کلمه جو
صفحه اصلی

explicable


معنی : قابل توضیح
معانی دیگر : توضیح پذیر، بازنمود پذیر، بیان کردنی

انگلیسی به فارسی

قابل‌توضیح


قابل توضیح است، قابل توضیح


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: capable of being explained.
متضاد: inexplicable
مشابه: accountable, tenable

• capable of being clarified, can be elucidated, explainable
something that is explicable can be explained and understood; a formal word.

مترادف و متضاد

قابل توضیح (صفت)
accountable, explicable

explainable


Synonyms: solvable, intelligible, understandable


Antonyms: incomprehensible


جملات نمونه

1. The sudden increase in sales is easily explicable.
[ترجمه ترگمان]افزایش ناگهانی در فروش به راحتی قابل پرداخت است
[ترجمه گوگل]افزایش ناگهانی فروش به راحتی قابل توضیح است

2. The delay is partly explicable by the road works.
[ترجمه ترگمان]این تاخیر تا حدودی ناشی از کاره ای جاده است
[ترجمه گوگل]این تاخیر تا حدی توسط کارهای جاده قابل توضیح است

3. His behaviour is explicable in the light of his recent illness.
[ترجمه ترگمان]رفتار او در پرتو بیماری اخیرش explicable شده است
[ترجمه گوگل]رفتار او با توجه به بیماری اخیر او قابل توضیح است

4. Under the circumstances, what he said was quite explicable .
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط، چیزی که او گفت کاملا قابل توضیح بود
[ترجمه گوگل]در شرایطی، آنچه که او گفته بود کاملا قابل توضیح بود

5. The older I grow, the stranger and less explicable the world appears to me.
[ترجمه ترگمان]هرچه بزرگ تر رشد کنم، عجیب تر و کم تر از آن است که دنیا برایم ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]بزرگتر من رشد می کنم، غریبه و کمتر توضیح داده شده جهان به نظر می رسد به من

6. His behaviour is only explicable in terms of his recent illness.
[ترجمه ترگمان]رفتار او تنها از لحاظ بیماری اخیرش explicable است
[ترجمه گوگل]رفتار او تنها از لحاظ بیماری اخیر او قابل توضیح است

7. The success of the Revolution is explicable in terms of the weakness of the king's government.
[ترجمه ترگمان]موفقیت انقلاب از نظر ضعف دولت پادشاه explicable است
[ترجمه گوگل]موفقیت انقلاب از لحاظ ضعف دولت پادشاهی قابل توضیح است

8. He made its program explicable and tempting.
[ترجمه ترگمان]او برنامه خود را به سادگی و وسوسه انگیزی ساخته بود
[ترجمه گوگل]او برنامه خود را توضیح داده و وسوسه انگیز ساخته است

9. Failures in this process, however, are explicable in realist terms as the protection of national sovereignty.
[ترجمه ترگمان]با این حال، شکست ها در این فرآیند به عنوان حفاظت از حاکمیت ملی در واقع explicable هستند
[ترجمه گوگل]اما نقص در این فرایند، به معنای واقع گرایی، به عنوان حفاظت از حاکمیت ملی قابل توضیح است

10. It had been something more profound, less explicable, than disillusionment, mid-life restlessness, the fear of a threatened scandal.
[ترجمه ترگمان]چیزی مهم تر و کم تر از سرخوردگی، نگرانی در میانه زندگی، ترس از یک رسوایی تهدید شده بود
[ترجمه گوگل]این چیزی عمیق تر و کمتر قابل توضیح بود، از سرخوردگی، بی حوصلگی نیمه عمر، ترس از رسوایی تهدید آمیز

11. Usually floodplains are not veneers of alluvium explicable by lateral channel movements, but considerable thicknesses smoothing over more complex relief.
[ترجمه ترگمان]معمولا floodplains با استفاده از حرکات کانال افقی امکان پذیر نیست، اما ضخامت قابل توجهی نسبت به تسکین پیچیده بیشتری دارد
[ترجمه گوگل]معمولا سیلاب ها فرسایشی از آلیوم نیست که با حرکت کانال های جانبی توضیح داده شود، اما ضخامت قابل توجهی در برابر تسکین پیچیده تر می شود

12. His behaviour is entirely explicable.
[ترجمه ترگمان]رفتارش کاملا غیر عادی است
[ترجمه گوگل]رفتار او کاملا توضیح داده شده است

13. Variations occur within a population, explicable as genetic mutations or the results of mixing of genetic material.
[ترجمه ترگمان]تغییرات در یک جمعیت رخ می دهند، explicable به عنوان جهش های ژنتیکی و یا نتایج مخلوط کردن مواد ژنتیکی
[ترجمه گوگل]تغییرات در یک جمعیت رخ می دهد، قابل بیان به عنوان جهش های ژنتیکی یا نتایج ترکیب مواد ژنتیکی است

14. Although there are certain features not readily explicable by subsidence, we can not revert wholly to the Glacial Control theory.
[ترجمه ترگمان]اگر چه برخی ویژگی های خاصی وجود دارند که به آسانی با فرونشست وجود ندارد، اما نمی توانیم کاملا به تیوری کنترل یخچالی برگردیم
[ترجمه گوگل]اگر چه ویژگی های مشخصی وجود دارد که به راحتی قابل تخریب نیستند، اما ما نمی توانیم به طور کامل به نظریه کنترل یخبندان بازگردیم

پیشنهاد کاربران

قابل بیان

قابل بیان یا وصف کردنی

توضیح دادنی_ شناساندنی

آشکار شدنی_ بازنمودنی


کلمات دیگر: