کلمه جو
صفحه اصلی

avenge


معنی : تلافی کردن، انتقام کشیدن، خونخواهی کردن، کینه جویی کردن، دادگیری کردن
معانی دیگر : تقاص گرفتن، به سزا رساندن، کین خواهی کردن، توزیدن، کین خواستن، انتقام گرفتن، کینه جویی کردن از، انتقام کشیدن از

انگلیسی به فارسی

کینه‌جویی کردن (از)، تلافی کردن، انتقام کشیدن (از)، دادگیری کردن، خونخواهی کردن


انتقام، تلافی کردن، انتقام کشیدن، خونخواهی کردن، کینه جویی کردن، دادگیری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: avenges, avenging, avenged
(1) تعریف: to inflict punishment or cause suffering as retribution for; take vengeance for.
مترادف: get even for, revenge
مشابه: get, requite, retaliate, retaliate for

- She avenged the murder of her husband.
[ترجمه ترگمان] اون انتقام شوهرش رو گرفت
[ترجمه گوگل] او از قتل شوهرش انتقام گرفت

(2) تعریف: to inflict punishment or cause suffering on behalf of (one who has been harmed).
مترادف: get even for, revenge

- She avenged her husband.
[ترجمه ترگمان] انتقام شوهرش را گرفت
[ترجمه گوگل] او از شوهرش انتقام گرفت

• get revenge for
if you avenge a wrong or harmful act, you hurt or punish the person who did it.

مترادف و متضاد

تلافی کردن (فعل)
revenge, counter, compensate, avenge, retaliate, reprise, pay, reciprocate, repay, recoup

انتقام کشیدن (فعل)
revenge, avenge

خونخواهی کردن (فعل)
revenge, avenge

کینه جویی کردن (فعل)
revenge, avenge

دادگیری کردن (فعل)
avenge

retaliate


Synonyms: chasten, chastise, come back at, even the score, get back at, get even, payback, punish, redress, repay, requite, retribute, revenge, stick it to, take satisfaction, take vengeance, venge, vindicate


جملات نمونه

1. to avenge oneself on someone
از کسی انتقام گرفتن

2. he was determined to avenge his father's murder
او مصمم بود قتل پدرش را تلافی کند.

3. He promised to avenge his father's murder.
[ترجمه ترگمان]او قول داد که انتقام پدرش را بگیرد
[ترجمه گوگل]او قول داد انتقام قتل پدرش را بدهد

4. She was determined to avenge herself on the man who had betrayed her.
[ترجمه ترگمان]مصمم بود با مردی که به او خیانت کرده بود انتقام بگیرد
[ترجمه گوگل]او مصمم بود تا خود را بر مردی که به او خیانت کرده بود انتقام بگیرد

5. He swore he would avenge his brother's death.
[ترجمه ترگمان]او سوگند خورد که انتقام مرگ برادرش را بگیرد
[ترجمه گوگل]او قسم داد که از مرگ برادرش انتقام بگیرد

6. He vowed to avenge his brother's murder.
[ترجمه ترگمان]اون سوگند خورد که انتقام برادرش رو بگیره
[ترجمه گوگل]او قول داد انتقام قتل برادرش را بدهد

7. The prince was determined to avenge his father, the King.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده عزم جزم کرده بود که انتقام پدرش را بگیرد
[ترجمه گوگل]شاهزاده تصمیم گرفت انتقام پدرش، پادشاه شود

8. He wanted to avenge his brother's death.
[ترجمه ترگمان]او می خواست مرگ برادرش را تلافی کند
[ترجمه گوگل]او می خواست انتقام برادرش را بگیرد

9. She had decided to avenge herself and all the other women he had abused.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته بود انتقام خودش و تمام زنانی را که مورد آزار قرار گرفته بود بگیرد
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت انتقام خود و تمام زنان دیگر که مورد سوء استفاده قرار گرفته بودند

10. He made a vow to avenge his father's death.
[ترجمه ترگمان]سوگند خورد که انتقام مرگ پدرش را بگیرد
[ترجمه گوگل]او قول داد تا انتقام پدرش را بگیرد

11. He swore to avenge himself on the mafia.
[ترجمه ترگمان]قسم خورد که انتقام خود را در مافیا بگیرد
[ترجمه گوگل]او قسم خورد که خود را در مافیای انتقام بگیرد

12. She swore to avenge herself on them for the insult that had been offered to her name and reputation.
[ترجمه ترگمان]سوگند یاد کرد که به خاطر توهینی که به نام و آوازه او شده بود انتقام خود را بگیرد
[ترجمه گوگل]او قسم خورده است که خود را به خاطر توهین هایی که به نام و شهرت او داده شده است، انتقام بگیرد

13. She determined to avenge herself on the killer.
[ترجمه ترگمان]اون مصمم بود که انتقام خودش رو بگیره
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا خود را بر قاتل انتقام بگیرد

14. He was always keen to avenge insults, real or imagined.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مشتاق بود که insults را تلافی کند، واقعی یا تصور کند
[ترجمه گوگل]او همیشه تمایل به انتقام گرفتن از توهین، واقعی یا تصور داشت

He was determined to avenge his father's murder.

او مصمم بود قتل پدرش را تلافی کند.


اصطلاحات

to avenge oneself on someone

از کسی انتقام گرفتن


پیشنهاد کاربران

Wenge . . . revenge . . . menge
واژگان هم قافیه اند
Wenge چوب متمایل به سیاه و سفت رو میگه
Menge حتما فعل to mix رو اشاره می کنه قاطی شدن درگیر شدن و افرادی که با هم میشوند به قصد خاصی


There is no greater suffering but to dream about avenge and not be able to do it.
کینه خواهی کردن ( از )

اِنتِقامیدَن.

کینهکِشیدن.


کلمات دیگر: