کلمه جو
صفحه اصلی

forgo


معنی : رها کردن، صرفنظر کردن از، خودداری کردن از، چشم پوشیدن از
معانی دیگر : (انتقام و غیره) نگرفتن، (از سر تعارف و غیره) گذشتن، صرف نظر کردن، استفاده نکردن (از)، (در اصل) جلو زدن از، سبقت گرفتن بر، (در اصل) نادیده انگاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن

انگلیسی به فارسی

چشم پوشیدن از، صرف نظر کردن از، رها کردن


فراموش کردن، خودداری کردن از، چشم پوشیدن از، رها کردن، صرفنظر کردن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foregoes, forgoes, foregoing, forgoing, foregone, forewent, forgone, forwent
مشتقات: forgoer (n.)
• : تعریف: to do without, refrain from, or give up.
مترادف: cut out, eschew, refrain from, swear off
متضاد: partake
مشابه: abstain from, avoid, discontinue, forsake, forswear, relinquish, renounce, shun, skip, surrender, waive

- He will have to forgo his pleasurable pursuits until he's passed his exams.
[ترجمه ترگمان] او باید از کاره ای pleasurable چشم پوشی کند تا وقتی که امتحانات را رد کند
[ترجمه گوگل] او تا زمانی که امتحاناتش را تحویل دهد، مجبور خواهد شد از فعالیت های لذت بخش خودداری کند
- I refuse to forgo my weekly poker game.
[ترجمه ترگمان] من از بازی پوکر هفتگی خودم چشم پوشی نمی کنم
[ترجمه گوگل] من قبول نمیکنم بازی پوکر هفتگی من را رد کنم

• precede, go before; abstain, refrain from, give up

Simple Past: forwent, Past Participle: forgone


مترادف و متضاد

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

صرفنظر کردن از (فعل)
cede, forgo

خودداری کردن از (فعل)
resist, forbear, forgo, keep from

چشم پوشیدن از (فعل)
quitclaim, spare, forgo, waive

give up, do without


Synonyms: abandon, abdicate, abjure, abstain, cede, desist, eschew, forbear, forsake, give in, go on the wagon, leave alone, leave out, pack in, pass, pass on, pass up, quit, refrain, relinquish, renounce, resign, resist, sacrifice, sit out, surrender, swear off, take the cure, take the oath, waive, yield


Antonyms: continue, indulge, keep, use


جملات نمونه

1. let us forgo formality!
بیایید تعارف را کنار بگذاریم !

2. she decided to forgo her vacation and stay by her uncle's bedside
او تصمیم گرفت از تعطیلات خود صرف نظر کند و در کنار بستر عمویش بماند.

3. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effort.
[ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم به تلاش دارید، صرف نظر کنید
[ترجمه گوگل]برای یک انفجار، نپذیرفتن هدف نهایی خود را نپذیرید

4. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effor.
[ترجمه ترگمان]نه، به خاطر یک نفر دیگر، از هدفی که تصمیم به effor گرفتی صرف نظر کن
[ترجمه گوگل]برای یک انفجار، اهدافی را که برای حل و فصل آن به کار می برید متفرق نکنید

5. She would willingly forgo a birthday treat if only her warring parents would declare a truce.
[ترجمه ترگمان]او با رغبت از یک جشن تولد چشم پوشی می کرد که اگر فقط پدر و مادرش در حال جنگ بودند، متارکه جنگ را اعلام می کردند
[ترجمه گوگل]اگر به تنهایی والدین متخاصم او آتش بس را اعلام کنند، او تمایل به ازدواج با تولد را رها می کند

6. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effect.
[ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم گرفته اید بر روی آن تاثیر بگذارید، صرف نظر کنید
[ترجمه گوگل]برای یک انفجار، اهدافی را که برای حل و فصل آن به کار می برید متفرق نکنید

7. I shall have to forgo the pleasure of seeing you this week.
[ترجمه ترگمان]باید از لذت دیدن شما در این هفته چشم پوشی کنم
[ترجمه گوگل]من باید از لذت دیدن این هفته خودداری کنم

8. The workers agreed to forgo a pay increase for the sake of greater job security.
[ترجمه ترگمان]کارگران موافقت کردند که از افزایش حقوق برای امنیت شغلی بیشتر خودداری کنند
[ترجمه گوگل]کارگران توافق کردند که برای افزایش امنیت شغلی، افزایش حقوق را رد کنند

9. Senior board members have offered to forgo their annual bonuses this year.
[ترجمه ترگمان]اعضای هیات ارشد پیشنهاد کرده اند که امسال از پاداش های سالیانه خود صرف نظر کنند
[ترجمه گوگل]اعضای ارشد هیئت مدیره امسال پیشنهاد پاداش سالانه خود را رد کردند

10. In return, the union says it will forgo pay increases for 199
[ترجمه ترگمان]در عوض، اتحادیه می گوید که این اتحادیه از پرداخت ۱۹۹ قانون صرف نظر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]در عوض، اتحادیه می گوید که از افزایش 199 درصدی هزینه ها عقب نشینی خواهد کرد

11. Instead, they will forgo either career or motherhood.
[ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها هم از شغل و یا مادر شدن صرف نظر می کنند
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها از حرفه یا مادری خودداری خواهند کرد

12. I had to forgo lunch.
[ترجمه ترگمان] باید از ناهار چشم پوشی می کردم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از ناهار بیرون برم

13. Novices were expected to forgo all earthly pleasures and concentrate on the hereafter.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که از همه لذت های دنیوی چشم پوشی کنند و در این پس از آن تمرکز کنند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که پیشگامان تمام لذت های زمین را رها کنند و در انتها تمرکز کنند

14. Thus women continued to forgo having children rather than be penalized for fulfilling their biological role.
[ترجمه ترگمان]بنابراین زنان به رها کردن از بچه دار شدن به جای جریمه کردن برای انجام نقش زیست شناختی خود، ادامه دادند
[ترجمه گوگل]بنابراین، زنان به جای داشتن مجازات برای انجام نقش بیولوژیک خود، از داشتن فرزند خود رها شدند

15. One is that devout patients may forgo treatment and wait for divine intervention.
[ترجمه ترگمان]یکی این است که بیماران devout ممکن است از درمان صرف نظر کرده و منتظر مداخله الهی باشند
[ترجمه گوگل]یکی این است که بیماران مذهبی ممکن است درمان را ترک کنند و منتظر مداخله الهی باشند

let us forgo formality!

بیایید تعارف را کنار بگذاریم!


She decided to forgo her vacation and stay by her uncle's bedside.

او تصمیم گرفت از تعطیلات خود صرف‌نظر کند و در کنار بستر عمویش بماند.


پیشنهاد کاربران

بخشش ، هبه

در جملات غیر رسمی می توانیم، قید چیزی را زدن معنی کنیم

بی خیال چیزی شدن


کلمات دیگر: