اجازهی ورود دادن
let in
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• bring in; allow one to enter; narrow an article of clothing
مترادف و متضاد
Let someone or something come in
جملات نمونه
1. Shoes are no good if they let in water.
[ترجمه her] کفش هایی که آب را در خود راه می دهند، خوب نیستند
[ترجمه فاطمه] کفشهایی که آب داخلشان برود خوب نیستند
[ترجمه ترگمان]کفش ها زمانی خوب نیستند که اجازه دهند آن ها در آب باشند[ترجمه گوگل]کفش ها خوب نیست اگر آنها در آب بگذارند
2. Let's open the window to let in some fresh air.
[ترجمه her] بگذارید پنجره را باز کنیم تا کمی هوای تازه وارد شود.
[ترجمه فاطمه] اجازه بدید پنجره را بازکنیم تا کمی هوای تازه وارد شود
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید پنجره را باز کنیم تا به هوای تازه برویم[ترجمه گوگل]بیایید پنجره را باز کنیم تا در هوا تازه بمانیم
3. Father open the window to let in the briskness of the morning air.
[ترجمه ترگمان]پدر پنجره را باز کرد تا تند تند هوای صبحگاهی را رها کند
[ترجمه گوگل]پدر پنجره را باز می کند تا درخشندگی هوا صبح را بگذارد
[ترجمه گوگل]پدر پنجره را باز می کند تا درخشندگی هوا صبح را بگذارد
4. The living-room windows have net curtains which let in sunlight but stop passers-by looking in from the street.
[ترجمه ترگمان]پنجره های اتاق پذیرایی پرده های توری دارند که به نور خورشید اجازه می دهند از خیابان عبور کنند، اما راه گذران را با نگاه کردن به خیابان متوقف می کنند
[ترجمه گوگل]پنجره های اتاق نشیمن، پرده های خالصی را که در نور خورشید اجازه می دهد، اما از خیابان بیرون رفتن را متوقف می کنند
[ترجمه گوگل]پنجره های اتاق نشیمن، پرده های خالصی را که در نور خورشید اجازه می دهد، اما از خیابان بیرون رفتن را متوقف می کنند
5. The public are usually let in half an hour before the performance begins.
[ترجمه ترگمان]مردم معمولا نیم ساعت قبل از شروع نمایش اجازه می دهند
[ترجمه گوگل]عموم مردم معمولا در نیم ساعت قبل از شروع کار، اجازه می دهند
[ترجمه گوگل]عموم مردم معمولا در نیم ساعت قبل از شروع کار، اجازه می دهند
6. She has a room to let in her house.
[ترجمه ترگمان]یه اتاق برای گذاشتن تو خونه - ش داره
[ترجمه گوگل]او یک اتاق برای اجازه دادن به خانه اش دارد
[ترجمه گوگل]او یک اتاق برای اجازه دادن به خانه اش دارد
7. She opened the curtains to let in the light.
[ترجمه فاطمه] او پرده هارا بازکرد تا نور وارد شود
[ترجمه ترگمان]پرده ها را باز کرد تا نور را روشن کند[ترجمه گوگل]پرده ها را باز کرد تا نور را بگذارند
8. He pounded on the door demanding to be let in.
[ترجمه ترگمان]او به در ضربه زد و خواست وارد شود
[ترجمه گوگل]او در خانه خواست تا اجازه بدهد
[ترجمه گوگل]او در خانه خواست تا اجازه بدهد
9. The interstices between the bricks let in cold air.
[ترجمه ترگمان]تمام شکاف بین آجرهای داخل آب سرد بود
[ترجمه گوگل]فاصله بین آجر ها در هوا سرد است
[ترجمه گوگل]فاصله بین آجر ها در هوا سرد است
10. Many clients had been let in.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مشتری ها به او اجازه ورود داده بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مشتریان اجازه داده شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مشتریان اجازه داده شده اند
11. It's so stuffy here. Open the door and let in some fresh air.
[ترجمه ترگمان]اینجا خیلی خفه است در رو باز کن و یه هوایی بخور
[ترجمه گوگل]اینجا خیلی سخت است درب را باز کنید و در هوای تازه ای بگذارید
[ترجمه گوگل]اینجا خیلی سخت است درب را باز کنید و در هوای تازه ای بگذارید
12. His misconduct let in a host of troubles.
[ترجمه ترگمان]رفتار سو رفتار او باعث بروز مشکلات شده بود
[ترجمه گوگل]سوء رفتار او به یک مشکل بزرگ تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]سوء رفتار او به یک مشکل بزرگ تبدیل شده است
13. She cracked the window to let in fresh air.
[ترجمه ترگمان]پنجره را باز کرد تا هوا را خنک کند
[ترجمه گوگل]او پنجره را ترک کرد تا هوا را تازه کند
[ترجمه گوگل]او پنجره را ترک کرد تا هوا را تازه کند
14. Windows let in light and air.
[ترجمه ترگمان]پنجره ها نور و هوا را روشن کردند
[ترجمه گوگل]ویندوز اجازه می دهد نور و هوا
[ترجمه گوگل]ویندوز اجازه می دهد نور و هوا
15. Please open the window and let in some fresh air.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم پنجره رو باز کن و یه کم هوا بخور
[ترجمه گوگل]لطفا پنجره را باز کنید و در هوای تازه ای بگذارید
[ترجمه گوگل]لطفا پنجره را باز کنید و در هوای تازه ای بگذارید
پیشنهاد کاربران
to tell someone about something that is secret, or to allow someone to become involved in something that only very few people are involved in:
. Debbie agreed to let me in on her plan.
. Debbie agreed to let me in on her plan.
Revealing secrets & becoming known
عبور دادن
اجازه ورود دادن
وارد شدن
کلمات دیگر: