کلمه جو
صفحه اصلی

prima donna


(در اپرا) خواننده ی اول، خواننده برجسته زن اپرا یا کنسرت

انگلیسی به فارسی

خواننده برجسته زن اپرا یا کنسرت


prima donna، خواننده برجسته زن اپرا یا کنسرت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the principal female soloist or singer in a concert, opera, or opera company.

(2) تعریف: a high-strung, vain, and temperamental person.

• leading opera singer; spoiled, ostentatious, a little princess
a prima donna is the main female singer in an opera.
if you describe someone as a prima donna, you mean that they are difficult to deal with because their moods change suddenly.

مترادف و متضاد

principal female performer


Synonyms: diva, first lady, headliner, lead vocalist, leading lady, opera singer, singer, soloist, star, superstar, superwoman, topliner


temperamental person


Synonyms: conceited person, crybaby, egotist, narcissist, princess, self-centered person, spoiled brat, vain person


جملات نمونه

1. Her career began as prima donna with the Royal Carl Rosa Opera Company.
[ترجمه ترگمان]شغل او به عنوان خواننده اول زن در گروه اپرا و اپرای سلطنتی کارل روزا آغاز شد
[ترجمه گوگل]حرفه او شروع به عنوان پرما دونه با شرکت سلطنتی کارل رزا اپرا

2. In her new film, Victoria plays a prima donna television presenter.
[ترجمه ترگمان]در فیلم جدیدش، ویکتوریا نقش یک خواننده زن اول زن را بازی می کند
[ترجمه گوگل]در فیلم جدید وی، ویکتور نقش نخست وزیر تلویزیون prima donna را بازی می کند

3. Despite her glamour she was never a prima donna, and the memory of her vocal clarity and unaffected piety will endure.
[ترجمه ترگمان]با وجود زرق و برق خود، هرگز زن اول زن و خواننده نبود، و خاطره روشنی و پرهیزگاری و پرهیزگاری بر او چیره می شد
[ترجمه گوگل]با وجود زرق و برق او، او هرگز prima دانا نیست، و حافظه از وضوح و آواز خویش و تقدیس بی تاثیر خواهد شد

4. The days of the creative genius prima donna are over.
[ترجمه ترگمان]روزه ای نابغه و خواننده اول خواننده به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]روزهای پرما دونا نابغه خلاق به پایان رسیده است

5. Bob Woodward was a prima donna who played heavily at office politics.
[ترجمه ترگمان]باب وودوارد یک خواننده اول زن بود که به شدت در سیاست اداره بازی می کرد
[ترجمه گوگل]باب وودوارد نخستین دانا بود که به شدت در سیاست های اداری نقش داشت

6. The prima donna unbalances the smooth work in our department.
[ترجمه ترگمان]خواننده اول زن در بخش ما کار آرام تری انجام داد
[ترجمه گوگل]پریمای دانا کار صاف در بخش ما را از بین می برد

7. The stress that falls upon a famous prima donna!
[ترجمه ترگمان]استرسی که بر یک خواننده زن خواننده معروف نقش دارد!
[ترجمه گوگل]استرس که بر روی پرما دانا معروف می افتد!

8. The prima donna captivated the audience.
[ترجمه ترگمان]خواننده اول زن شنوندگان را شیفته خود ساخت
[ترجمه گوگل]پریمدا دانا مخاطبان را جذب کرد

9. Prima donna first lady of the stage!
[ترجمه ترگمان]Prima بانوی اول تئاتر
[ترجمه گوگل]بانوی اول پرما دونا از صحنه!

10. No one feels comfortable a prima donna.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس در نقش اول زن خواننده احساس راحتی نمی کند
[ترجمه گوگل]هیچ یک از پرما دونا راحت نیست

11. Nobody who comes to this club is allowed to behave like a prima donna.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس که به این باشگاه بیاید مجاز است که مانند یک خواننده زن خواننده رفتار کند
[ترجمه گوگل]هیچکسی که به این باشگاه می آید مجاز است مانند یک پریمدا دانا رفتار کند

12. Melinda Mullins -- a presence to remember -- plays the prima donna, Hilary, who tosses off an insult a minute.
[ترجمه ترگمان]ملیندا Mullins - - حضور به خاطر سپردن - - نقش خواننده اول زن، هیلاری، را بازی می کند که یک دقیقه ناسزا می گوید
[ترجمه گوگل]ملیندا مولینز - حضور به یاد می آورد - اولا دونا، هیلاری را بازی می کند که یک لحظه توهین می کند

13. Did Parks stomp off in a huff like some injured prima donna, some egomaniac?
[ترجمه ترگمان]آیا پارکس با عصبانیت مثل یک خواننده زن خواننده زن و مرد زخمی بر پا شد؟
[ترجمه گوگل]آیا پارک ها مانند یک پریمدا دانا آسیب دیده، بعضی از عاشقانه ها را می شکند؟

14. Teeter - totter caught up bein a father and a prima donna.
[ترجمه ترگمان] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]تئاتر - به طور کامل گرفتار یک پدر و یک پریما دانا شد

پیشنهاد کاربران

بی لیاقت، دمدمی مزاج

از خود راضی
snob


کلمات دیگر: