کلمه جو
صفحه اصلی

territories

انگلیسی به فارسی

سرزمین ها، قلمرو، خاک، سرزمین، کشور، خطه، زمین، ملک، مرزوبوم


جملات نمونه

1. the territories which they had relinquished
سرزمین هایی که از دست داده بودند

2. the adjoining territories of social and economic history
زمینه های وابسته ی تاریخ اجتماعی و اقتصادی

3. the recovery of occupied territories
بازستانی سرزمین های اشغالی

4. they redeemed their lost territories
آنان سرزمین های از دست رفته ی خود را پس گرفتند.

پیشنهاد کاربران

سرزمین ها

سرزمین

مرز، سرزمین، اموال


کلمات دیگر: