کلمه جو
صفحه اصلی

forestall


معنی : کمین، کمینگاه، سبقت جستن، پیش گویی کردن، پیش افتادن، پیش دستی کردن بر، پیش جستن بر
معانی دیگر : پیشدستی کردن، مال اندیشی کردن، قبل از دیگری (کاری را) کردن، سبقت گرفتن بر، پیشی گرفتن، (بازرگانی و بازار سهام ـ از راه پیش خرید و احتکار یا تبانی با سایر فروشندگان) احتکار کردن، بازار رندی کردن، ممانعت کردن

انگلیسی به فارسی

پیش دستی کردن بر، پیش جستن بر، پیش افتادن، ممانعت کردن، کمین، کمینگاه


جلوگیری کنید، کمین، کمینگاه، پیش گویی کردن، پیش افتادن، پیش دستی کردن بر، پیش جستن بر، سبقت جستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forestalls, forestalling, forestalled
مشتقات: forestaller (n.), forestallment (forestalment) (n.)
(1) تعریف: to prevent or hinder by taking action beforehand.
مترادف: anticipate, avert, prevent, ward off
مشابه: circumvent, deter, frustrate, guard against, head off, hinder, obviate, preclude, stave off, thwart, waylay

- The company laid off workers in an attempt to forestall bankruptcy.
[ترجمه محمد] این شرکت کارگران را در تلاش برای جلوگیری از ورشکستگی، اخراج کرد.
[ترجمه ترگمان] این شرکت کارگران را در تلاش برای جلوگیری از ورشکستگی قرار داد
[ترجمه گوگل] این شرکت کارگران را در تلاش برای جلوگیری از ورشکستگی قرار داد

(2) تعریف: to be aware of beforehand; get ahead of; anticipate.
مشابه: anticipate, foreknow

(3) تعریف: to manipulate sales of by buying up, diverting, or otherwise causing a scarcity of the merchandise.
مشابه: corner, monopolize

• thwart, frustrate; prevent, ward off; act in advance, anticipate
if you forestall someone, you realize what they are likely to do and prevent them from doing it.

مترادف و متضاد

کمین (اسم)
ambuscade, ambush, forestall

کمینگاه (اسم)
den, ambuscade, forestall

سبقت جستن (فعل)
forestall, anticipate, take the lead, outguess, get the better of, get the start, outpace, outgo, have the upper hand, take the precedence

پیش گویی کردن (فعل)
forestall, presage, auspicate, bode, forespeak, foretell, foretoken, soothsay, portend, predict, presignify

پیش افتادن (فعل)
forestall, outrun

پیش دستی کردن بر (فعل)
forestall, outreach

پیش جستن بر (فعل)
forestall

جملات نمونه

1. We must act now to forestall disaster.
[ترجمه ترگمان]ما باید همین حالا اقدام کنیم تا از فاجعه جلوگیری کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید اکنون برای پیشگیری از فاجعه اقدام کنیم

2. Arguments such as Younge's are apparently intended to forestall any extrapolation to racial differences in intelligence.
[ترجمه ترگمان]بحث هایی مانند Younge ها ظاهرا برای ممانعت از هر گونه برون یابی تا تفاوت های نژادی در هوش طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد بحثهایی مانند Younge به منظور جلوگیری از هرگونه برداشتن بروز اختلافات نژادی در اطلاعات صورت گرفته است

3. The National Guard was sent in, to forestall any trouble.
[ترجمه ترگمان]گارد ملی به داخل فرستاده شد تا جلوی هر مشکلی را بگیرد
[ترجمه گوگل]گارد ملی فرستاده شد، برای جلوگیری از هر گونه مشکل

4. Almost certainly the timing would be calculated to forestall possible discovery and defusing by a Nuclear Emergency Search Team.
[ترجمه ترگمان]تقریبا قطعا زمان برای جلوگیری از کشف احتمالی و خنثی سازی توسط یک تیم جستجوی اضطراری هسته ای محاسبه خواهد شد
[ترجمه گوگل]تقریبا قطعا زمان بندی محاسبه خواهد شد تا از کشف و تشخیص احتمالی احتمالی یک تیم جستجوی اضطراری هسته جلوگیری شود

5. Barr asserted that Congress should act to forestall the inevitable confusion and litigation when the Hawaii court hands down its decision.
[ترجمه ترگمان]بار تاکید کرد که کنگره باید برای جلوگیری از هرج و مرج اجتناب ناپذیری اقدام کند که دادگاه هاوایی این تصمیم را به تعویق انداخت
[ترجمه گوگل]بار ادعا کرد که کنگره باید برای جلوگیری از سردرگمی اجتناب ناپذیر و داد و ستد در زمانی که دادگاه هاوایی تصمیم خود را به تصویب رسید

6. In free capitalism, forestall capitalism, socialism primary level, labour force is commodity.
[ترجمه ترگمان]در سرمایه داری آزاد، ممانعت از سرمایه داری، سطح اولیه سوسیالیسم، نیروی کار، کالایی است
[ترجمه گوگل]در سرمایه داری آزاد، سرمایه داری پیش می رود، سطح ابتدایی سوسیالیسم، نیروی کار کالا است

7. As if to forestall any more questions, he began to jog through the sand.
[ترجمه ترگمان]انگار می خواست از هر سوالی پیش بیاید، شروع به دویدن کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که اگر سوالی برای جلوگیری از هر گونه سوال بیشتر، او شروع به از طریق شن و ماسه انجام دهد

8. Its wear pharos annals exclusive forestall domain name runs American government the end of system situation.
[ترجمه ترگمان]استفاده از نام دامنه مانع از نام دامنه ممانعت از نام دامنه دولت آمریکا در پایان وضعیت سیستم می شود
[ترجمه گوگل]پوشیدن لباس فاورا سالانه نام منحصر به فرد منحصر بهفرد، دولت آمریکا را پایان وضعیت سیستم می کند

9. Intellectual forestall has become the new form of capitalist now state monopoly.
[ترجمه ترگمان]ممانعت از رشد فکری به شکل جدیدی از سرمایه داری است که اکنون به انحصار دولت درآمده است
[ترجمه گوگل]پیشگویی ذهنی تبدیل به شکل جدیدی از انحصار دولت کنونی سرمایه داری شده است

10. The industry with forestall and disparate competition has different market structure.
[ترجمه ترگمان]صنعت با forestall و رقابت نامتجانس ساختار بازار متفاوتی دارد
[ترجمه گوگل]صنعت با رقابت پیشگیرانه و متفاوت از ساختار بازار متفاوت است

11. To forestall is better than to amend.
[ترجمه ترگمان]برای جلوگیری از اصلاح بهتر از اصلاح است
[ترجمه گوگل]برای پیشگیری بهتر است که اصلاح شود

12. The raids, Chennault insisted, would forestall Japanese expansion into Malaya, Singapore, the Dutch East Indies, and the Philippines.
[ترجمه ترگمان]Chennault اصرار داشت که این یورش ها بر توسعه ژاپن به مالایا، سنگاپور، جزایر هند شرقی و فیلیپین جلوگیری خواهد کرد
[ترجمه گوگل]چننو تاکید کرد که حملات، گسترش ژاپن را به Malaya، سنگاپور، هند شرقی هلند و فیلیپین جلوگیری خواهد کرد

13. I left the room to forestall involvements.
[ترجمه ترگمان]من اتاق رو ترک کردم تا اسکی رو متوقف کنم
[ترجمه گوگل]من اتاق را ترک کردم تا از دخالت جلوگیری کنم

14. Large numbers of police were in the square to forestall any demonstrations.
[ترجمه ترگمان]شمار زیادی از افراد پلیس در میدان حضور داشتند تا از هر گونه تظاهرات جلوگیری کنند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از پلیس در میدان بودند تا مانع هر گونه تظاهرات شوند

15. Try to anticipate what your child will do and forestall problems.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید پیش بینی کنید که کودک شما چه کار خواهد کرد و از مشکلات جلوگیری خواهد کرد
[ترجمه گوگل]سعی کنید آنچه را که فرزند شما انجام می دهد پیش بینی کنید و مشکلات را برطرف کنید

They wanted to attack us, but we forestalled them by attacking first.

آن‌ها می‌خواستند به ما حمله کنند؛ ولی ما پیش‌دستی کردیم و اول به آن‌ها حمله کردیم.


پیشنهاد کاربران

پیشدستی کردن

جلوی چیزی ایستادن ممانعت کردن

دستِ پیش را گرفتن، پیش از کسی کاری را انجام دادن

جلوگیری کردن

جلوگیری / ممانعت / پیشگیری کردن
سبقت گرفتن - پیش افتادن - پیشدستی کردن

با پیشدستی کردن در کاری از چیزی جلوگیری کردن
to prevent something from happening by acting first


کلمات دیگر: