کلمه جو
صفحه اصلی

briefing


معنی : مختصر سازی
معانی دیگر : دادن اطلاعات لازم، رهنمود آوری، رهنمودگزاری

انگلیسی به فارسی

دادن اطلاعات لازم، رهنمود آوری، رهنمودگزاری


اطلاعات لازم، رهنمود


خلاصه سازی، مختصر سازی


انگلیسی به انگلیسی

• summarizing; reporting
at a press briefing or a news briefing, a politician or a spokesperson gives journalists information about a particular issue or situation.
a briefing is a meeting at which people are given information or instructions, usually just before they do something.
see also brief.

مترادف و متضاد

مختصر سازی (اسم)
briefing

preparation by informing of facts


Synonyms: background meeting, conference, directions, discussion, guidance, information, initiation, instruction, meeting, preamble, priming, rundown, update


جملات نمونه

1. She returned to Washington for a final briefing.
[ترجمه ترگمان]او برای یک جلسه توجیهی دیگر به واشنگتن بازگشت
[ترجمه گوگل]او برای جلسه نهایی به واشنگتن بازگشت

2. The government spokesman gave a quick briefing to the reporters.
[ترجمه ترگمان]سخنگوی دولت گزارشی سریع به خبرنگاران داد
[ترجمه گوگل]سخنگوی دولت به خبرنگاران به خبرنگاران گفت:

3. Ministerial colleagues were briefing against him.
[ترجمه ترگمان]همکاران وزیران در حال توضیح دادن علیه او بودند
[ترجمه گوگل]همکاران وزیران بر علیه او تعریف کردند

4. They're holding a press briefing tomorrow.
[ترجمه ترگمان]فردا جلسه مطبوعاتی برگزار می کنن
[ترجمه گوگل]آنها فردا مطبوعاتی را برگزار می کنند

5. The President received a briefing by telegram.
[ترجمه ترگمان]رئیس آژانس تلگرافی دریافت کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور جلسه ای را با تلگراف دریافت کرد

6. All staff will be given a full briefing tomorrow.
[ترجمه ترگمان] فردا همه کارکنان جلسه دارن
[ترجمه گوگل]همه کارکنان فردا به صورت مختصر معرفی خواهند شد

7. Security staff did not then receive any briefing before they started each shift.
[ترجمه ترگمان]پرسنل امنیتی قبل از شروع هر تغییر هیچ گزارشی دریافت نکرده اند
[ترجمه گوگل]کارکنان امنیتی قبل از اینکه هر تغییری را شروع کنند، هیچ جلسهیی را دریافت نکردند

8. After all the briefing sessions at head office, our sales team is at concert pitch.
[ترجمه ترگمان]بعد از تمام جلسات توجیهی در اداره، تیم فروش ما در تبلیغ کنسرت است
[ترجمه گوگل]پس از تمام جلسات جلسه در دفتر مرکزی، تیم فروش ما در زمین رقابت است

9. Captain Trent gave his men a full briefing.
[ترجمه ترگمان]سروان \"ترنت\" به افرادش گزارش کامل داده
[ترجمه گوگل]کاپیتان ترنت مردمی خود را یک جلسه کامل تشکیل داد

10. They received thorough briefing before they left the country.
[ترجمه ترگمان]آن ها قبل از اینکه کشور را ترک کنند گزارشی کامل دریافت کردند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه کشور را ترک کنند مطلع شد

11. I asked him to arrange a formal briefing.
[ترجمه ترگمان]من ازش خواستم که یه جلسه رسمی رو ترتیب بده
[ترجمه گوگل]من از او خواسته بودم یک جلسه رسمی برگزار کنم

12. We had to attend a briefing once a month.
[ترجمه ترگمان] ما باید یه بار یه بار توی جلسه حضور داشته باشیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم یک جلسه یک ماهه در یک جلسه حضور یابیم

13. This Briefing Paper outlines the implications.
[ترجمه ترگمان]این مقاله توجیهی به شرح مفاهیم می پردازد
[ترجمه گوگل]این مقاله خلاصه ای از مفاهیم را بیان می کند

14. Briefing groups have been established at many locations and a news bulletin is circulated throughout the Company's businesses.
[ترجمه ترگمان]جلسات توجیهی در بسیاری از مکان ها برپا شده است و یک بولتن خبری در سراسر کسب و کاره ای شرکت پخش می شود
[ترجمه گوگل]گروه های اطلاع رسانی در بسیاری از نقاط تاسیس شده و بولتن خبری در سراسر شرکت های تجاری منتشر شده است

15. After the briefing our visitors were entertained to lunch and presented with a plaque to commemorate the visit.
[ترجمه ترگمان]پس از جلسه توجیهی، بازدید کنندگان ما برای صرف ناهار و ارائه یک لوح یادبود برای یادبود این دیدار، سرگرم شدند
[ترجمه گوگل]پس از جلسه، بازدیدکنندگان ما به ناهار سرگرم شدند و با یک پلاک برای جشن تجلیل ملاقات کردند

پیشنهاد کاربران

در دیکشنری کمبریج با این معنی مواجهیم
a meeting at which people are given information or instructions
یعنی جلسه توجیهی، جلسه آگاه سازی

روشن نمودن، آگاه کردن

دستورالعمل

گزارش

نشستی که به اختصار اطلاعات وآگاهی لازمه را درمورد سوژه ای بطور کامل در اختیار افراد میگذارد، که هر ارگان به سبک خود این جلسات را رنگ و لعاب میدهد.

فشرده گزاری

an act or instance of giving precise instructions or essential information

یکی از معانیش میتونه information باشه با این تفاوت که briefing قابل شمارش ( countable ) هست
i offer you to give you a briefing about our concept for money.

تفهیم نامه


کلمات دیگر: