کلمه جو
صفحه اصلی

cowardly


معنی : خردل، ضعیف النفس
معانی دیگر : بزدلانه، با ترس و لرز، ترسو، کم دل و جرات، جبون، نامرد,شخصجبان

انگلیسی به فارسی

نامرد ،شخص جبان


بدبختی، ضعیف النفس، خردل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or like a coward.
مترادف: chicken, craven, yellow
متضاد: brave, daring
مشابه: chicken-hearted, chicken-livered, dastardly

- a cowardly retreat
[ترجمه امیرمحمد] یک عقب نشینی ی بزدلانه
[ترجمه ترگمان] یک عقب نشینی ترسو
[ترجمه گوگل] عقب نشینی بزدلانه

(2) تعریف: lacking courage, sometimes to a shameful degree.
مترادف: craven, fainthearted
متضاد: bold, brave, chivalrous, courageous, daredevil, gallant, lionhearted, strong, valiant
مشابه: afraid, dastardly, fearful, gutless, lily-livered, timid, timorous, yellow
قید ( adverb )
مشتقات: cowardliness (n.)
• : تعریف: like a coward.
مترادف: cravenly, fearfully

- In the face of danger he behaved cowardly.
[ترجمه ترگمان] در مقابل خطر، او خیلی ترسو رفتار می کرد
[ترجمه گوگل] در مواجهه با خطر، او به سختی رفتار کرد

• fearful, lacking courage
someone who is cowardly is easily frightened and so avoids doing dangerous or difficult things.

مترادف و متضاد

خردل (صفت)
base-spirited, coward, chicken-hearted, cowardly, craven

ضعیف النفس (صفت)
base-spirited, coward, chicken-hearted, milk-livered, cowardly, craven, invalorous, lily-livered, faint-hearted, hen-hearted, pigeon-hearted, rabbit-hearted, weak-hearted

fearful


Synonyms: afraid, anxious, apprehensive, backward, base, caitiff, chicken-hearted, cowering, cowhearted, craven, dastardly, diffident, dismayed, fainthearted, frightened, gutless, having the willies, jittery, lacking courage, lily-livered, nervous, no guts, panicky, paper tiger, pigeonhearted, pusillanimous, recreant, retiring, running scared, scared, shrinking, shy, soft, spineless, timid, timorous, weak, weak-kneed, worthless, yellow, yellow-bellied


Antonyms: bold, brave, courageous, daring, dauntless, unafraid, undaunted, unfearful


جملات نمونه

1. cowardly officers were downgraded
افسران ترسو تنزل رتبه یافتند.

2. a cowardly act
یک عمل بزدلانه

3. a cowardly general
یک ژنرال بزدل

4. the brave die only once, the cowardly a thousand times!
آدم دلیر فقط یکبار می میرد - آدم ترسو هزار بار!

5. he will go down in history as a cowardly commander
تاریخ از او به عنوان یک فرمانده ترسو یاد خواهد کرد.

6. A courageous foe is better than a cowardly friend.
[ترجمه ترگمان]یک دشمن شجاع بهتر از یک دوست ترسو است
[ترجمه گوگل]دشمن شجاع بهتر از یک دوست بدبخت است

7. Tears apart from cowardly should not representative of anything outside.
[ترجمه ترگمان]اشک های ناشی از بزدلانه نباید نماینده چیزی خارج از آن باشند
[ترجمه گوگل]اشکها به غیر از بزدلانه نباید چیزی در خارج از منزل نمایند

8. Cowardly people will only come to a standstill, recklessly person can lead to Shaoshen, only the real brave man to carry the world before one.
[ترجمه ترگمان]افراد ترسو نه تنها به بن بست خواهند رسید، و هر کسی می تواند به Shaoshen رهبری کند، تنها مرد شجاع واقعی است که دنیا را پیش از یک نفر حمل کند
[ترجمه گوگل]مردم بدبخت تنها به حالت تعلیق می افتند، بی پروا فرد می تواند به شاعنه منتهی شود، تنها مرد شجاع واقعی که جهان را قبل از خودش حمل کند

9. This was a particularly brutal and cowardly attack.
[ترجمه ترگمان]این یک حمله وحشیانه و وحشیانه بود
[ترجمه گوگل]این یک حمله به خصوص بی رحمانه و بزدلانه بود

10. He despised himself for being so cowardly.
[ترجمه ترگمان]خود را به خاطر این بزدلی حقیر می شمرد
[ترجمه گوگل]او خود را برای اینکه بسیار بدبختی خود را نابود می کند

11. They are guilty of a cowardly failure to address the problem.
[ترجمه ترگمان]آن ها به خاطر شکست بزدلانه ای برای رسیدگی به این مشکل مقصر هستند
[ترجمه گوگل]آنها گناه بزرگی برای حل مشکل هستند

12. There's something cowardly and ignoble about such an attitude.
[ترجمه ترگمان]یه چیز ترسو و فرومایه در این مورد وجود داره
[ترجمه گوگل]در مورد چنین نگرشی چیزی بدبخت و بی رحمانه وجود دارد

13. It was cowardly of you not to admit your mistake.
[ترجمه ترگمان]ترس از تو بود که به اشتباه خود اعتراف نکنی
[ترجمه گوگل]بدبختانه شما اشتباه خود را قبول نکردید

14. This was a cowardly thing to do.
[ترجمه ترگمان]این کار بزدلی بود
[ترجمه گوگل]این کار بزرگی بود که انجام می داد

15. He was weak, cowardly and treacherous.
[ترجمه ترگمان]او ضعیف و بزدل و خائن بود
[ترجمه گوگل]او ضعیف، ضعیف و خائن بود

16. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

17. This cowardly and servile Nizan-Pluvinage was ready to lick the dust to deceive the intended victims of his spying.
[ترجمه ترگمان]این بزدلی و servile، آماده بود تا گرد و خاک خود را لیس بزند تا قربانی جاسوسی او را فریب دهد
[ترجمه گوگل]این نابینا و نجیبزاده نیزان-پلوینگه آماده گرداندن گرد و غبار بود تا فریب قربانیان احتمالی جاسوسی او شود

a cowardly act

یک عمل بزدلانه


a cowardly general

یک ژنرال بزدل


پیشنهاد کاربران

ترسو، کم دل و جرعت

بُز دلانه

Cowardly coward
Let them finish the job
You can't interfere
The work must be finished
Prolong time
ترسو بزدل
اجازه بده کار را تمام کنن
با تداخل نمیتوان
کار باید تمام شود
زمان را طولانی کردن

نفرت انگیز

بزدل ، ترسو

بزدلانه


کلمات دیگر: