیت اجرا کند

پیشنهاد کاربران

پیوسته

not obstructed or hindered
مترادف ها: unrestricted, unconstrained, unhindered, unblocked, unhampered, free, open, clear, unchecked, uninhibited, untrammelled, unlimited
بدون محدودیت

بلامانع


کلمات دیگر: