کلمه جو
صفحه اصلی

burnished


جلا دادن، پرداخت کردن، صیقل دادن

انگلیسی به فارسی

جوشانده، صیقل دادن، جلا دادن، پرداخت کردن، پرداختن، صیقل کردن


انگلیسی به انگلیسی

• shined, polished
burnished means bright or smooth; a literary word.

جملات نمونه

1. burnished metal
فلز پرجلا (پرداخت شده)

2. Her hair shone like burnished copper.
[ترجمه ترگمان]موهایش مثل مس براق برق می زد
[ترجمه گوگل]موهای او مانند مس مسخ شده است

3. The clouds glowed like burnished gold.
[ترجمه ترگمان]ابرها مثل طلا می درخشیدند
[ترجمه گوگل]ابرها مثل طلا مزه شده درخشیدند

4. The man is dull silver like burnished dirt on the heel of a hand.
[ترجمه ترگمان]آن مرد مانند کثافت سفید و صیقلی روی پاشنه یک دست نقره است
[ترجمه گوگل]مرد نقرهای خیس دار مانند کثیف کثیف در پاشنه یک دست است

5. The burnished copper shone bravely, having only the previous night survived unscathed a particularly concerted attack upon its person.
[ترجمه ترگمان]مسی و ژیو نورمان، که فقط شب پیش زنده مانده و سالم مانده بود، به شخص خود حمله کرده بود
[ترجمه گوگل]مس سرخ شده، شجاعانه درخشید، تنها شب گذشته جان سالم به دربر کرد و به طور انحصاری حمله ای به شخص خاصی انجام داد

6. For nearly three years President Clinton has carefully burnished his crime-fighter credentials.
[ترجمه ترگمان]برای تقریبا سه سال، رئیس جمهور کلینتون به دقت اعتبار مبارزه با جرائم خود را جلا داده است
[ترجمه گوگل]برای نزدیک به سه سال، پرزیدنت کلینتون، اعتبار نامه های جنایتکار خود را با دقت جوش داده است

7. Burnished visuals are a plus in this memory piece about a boy growing up in Depression-era South Philadelphia.
[ترجمه ترگمان]عکس های visuals تصویری به اضافه در این قطعه یاد شده در مورد پسری که در زمان رکود در جنوب فیلادلفیا در حال رشد است، وجود دارد
[ترجمه گوگل]تصاویر متحرک به علاوه در این قطعه حافظه در مورد یک پسر رشد در دوره افسردگی جنوبی فیلادلفیا است

8. The ground colour is a bright burnished silver with a black band across the eye from the nape of the neck.
[ترجمه ترگمان]رنگ زمین، نقره درخشان و درخشان است با نواری سیاه که از پشت گردن به چشم می خورد
[ترجمه گوگل]رنگ زمستانی یک نقره ای با رنگ مشکی رنگارنگ با یک نوار سیاه در سراسر چشم از پشت سر گردن است

9. From rich reds and burnished golds to rainbow hues, the selections are plentiful and the palette pretty.
[ترجمه ترگمان]از رنگ های قرمز رنگ و طلای جلا دار تا رنگ های رنگین کمان، انتخاب ها فراوان و پالت هستند
[ترجمه گوگل]از رنگهای قرمز و طلای نقره ای تا رنگ های رنگین کمان، انتخاب های فراوان و پالت زیبا است

10. And the burnished vintage settings in South Philadelphia look anything but depressed.
[ترجمه ترگمان]و تنظیمات کلاسیک burnished در جنوب فیلادلفیا چیزی جز افسردگی به نظر نمی رسد
[ترجمه گوگل]و تنظیمات ریش و خشکی در فیلادلفیا جنوبی چیزی به جز افسرده نگاه می کنند

11. His burnished armour glinted in the light of the setting sun.
[ترجمه ترگمان]زره burnished در زیر نور خورشید می درخشید
[ترجمه گوگل]زره های خرد شده او درخشان در خورشید قرار گرفته است

12. The legislative victory also burnished Putin's credentials as an economic reformer.
[ترجمه ترگمان]پیروزی قانون گذاری همچنین اعتبار پوتین را به عنوان یک اصلاح طلب اقتصادی جلا داد
[ترجمه گوگل]پیروزی قانونی همچنین اعتبار پوتین را به عنوان یک اصلاح کننده اقتصادی سوق داد

13. Some long shots burnished their chances, some favourites lost ground.
[ترجمه ترگمان]برخی از تیره ای بلند شانس خود را جلا دادند و برخی از افراد مورد علاقه خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل]بعضی از عکسهای طولانی شانس خود را از بین می برد، برخی از علاقه مندان به زمین گم شده اند

14. Lelyveld also shatters the attractive myth, burnished by Richard Attenborough's bio-pic, of the brave little man in a loincloth bringing down a mighty empire.
[ترجمه ترگمان]همچنین این افسانه، افسانه فریبنده ریچارد Attenborough را درهم می شکند و عکس bio مرد کوچک شجاع را با دور کردن یک امپراطوری قدرتمند نابود می کند
[ترجمه گوگل]Lelyveld همچنین اسطوره جذاب را، که توسط بیوگرافی ریچارد اتن بورو، توسط مرد کوچک شجاع در یک ناحیه کمری که یک امپراتوری قدرتمند را می کشد، می شکند

15. Burnished and bright and clean, as if for parade or inspection!
[ترجمه ترگمان]مثل این است که برای رژه رفتن و بازدید از آن طرف و آن طرف و آن طرف و آن طرف بروند
[ترجمه گوگل]مسطح و روشن و تمیز، به نظر می رسد برای رژه و یا بازرسی!

پیشنهاد کاربران

براق


کلمات دیگر: